۱۳۸۹ فروردین ۵, پنجشنبه

سلامی دوباره


خود من هم اینطور تصور می کنم که آدم وقتی ظاهر این وبلاگ را می بیند و حتی مطالب آن را می خواند، اینطور می اندیشد که نویسنده آن آدم سرخوشی است که گویی هیچ غم و غصه ای در این دنیا ندارد. اما اشکال کار حداقل در مورد شخص من دقیقاً همین جاست که وقتی شاد و سرحال هستم حوصله وذوق نوشتن یادداشتهای شخصی را دارم و وقتی غم و غصه دارم و یا تحت فشار روحی هستم، حتی حوصله نوشتن این گونه یادداشت ها را هم ندارم.
امروز هم با اینکه کمابیش در همان وضعیت روحی نه چندان شاد به سر می برم ، تصمیم گرفتم حداقل برای توضیح همین مطلب هم که شده چند خطی بنویسم و در این وبلاگ بگذارم.
یادداشت هایی که سال گذشته و تقریباً در همین روزها می نوشتم، در حال و هوای دیگر نوشته می شد که سرشار بود از امید، شادابی و عشق به زندگی. تو گویی از همان زمان پیروزی جبهه امید و زندگی را در انتخابات آتی جشن گرفته بودم. مدتی را هم که تا زمان انتخابات چیزی ننوشتم نه از سر بی حوصلگی یا نا امیدی بلکه واقعاً از کمی وقت بود. همان وقتی که بیشتر آن صرف چیزهای ارزشمند می شد.
بلافاصله بعد از انتخابات من هم مانند کثیری از مردم هم میهنم بهت زده شدم. انگار که یک لگن بزرگ پر از آب یخ را به صورت ناگهانی رویم خالی کردند. تا به خود بیایم و بدانم که در چه زمانه ای زندگی میکنیم.
از آن پس تا آن جا که در توانم بود تلاش کردم در کنار مردم خوب و دوست داشتنی سرزمینم باشم. در خیابان یا در کنج خانه فرقی نداشت. قلبم به هر حال با مردم بود. چند باری هم در خفا و حتی یکی دو بار در حضور دیگران گریستم. کاملاً یادم می آید که مشخصاً بعد از خواندن شعری که برای ندا سروده شده بود، با دیدن عکسی از سهراب و مادرش و خواندن شرحی از آنچه بر ترانه رفته بود، با صدای بلند گریه کردم. بعد از با خبر شدن از ماجرای محسن روح الامینی، آن قدر حساس شده بودم که به جا و بیجا با هواداران صادق یا دوروی آقایان که در اطراف من کم هم نیستند، درگیر مشاجره می شدم.
همین جا اضافه کنم که منظورم از دورویان چه کسانی هستند. منظور کسانی هستند که خود را در ظاهر مخالف نشان می دهند ولی با انجام رفتار ها و حرکات مشمئز کننده می خواهند دیگران را متقاعد کنند که مخالفان و معترضان آدم های بدون مسئولیت و ناهنجاری هستند. شاید مقاصد دیگری مثل جمع آوری اطلاعات واین جور اهداف و وظایف هم داشته باشند. به هر حال این نکته که در اینجا بدان اشاره کردم در اطراف من بسیار به چشم می خورد و امیدوارم کسانی که این یادداشت را می خوانند بصورت جدی در این مورد تفکر کنند. برخی اقدامات مشکوک افراد تازه خارج شده از ایران که درست قبل از خروج در بازداشت بوده اند را هم می توان از این منظر ارزیابی کرد. بخصوص کسانی که سر از ملاقات با مقامات بلند پایه اسرائیلی در آورده اند.
به هر حال دغدغه زندانیان راهم داشتم و نگران مصاحبه های آنچنانی که برای من خاطرات بسیار تلخ و دردناکی را زنده می کند. کمی هم شرمنده که من بیرون و آنها درون. اما کسانی که دقیقاً با وضعیت زندگی من از نزدیک آشنایی دارند می دانند که در تمام سالهای گذشته من در چنان محیطی قرار داشته ام که دست کمی از بازداشت، حداقل خانگی نداشته است. و دست بسیاری از نزدیکانم نیز درد نکند که از نظر نوازش و نواختن هم چندان کم نگذاشتند. امیدوارم که که این مسائل که پیچیدگی خاصی هم دارد، روزی برای تاریخ هم که شده و برای جلوگیری از تکرار شرایط مشابه برای دیگران روشن شود. و اعدام ها که در هر شرایطی جانگزاست.
تاریخ از سر آنان نگذرد که امید را و حتی عشق ورزیدن را از آدمیان می گیرند و از آنان دریغ می کنند. شاید من دیگر آن شادابی سال قبل را نداشته باشم ولی امید در دلم خشک نشده است و تصمیم راسخی هم همچنان برای صبر و استقامت در من باقی است و تا زمانی که نفس می کشم در من زنده خواهد بود.

۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه

شادباش

شکفته شدن اندام طبیعت در حریر سبز بهار را به همه دوستانم شادباش می گویم.
فرخنده نوروز
منوچهر خاکی
24/12/1388