۱۳۹۴ اردیبهشت ۶, یکشنبه

زندگی گوستاو مالر

زندگی گوستاو مالر

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ رمانتیک های متأخر

زندگی و آثار:
ملیت: اتریشی
تولد: کالیست، 1860
مرگ: وین، 1911
ژانر های ویژه: سمفونی، چرخه-آواز
کارهای بزرگ: ده سمفونی؛ آهنگ های یک مسافر (lieder eins fahrenden Gesellen) (1883)؛ ترانه های مرگ کودکان (Kindertoten Lieder) (1903)؛ ترانۀ زمین (ِDas Lied von der Erde) (1909)

مالر یک شحصیت انتقالی بود. هم عصر زیگموند فروید و گوستاو کلیمت نقاش بود و آثار گستردۀ ارکستری او ریشه در سنت سمفونیک قرن نوزدهم آلمانی-اتریشی دارد، با لحن بیان غنائی و مایه ای از رمانتیک متأخر، متأثر از الحان عامیانه، با اینحال سمت نگاهش به دلمشغولی های قرن بیستمی همانند روان رنجوری و عرفان متمایل است. مهمترین آثار او ده سمفونی و ترانه های با همراهی ارکستر او هستند، که تحت تأثیر عوامل یاد شده قرار دارند. چهار سمفونی او – شماره های 2، 3، 4، و 8 دارای بخش های اساسی آوازی و همسرایی هستند، با گرایشی به سوی محدود ساختن ظرفیت اجرای آنها، تقریباً پنج دهه پس از مرگ مالر آثارش در محاق فراموشی قرار داشت و تنها توسط حلقۀ کوچکی از هواخواهانش مورد ستایش قرار می گرفت، تا زمانی که رهبران ارکستری همچون برونو والتر، جورج سولتی و رافائل کوبلیک در اروپا، لئونارد برنشتاین در آمریکا و نورمن دِل در بریتانیا، آثار او را به گنجینۀ موسیقی بازگرداندند.

رهبری ارکستر

مالر در یک خانوادۀ یهودی به دنیا آمد، با این وجود بعداً او به مذهب کاتولیک گروید، تمایلات ضد یهودی نهاد های قدرت در اتریش تا حدی به کار حرفه ای او صدمه وارد میساخت. در کودکی استعداد نوید بخشی در زمینۀ موسیقی از خود نشان داد و از سال 1880 به بعد او از طریق رهبری ارکستر در تماشاخانه های شهرستان ها در بخش شمالی اتریش، اسلوونی، بوهمی و سپس کاسل در آلمان، که در آنجا او چرخه-آواز «ترانه های وایفار» را ساخت، و ساخت اولین سمفونی اش را آغاز کرد، زندگی خود را تأمین می نمود.
در سال 1885 مالر یک سالی را در پراگ سپری کرد و سپس به لایپزیگ نقل مکان کرد. در آنجا او با خانوادۀ وِبِر ملاقات کرد و آنها او را با مجموعۀ اشعار عامیانۀ «شیپور سحرآمیز جوانی» (منتشر شده در سالهای 8-1805)، آشنا ساختند. از سال 1887 به بعد او به تنظیم آهنگ برای برخی از اشعار این مجموعۀ شعر پرداخت، که در سمفونی های آغازینش به کار گرفته شدند. بین سالهای 1888 و 1891، پیش از انتقال به استات تئاتر در هامبورگ، جایی که او اجرای «تریستان» واگنر را در ماه مه 1891 رهبری کرد، به عنوان رهبر ارکستر اپرای سلطنتی در بوداپست کار می کرد. تا سال 1892 اولین سمفونی اش را تکمیل کرده (اولین بار در سال 1894 در وایمار اجرا شد)، و کار بر روی دومین سمفونی اش، «رستاخیز» را آغاز کرده بود.
تا آن زمان او برای خود الگویی برای کار تنظیم کرده بود: رهبری ارکستر در طول فصل های زمستان و عقب نشینی به کوهستانها برای آهنگسازی در تابستان. سمفونی سوم بدین طریق در اشتاینباخ در سالتزکامِرگوت، به اتمام رسید.

وین

در سال 1897 مالر به سِمَت رهبری ارکستر اپرای دولتی وین منصوب شد (یکی از اولین تولیداتش در آنجا، چرخه حلقۀ واگنر بود). او ده سال به عنوان یکی از شاخص ترین مدیران موسیقی در وین ماندگار شد. در سال 1901 کنج خلوت جدیدی در کنار دریاچۀ در مایِرنیگ در کرینتیا برای خود پیدا کرد، در آنجا در مدت چند تابستان بعد، چهارمین، پنجمین، ششمین و هفتمین سمفونی خود، «آهنگ روکرت»، «ترانه های مرگ کودکان» و آثار دیگری را نوشت. آداجتوی (کمی تند تر از آداجیو) درخشان سمفونی پنجم، توصیفی بود از عشق او به آلما شیندلر، دختر خواندۀ کارل مول، هنرمند ونیزی، که در سال 1902 مالر با او ازدواج کرد. برخلاف باور عمومی، «ترانه های مرگ کودکان»، آهنگی عمیقاً تأثیرگذار، به مرگ دختر بزرگ این زوج ، ماریا، در سال 1907 بر اثر مخملک باز می گردد، هرچند آلما اعتقاد داشت که این چرخه آهنگ حاصل "مشیت الهی" بود.
سمفونی شمارۀ 8 مالر (سمفونی هزاره) به سالهای 7-1906 باز می گردد. این اثر بر شالودۀ متنی از یک سرود مذهبی قرون وسطایی و صحنۀ پایانی بخش دوم «فاوست»، نمایشنامۀ گوته قرار دارد. مالر تصور می کرد: "بزرگترین اثری است که تا کنون ساخته ام".
در پایان سال 1907، در نتیجۀ یک حملۀ بیرحمانۀ مطبوعاتی، او مجبور شد که از سمت خود در وین استعفا دهد، و نیز کشف کرد که دچار یک بیماری قلبی کشنده شده است. از ژانویۀ 1908 به سمت رهبری ارکستر اپراخانۀ متروپولیتن نیویورک منصوب شد، ولی به گذراندن تابستانها در اروپا، که در آنجا «ترانۀ زمین» بر اساس اشعار چینی دربارۀ زودگذری عمر را ساخت، ادامه داد. همچنین سمفونی شمارۀ 9 خود را تکمیل نمود و ساختن سمفونی شمارۀ ده را آغاز کرد.

در فوریۀ 1911 مالر به شکلی جدی بیمار شد، و در سن 50 سالگی در اتریش درگذشت. «ترانۀ زمین» و سمفونی شمارۀ نه پس از مرگ آهنگساز به اجرا درآمد؛ سمفونی شمارۀ ده در سالهای 1960 توسط دریک کوک، محقق بریتانیایی تکمیل شد.


۱۳۹۴ فروردین ۳۰, یکشنبه

زندگی ریشارد واگنر

زندگی ریشارد واگنر

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ رمانتیک های متأخر

زندگی و آثار:
ملیت: آلمانی
تولد: لایپزیگ، 1813
مرگ: ونیز، 1883
ژانر های ویژه: اپرای رمانتیک آلمانی و موسیقی-نمایش
کارهای بزرگ: هلندی پرنده (1841)؛ خانۀ تان (1843)؛ لوهنگرین (1848)؛ تریستان و ایزولده (1859)؛ استاد آوازه خوان نورنبرگی (1867)؛ حلقۀ نیبلونِن (74-1853)؛ پارسیفال (1882).

شخصیت ریشارد واگنر همچون مجسمه ای غول پیکر، بر فراز قرن نوزدهم ایستاده است. آهنگساز، منتقد، مجادله گر، انرژی وافر او به این اجازه را می داد که با عزمی خلل ناپذیر به دنبال افق هایی فرای درک اشخاص عادی باشد.
اپراهای او، ریشه در سنت رمانتیک آلمانی داشتند، و همانند وِردی شالودۀ مجموعۀ آثار موسیقایی مدرن مانا هستند، ولی اجرای آنها به نوازندگانی با قدرت و توان خارق العاده نیازمند است. هنوز خوانندگان سوپرانو و تِنورِ- صدای زیر مردانه- معدودی وجود دارند که قادر باشند حق مطلب را در مورد نقش هایی همچون زیگفرید، برونهیلده، تریستان و ایزولده ادا کنند، و خوانندگان زیادی در تلاش برای رسیدن به این مقصود، صدای خود را ضایع کردند.

سالهای نخستین

فریدریش واگنر اندک زمانی پس از آنکه پسرش ریشارد متولد شد، بر اثر ابتلا به تیفوس فوت کرد، و مادر ریشارد، یوهانا با لودویگ مایِر ازدواج کرد و همو فرزند خوانده اش را به دنیای موسیقی و نمایش معرفی نمود. خانواده به دِرِسدِن نقل مکان کرد، و در آنجا واگنر جوان در تماس با وِبِر قرار گرفت، که در آن زمان در تماشاخانۀ سلطنتی، رهبر ارکستر بود. بر طبق گفتۀ واگنر، این وِبِر بود که "شور موسیقی" را در وجود او انداخت. پس از مرگ پدرخوانده اش، خانواده به محل تولد واگنر، لایپزیگ بازگشت. در آنجا او تحصیلات خود را در مدرسه و دانشگاه به اتمام رسانید. تا این زمان او با شیفتگی علاقمند به نمایش بود، و در سال 1832 کار بر روی اولین اپرای ناموفقش را آغاز کرد. از همان آغاز تشخیص داد که فقط با استفاده از اپرانامه های خودش، قادر به کار کردن است.
حرفۀ نمایشی اش را به عنوان رهبر یک گروه همسرایی در ووتزبورگ شروع کرد، و در آنجا اولین اپرایش به نام «پریان» را تکمیل کرد. این اثر اجرا نشده باقی ماند، ولی از پیش واگنر عزم راسخی برای موفقیت از خود نشان می داد. کار بر روی سومین اپرا، «منوعیت عشق»، بر اساس اثری از شکسپیر به نام «قیاس برای قیاس» را شروع کرد و به عنوان مدیر موسیقی به یک شرکت نمایشی سیار پیوست. «ممنوعیت عشق»، پیش از آنکه شرکت دچار ورشکستگی شود، تنها یک اجرا در سال 1836در ماگدِبورگ داشت.
تا آن زمان واگنر گرفتار عشق مینّا پلاتای بازیگر شده بود، و د روز 24 نوامبر با او ازدواج کرد. شش ماه بعد مینّا با مرد دیگری گریخت، ولی در اکتبر 1873 بار دیگر با شوهرش آشتی کرد. روابط بین آنها طوفانی باقی ماند.

پاریس

واگنر مشغول کار در ریگار- پایتخت کنونی لاتویا- بود گه کار بر روی اپرای «رینتسی» را آغاز کرد. تا ماه مارس 1839، که مدت قراردادش به پایان رسید، به شدّت مقروض شده بود (معضل همیشگی در حرفۀ او). او، مینّا و سگ درشت هیکل شان مجبور شدند که از دست طلبکاران با کشتی به لندن بگریزند.
در ماه سپتامبر آنها به پاریس وارد شدند، که واگنر امیدوار بود در آنجا خودش را به عنوان یک آهنگساز تثبیت کند. به جای آن، او خود را در حال تلاش دائمی برای خاتمه دادن به ملاقات ها با روزنامه نگاران یافت، در همان زمان به علت مشکلات مالی به زندان بدهکاران افتاد. با این حال با  موسیقی و ادبیات جدید به خصوص اسطوره های آلمانی، تان هاوزر و لوهنگرین آشنایی پیدا کرد.
بنابراین شالوده های اپراهای متعدد آیندۀ خودرا، از جمله «مرد هلندی پرنده»، که در سال 1841 به پایان رساند، در زمان اقامتش در پاریس ریخت. پیش درآمد پرتلاطم قصۀ نمایشی یک روح بیقرار که سرانجام با عشق صادقانه، آزاد می گردد، از تجربۀ شخصی خود واگنر در سفر دریایی اش از ریگا، الهام گرفته شد.

دِرِسدِن

در سال 1842، سرانجام «رینتسی» در تماشاخانۀ دربار دِرِسدِن به اجرا درآمد، و این تماشاخانه همچنین موافقت کرد که «مرد هلندی پرنده» را در ژانویۀ 1843 به روی صحنه ببرد. اگرچه واگنر از نحوۀ استقبال از دومی دلسرد شد، فعالیت حرفه ای او بالاخره پایه گذاری شد و به او سمت رهبری ارکستر در دِرِسدِن پیشنهاد شد. در ماه آوریل 1843، او اپرای «تان هاوزر»- خانۀ تان- بر اساس اسطورۀ شهسوار- که از انجام وظایفش به دلیل وسوسۀ برآوردن امیال ونوس [الهۀ زیبائی]، بازمانده بود و توسط یک معجزۀ آسمانی رستگار می گردد- را تکمیل کرد. «تان هاوزر» برای اولین بار در اکتبر 1845 در دِرِسدِن اجرا شد.
واگنر کار بر روی «لوهِنگرین» را آغاز کرد که در سال 1848، سال انقلاب در اروپا، به پایان رسید. همدلی های انقلابی، او را درگیر قیام ماه مِی 1949 کرد، و از ترس جان به سوئیس گریخت. در زوریخ مستقر شد، و در آنجا او روی بیانیۀ خلاقانۀ خود، «اپرا و نمایش» کار کرد، و نیز کار بر روی متونی از یک پروژۀ جدید، بر اساس افسانۀ باستانی اسکاندیناوی، نیبلونگز را شروع کرد. «لوهنگرین» در آن زمان نمی توانست در دِرِسدِن اجرا شود، بنابراین واگنر نت نامه- پارتیتور- را برای لیست فرستاد، کسی که برای مواجه شدن با بازخواست های ناشی از روی صحنه بردن یک اثر در اوت 1850 در وایمار، جسارت کافی داشت. اتفاقاً این اجرا یک موفقیت چشمگیر از آب در آمد، با وجود آنکه خود واگنر تا سال 1861 در هیچ اجرایی نتوانست حضور داشته باشد.

موسیقی آینده

«لوهنگرین»- قصۀ اساطیری دیگر از جوانمردی شولیه ای با عنصری سحرآمیز قدرتمند-، آخرین درگیری واگنر با اپرای رمانتیک متداول آلمانی را برجسته میسازد. در رسالۀ «اپرا و نمایش»، او آرمانهای رؤیاپردازانۀ خود دربارۀ "موسیقی آینده"، که در آن موسیقی و نمایش جدایی ناپذیر میشدند را پی ریزی کرد. آخرین سی سال زندگی او وقف محقق ساختن این آرمان شد.
تا سال 1852 واگنر بار دیگر به شدت زیر بار قرض رفت. از طرف بازرگانی به نام اُتّو ویزندانک به او کمک شد، و واگنر گرفتار عشق همسر او، ماتیلده شد. روابط آن دو الهام بخش اپرای «تریستان و ایزولده» شد که واگنر نوشتن آن را در سال 1857 آغاز کرد. این توصیف شورانگیز از عشقی زناکارانه که تنها در مرگ می توانست تحقق یابد، یکی از والاترین جلوه های هنر غربی به شمار می رود. در این اثر، از موتیف- مایۀ اصلی- پیش درآمد تردیدآمیز و سرشار از حسرت تا متانت شورانگیز "مرگ-عشق" ایزولده، که سرانجام همچنان که "همسرایی تریستان" به نقطۀ عطفش می رسد، به تریستان میپیوندد، واگنر هارمونی تروماتیک- رنگ آمیزی شده- را به حد اعلای آن می رساند.

مونیخ

گرفتاری های رندگی شخصی واگنر ادامه پیدا کرد. همسرش رابطۀ او با ماتیلده ویزندانک را کشف کرد، و واگنر به ونیز گریخت. در حالی که پلیس در به در به دنبال او بود، به لوسرن- در سوئیس- نقل مکان کرد، (و در آنجا اپرای «تریستان» را به پایان رساند) و سپس از آنجا به پاریس رفت، اجرای «خانۀ تان» در آنجا در سال 1861، توسط گروهی تماشاگر اجیر شده و پر سر و صدا، دچار اخلال شد.
یک عفو عمومی سیاسی در سال 1860، به واگنر این اجازه را داد که به آلمان بازگردد، اما او سه سال دیگر را نیز برای طفره رفتن از روبرو شدن با طلبکارانش، در سفر از این شهر به آن شهر سپری کرد، تا اینکه یک شوالیه با زرهی درخشنده در شخصیت "دیوانۀ" لودویگ دوم پادشاه باواریا ظهور کرد، لودویگ دیون واگنر را تصفیه کرد و به او پناهنده شدن در مونیخ را پیشنهاد کرد، و در آنجا «تریستان و ایزولده» برای اولین بار در روز دهم ژوئن 1865، به رهبری هانس فون بولُو، به اجرا درآمد. واگنر خدمت بولُو را با شروع رابطه ای با همسر او، کوزیما (دختر لیست و کنتس ماری داگولت)، تلافی کرد، که دو دختر به نامهای ایزولده و اِوا برای او به بار آورد.
به دلیل مخالفت مردم باواریا با نفوذ او بر روی پادشاه و مبالغ گزاف پولی که بی دریغ و از بودجۀ عمومی به پای او ریخته می شد، بار دیگر مجبور شد آلمان را ترک کند. از آنجا که مینّا واگنر در سال 1869، فوت کرده بود، کوزیما فون بولُو، واگنر را در رفتن به خانۀ جدیدش- که توسط لودویگ خریداری شده بود-، در تریبسخن، در حومۀ لوسرن، همراهی کرد. در آنجا پسر آنها، زیگفرید در سال 1869، متولد شد. (این رویداد الهام بخش واگنر برای ساختن «چکامۀ زیگفرید» شد، که در خفا تمرین شد و به عنوان یک هدیۀ غافگیرکننده در صبح کریسمس برای کوزیما نواخته شد.) پس از طلاق کوزیما از بولُو، او و واگنر در سال 1870 رسماً ازدواج کردند.
کوزیما- زنی پرابهت-، در سراسر زندگی مشترک با واگنر، سخت مهار او را تحت کنترل خود داشت، ولی از منافع او حفاظت می کرد و او را قادر می ساخت که در آرامش به آهنگسازی بپردازد.

بایرویت

در ژوئن 1868 «استاد آوازه خوان از نورنبرگ»- آمیزه ای از فکاهی، فلسفه، عشق فروزان جوانی و خردمندی که در شخص هانس ساکس پینه دوز، متجسم شد- اولین بار در مونیخ بر روی صحنه رفت. در همان زمان، واگنر کار بر روی «چرخه حلقۀ» خود را ادامه داد، ولی تشخیص داد که هیچ یک از تماشاخانه های موجود برای اجرای چنین پروژۀ عظیمی مناسب نیست. با کمک شاه لودویگ برای ساختن یک "تماشاخانۀ فستیوال" در بایرویت پول جمع آوری کرد، اپراهای او در فستیوالی سالیانه با مدیریت اعضای خانوادۀ واگنر هنوز در آنجا اجرا می شوند. تماشاخانۀ جدید با سه اجرای کامل از «چرخه حلقۀ» چهار اثر- «داس راین گولد»، «دی والکوره»، «زیگفرید» و «زوال خدایان»، در ماه اوت 1876 افتتاح شد.
«حلقۀ نیبلونگ»- که دوازده ساعت موسیقی را در بر می گیرد- در دستگاه مختلطی از منابع موسیقایی به نام «لایت موتیفز» قرار می گرفت، که در آن شخصیت ها و موقعیت ها با مایه های موسیقایی- موتیف ها- در هم گره می خورند، به عنوان مثال شیپور شادی آفرین که با زیگفرید قهرمان پیوند خورده است. تا آن زمان زبان موسیقایی واگنر در امتزاج آوازها و ارکستر در درون بافتی مداوم، در مقابل درک ایتالیایی از اپرا، به مثابه تک خوانی، هم نوازی و هم سرایی، توفیق یافته بود. این مجموعۀ مختلط به صورت شبکۀ در حال تکاملی پایان ناپذیر از اصوات، به صورت ابزار مناسبی برای نمایش پر زرق وبرق نیلبونگ- سبک اشرافیت آلمان- به تثبیت رسید، که در انتهای تکان دهندۀ آن "والهالا" – سالن پذیرایی خدای لودوین- می سوزد و دنیا به آخر می رسد.
در سال 1882 واگنر آخرین اپرای خود، «پارسیفال» را بر اساس اسطورۀ شبه مذهبی جستجوی جام مقدس، با قدرت جادوئی شفابخشش، به پایان رساند. این اثر، تحت رهبری هرمان لِوی در تابستان سال 1882 در بایرویت به اجرا گذاشته شد. خود واگنر رهبری آخرین صحنه از اجرای نهایی آن را بر عهده گرفت. دو هفته بعد، او که از یک بیماری قلبی رنج می برد، خانواده اش را به ونیز برد و در آنجا در 13 فوریۀ 1883، در اثر یک حملۀ قلبی درگذشت.




۱۳۹۴ فروردین ۲۳, یکشنبه

زندگی جوزِپّه وِردی

زندگی جوزِپّه وِردی

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ رمانتیک های متأخر

زندگی و آثار:
ملیت: ایتالیایی
تولد: لا رونکولا، نزدیک بوسِتو، 1813
مرگ: میلان، 1901
ژانر ویژه: اپرای بزرگ ایتالیایی
کارهای بزرگ: نابوکو (1842)؛ ریگولِتّو (1851)؛ ایل تراواتوره (1853)؛ تراویاتا (1853)؛ سیمون بوکّانگرا (1857)؛ بال ماسکه (1859)؛ نیروی سرنوشت (1862)؛ دون کارلوس (1867)؛ آیدا (1871)؛ رکوئیم (1874)؛ اوتِلّو (1887)؛ فالستاف (1893).

وِردی بزرگترین سازندۀ اپرای ایتالیا در قرن نوزدهم بود. برخلاف واگنر که تقلا می کرد نوع جدیدی از موسیقی-نمایش خلق کند، وِردی در چارچوب سنت ایتالیایی اسلاف خویش کار می کرد، امّا در مدت زندگی حرفه ای طولانی اش همواره تکنیک او روان تر، شخصیت پردازی هایش خوش تراش تر و گویا تر و واکنشش نسبت به متن، ناب تر می گشت.
شاهکارهای او، اپراهای شکسپیری اتلّو (1887) و فالستاف (1893)، نوشته شده در دهۀ هفتاد عمرش است، ولی آثاری از تمام دوره های زندگی او، ستون فقرات گنجینۀ اپراییِ زمان حاضر را تشکیل می دهند.

سالهای نخستین

وردی در لومباردی، در دهکدۀ کوچکی در حوالی پارما، متولد شد. نواختن کی بُرد را هنگامی که سه ساله بود، آغاز کرد و در ده سالگی برای تحصیل به بوسِتو اعزام شد. در سال 1831 او تحت حمایت یک بازرگان عاشق موسیقی، آنتونیو بارِتسی قرار گرفت و او هزینه های تدریس خصوصی پیشرفته تر موسیقایی او را در میلان برعهده گرفت، وِردی توسط هنرکدۀ موسیقی میلان پذیرفته نشده بود. سپس او به عنوان مدیر موسیقی شهر به بوسِتو بازگشت. در سال 1836، در سن 22 سالگی با دختر بارِتسی، مارگریتا ازدواج کرد. آنها دو فرزند داشتند، که هر دو در طفولیت جان خود را از دست دادند.
در سال 1838 وردی کار بر روی اولین اپرایش به نام «اُبِرتو» را آغاز کرد. او، همسرش و فرزند خردسال آنها به میلان نقل مکان کردند، در آنجا اپرای او برای اجرا در لا اسکالا پذیرفته شد. اولین اجرای آن در نوامبر 1839، چند هفته پس از مرگ پسرش، به روی صحنه رفت، و در ژوئن سال 1840 همسرِ وردی نیز وفات یافت. در طول این دورۀ غم انگیز، وردی در حال کار بر روی یک اپرای کمدی جدید به نام «شاه یک روزه» بود، که در اولین اجرایش در سپتامبر 1840، با شکست کامل مواجه شد.
وردی آنقدر دلسرد گشت که تقریباً آهنگسازی را رها کرد، ولی یک دوست او را متقاعد ساخت که کار بر روی «نابوکّو»، بر اساس داستان انجیلی «بُخت النصر» را شروع کند. این اثر- اولین اثر معروف او، مشهور به خاطر همسرایی بردگان یهودی، «وَ، پِنسیِرو»- موفقیت پیروزمندانه ای را نصیب او ساخت، و به زودی در سراسر اروپا بر روی صحنه رفت. به زودی نام وردی با جنبش ملی گرایی در حال ظهور در ایتالیا پیوند خورد، زیرا همسرایی هایی مانند «وَ، پِنسیِرو» و «تبعیدی های اسکاتلند»، مرثیه ای از مکبِث، به مثابه شعارهایی تلویحی برای همبستگی ملّت سرکوب شدۀ ایتالیا مورد تفسیر قرار گرفت.

سالهای گالی

با «اِرنانی»، وردی با تولید زنجیره ای از اپراها برای رم، میلان، ناپل، ونیز، فلورانس، تریِست و حتی لندن (راهزنان، 1847)، وارد دوره ای شد که بعداً خود نام آن دوره را "سالهای گالی*" نام نهاد. اپراهای اولیۀ او تا «نبرد لِنیانو» (1849)، هنوز تحت نفوذ روسینی بودند، و به طور کلی با موضوعات تاریخی سر و کار داشتند (از جمله اپرای شکسپیری مَکبِث).
«لوئیزا میلر» (1849) اولین اثر از مجموعه ای از آثار بود که در آنها، موضوع اصلی بیشتر شخصی و خودمانی شد. زیباترین اپراهای این دورۀ زمانی ریگولِتّو- قصۀ حزن انگیز یک دلقک درباری گوژپشت که در پی انتقام گرفتن از کسی است که دخترش را فریب داده است، ولی ناداتسته باعث مرگ دختر خود می شود؛ «خنیاگر دوره گرد» - تروبادور-، تراژدی دیگری است با انگیزۀ انتقام در بطن آن؛ و «زن گمراه شده»، روایت وردی است از «بانو در میان گلهای کاملیا»، اثر الکساندر دوما. داستان معشوقه ای که عشق حقیقی را می یابد، و او را برای حفظ آبروی عاشق خود قربانی می کند و خود تحلیل می رود تا می میرد، یکی از محبوب ترین اپراهایی است که تا کنون نوشته شده است.

اپرای بزرگ

سومین دورۀ کارهای وردی با «نیایش شبانۀ سیسیلی» (پاریس، 1855)، آغاز گشت و «بال ماسکه»، «نیروی سرنوشت» (تولید شده در سن پترزبورگ به سال 1862)، «دون کارلوس» (پاریس) و «آیدا» (قاهره)، جزء آثار این دوره هستند. در طول این دوره، او زمان زیادی را در ملکی روستایی  که در نزدیکی محل تولدش خریداری کرده بود، به همراه همسر دومش، خوانندۀ سوپرانو- زیرترین حدّ صدای زنان-، جوزِپینا اِستِرپُونی (97-1815) سپری می کرد.
در سال 1861، پس از جنگ استقلال ایتالیا، وردی به عنوان نمایندۀ مجلس شورای ملّی انتخاب شد، و چهار سال بعد، آهنگسازی را با سیاست ممزوج نمود. پس از «آیدا»، به استثنای «رکوئیم» پرشکوهش در رثای مرگ شاعر ملی گرای ایتالیایی، الِساندرو مانزونی (1873-1785)، او کمتر چیزی می نوشت.

آثار واپسین

موفقیت عظیم «رکوئیم»، ناشر آثارش را بر آن داشت که به او پیشنهاد دهد برای ساختن اپرایی بر مبنای نمایشنامۀ اُتلّو اثر شکسپیر، با آریگو بواتو، آهنگساز و اپرانویس، همکاری کند. ده سال دیگر طول کشید تا وردی کار بر روی اُتِلّو را آغاز کند، که در این مدت اپرای «فالستاف» نقطۀ اوج کارهای او به حساب می آید. آخرین آثار او، در سال 1898، مجموعه ای از چهار قطعۀ مذهبی، از جمله یک تُودئوم و «مادر استوار»- Stabat Mater، اشاره به نحوۀ برخورد حضرت مریم در مواجهه با مرگ پسرش، عیسی مسیح-، بود.  تا آن زمان وردی همسر دوم محبوب خود را از دست داده بود، بیشتر از 80 سال سن داشت و شکسته شده بود. در ژانویۀ 1901 در میلان جان سپرد و ثروتش را برای یک سرای سالمندان ویژۀ موسیقیدانان، که خود آنرا در همان شهر ساخته بود و آنرا ارزنده ترین کار خود محسوب میکرد، بر جای گذاشت.

*- متأسفانه برای گالی معادل مناسب که مفهوم را برساند نیافتم. گالی در اصل به معنای نوع به خصوصی از کشتی است که در زمان برده داری استفاده می شده است و توسط پارو زدن بردگان حرکت می کرده است. معنای دوم آن ستونهای حروفچینی شدۀ صفحات روزنامه یا مجله است که قبل از صفحه بندی، مورد تصحیح و بازبینی قرار می گیرد و سپس برای صفحه بندی، بریده و بر روی کاغذ به صورت صفحه بندی شده، چسبانده می شود. من ارتباطش را با دورۀ کاری وردی درک نکردم. نظر دوستان در این مورد مطابق معمول مورد استقبال قرار خواهد گرفت.

Definitions of galley:   a printer's proof in the form of long single-column strips, not in sheets or pages.

"We'd write our marks on raw copy (type written on a page) until the pages were almost illegible, and then send it to be turned into a galley proof (one long line of printed up, typed up copy)."


۱۳۹۴ فروردین ۱۶, یکشنبه

زندگی آنتون بروکنِر

زندگی آنتون بروکنِر

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ رمانتیک های متأخر

زندگی و آثار:
ملیت: اتریشی
تولد: آنسفِلدِن، 1824
مرگ: وین، 1896
ژانر های ویژه: سمفونی، موسیقی کلیسا
کارهای بزرگ: سمفونی، از جمله شمارۀ 4 (رمانتیک، 81-1874)، شمارۀ 7 (1883)، شمارۀ 8 (90-1885) و شمارۀ 9 (ناتمام، 1896)؛ تو دئوم- تو خدائی- (1884).

نام بروکنر اغلب با نام مالر پیوند می خورد- ولی فقط به این دلیل که هردو اتریشی بودند و هر دو سمفونی های مهمی در مقیاس بزرگ نوشتند. در همۀ جنبه های دیگر، آنها بسیار متفاوت بودند.
پدر بروکنِر در آنسفِلدِن در اتریش مرکزی، مدیر یک مدرسۀ روستائی و ارگ نواز بود. آنتون، ارشد ترین فرزند از پنج کودک زنده مانده، توسط پدرش تحت تعلیم قرار گرفت، و تا سن ده سالگی ارگ نواز ورزیده ای شده بود. او همچنین در صومعۀ نزدیک، سن فلوریان، با سنت موسیقایی کاتولیک آشنا شد، و پس از مرگ پدرش، او در آنجا در سن 13 سالگی، به عنوان خوانندۀ کُر، پذیرفته شد. مقرر بود که سن فلوریان در کانون زندگی بروکنر باقی بماند، و او وصیت کرد که همانجا در زیر ارگ، به خاک سپرده شود.
بروکنر حرفه اش را به عنوان یک مدیر معمولی مدرسه در دو روستای دوردست آغاز کرد. عاقبت در در سال 1845، به عنوان آموزگار و سپس نوازندۀ ارگ به سن فلوریان بازگشت. آهنگهای مهم نخستین او، منجمله یک مَس رکوئیم- آئین سوگواری- و «میسا زولمنِس» - نوعی موسیقی کُرال- در سی بِمُل، به سالهای اولیۀ اقامت او در آنجا باز می گردد.
تا سال 1855، بروکنر تصمیم گرفته بود که می خواهد موسیقی دان حرفه ای شود. هم زمان با کار کردن به عنوان ارگ نواز در کلیسای جامع لینتس، در یک دورۀ آموزش مکاتبه ای هارمونی و کُنتِرپوان، در هنرکدۀ موسیقی وین نام نویسی کرد. در سال 1861، در سنی بالا، یعنی 37 سالگی، با کارنامه ای درخشان، فارغ التحصیل شد. ولی هنوز احساس می کرد که در زمینۀ دانش موسیقایی کمبود دارد، و به دنبال آموختن شکل سمفونیک و نحوۀ تنظیم آهنگ برای ارکستر از نوازندۀ اصلی ویولن سل و رهبر ارکستر تماشاخانۀ شهرداری لینتس بود، همو او را درگیر مطالعۀ کامل آثار بتهوون و مندِلسون کرد.

تأثیر واگنِر

تا بدینجا بروکنر از مهارت کافی برخوردار بود ولی به عنوان آهنگساز، برجستگی خاصی از خود بروز نداده بود. سپس در سال 1863، تان هاوزرِ واگنر را شنید، و این تجربه، زندگی او را دگرگون کرد. منکوب نبوغ واگنر، بروکنر بلافاصله آغاز کرد که خود در نوشتن آثار سمفونیک، دستی بیازماید. در اواسط سالهای 1860، او در بسیاری از اجراهای موسیقی واگنر، حضور یافت، و حتی زمانی که اعتماد به نفس در حال شکوفا شدنش او را به سمت ساخت سه مَس و سمفونی شمارۀ 1 در دُ مینور (6-1865) هدایت کرد، با این مرد بزرگ ملاقات نمود.
پس از ابتلا به یک ناهنجاری عصبی منتج از پرکاری شدید، بروکنر سرانجام متقاعد شد که برای کرسی استادی در هنرکدۀ موسیقی وین، تقاضانامه ارسال کند. در سال 1868، او به این سمت برگمارده شد. همچنین او ارگ نواز نمازخانۀ سلطنتی وین شد، و کمک بلاعوضی برای ساختن آهنگ از حکومت دریافت داشت. تا زمان مرگ، او در وین زندگی کرد، و فقط گاهگاه برای بازدید از پاریس و لندن، مکان هائی که رسیتال- تک نوازی- های ارگش با تحسین های پرشوری مورد استقبال قرار می گرفت، از آنجا خارج میشد.
در وین (جائی که در سال 1875 به عنوان مربی در دانشگاه، استخدام شد)، بیشتر انرژی خود را وقف ساختن سمفونی می کرد. بین سالهای 1871 تا زمان مرگش، او هشت سمفونی دیگر تولید کرد (شمارۀ 9 ناتمام ماند).
علیرغم شهرت روزافزون بروکنر، او با مخالفت ها و دشمنی های عظیمی از جانب دو منشأ ضد واگنری روبرو بود. ارکستر فیلارمونیک وین یا سمفونی های او را با بهانۀ "غیر قابل نواختن" رد می کرد یا عمداً در اجرای آنها کارشکنی می نمود، و منتقد صاحب نفوذ، ادوارد هانسلیک- یکی از حامیان برامس- از هر فرصتی استفاده می کرد تا سمفونی های بروکنر را، به خصوص سمفونی سومش را (که بروکنر، در یک غلیان مشتاقانۀ قهرمان پرستی، نابخردانه نام واگنر را بر روی آن گذاشته بود)، مورد حمله قرار دهد. بروکنر که طبیعتاً فاقد اعتماد به نفس، و به شکلی مهلک از عزت نفس بی بهره بود، از دخالت های خیرخواهانه ولی گمراهانۀ "دوستان" نیز، که او را مجاب می ساختند تا پارتیتور*های سمفونی هایش را مقطع کند و در جهت سهولت فهم، آنها را مورد اصلاح قرار دهد، در رنج بود. بسیاری از سمفونی های او، هنوز در نسخه هایی با ترکیبات متنوع، موجود هستند.
اولین موفقیت واقعی بروکنر در سن 60 سالگی اش، با اولین اجرای سمفونی هفتم در سال 1884، در لایپزیگ حاصل شد. او سرانجام با وجود اینکه به اصلاح پارتیتورهایش به شکلی وسواس آمیز، ادامه می داد، مورد پذیرش انتقاد آمیز قرار گرفت. راه افتخارات رسمی در طول آخرین دهۀ حیاتش به روی او گشوده شد. او مردی ساده، پرهیزگار، اُمّل بود و هرگز ازدواج نکرد، اگرچه با پیشنهاد ازدواج یک به یک به گروهی از زنان جوان، آنها را بهت زده ساخت. او وسواسی بیمارگونه نسبت به اجساد مردگان داشت، و وصیت کرد که کالبد خود او باید مومیایی شود.


*تان هاوزر: نام اپرایی از واگنر:
   
تان هاوزر
لغت نامه دهخدا
تان هاوزر[ زِ ] (اِخ ) شاعر آلمانی که در قرن 13 میلادی زندگی میکرد. وی از خاندان نجباو مصنف اشعار غنایی و تصنیف های رقص و امثال است . درتمام آثار وی شوخ طبعی و هجو مطبوعی مشاهده میگردد. او تیره بختی ها و حماقت های خود را در «خدمت بانوان » استهزاء میکند و در آثار خویش کلمات فرانسه را بعنوان زینت کلام وارد میسازد.


*- پارتیتور (ایتالیایی: partitura، انگلیسی: score) نت‌نویسی‌ای که نت تمام بخش‌های سازی و آوازی یک ارکستر بزرگ، ارکستر مجلسی یا همنوازهای دیگر بر روی آن ثبت شده باشد. در پارتیتور هرحامل متعلق به یک بخش، یک ساز یا گروهی از سازهای همنام است که ملودی را هم‌زمان اجرا می‌کنند. میزان‌بندی در پارتیتور به وسیلهٔ خطوط عمودی صورت می‌گیرد که تمام حامل‌های مربوط به بخش‌های ملودیک هم‌زمان را دربرمی‌گیرد. هر رهبر ارکستر در کار رهبری به نتی که به شکل پارتیتور نوشته شده است نیاز دارد و از روی آن ارکستر را رهبری می‌کند.