۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۰, یکشنبه

زندگی کامیی̊ سَن-سانس

زندگی کامیی̊ سَن-سانس

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسونمترجم: منوچهر خاکی

  • دورۀ رمانتیک های متأخر

 زندگی و آثار
ملیت: فرانسوی
تولد: پاریس، 1835
مرگ: الجزیره، 1921
ژانر های ویژه: منظومه سمفونی، کنسرتو پیانو
کارهای بزرگ: کنسرتو پیانوی شمارۀ 2 (1868)؛ کنسرتو ویولنسل شمارۀ 1 (1873)؛ رقص ترسناک (1874)؛ سامسون و دلیله (1877)؛ سمفونی شمارۀ 3 (1886)؛ کارناوال حیوانات (1886)

آهنگساز فرانسوی کامیی̊ سَن-سانس، همانند موتزارت و مندلسون، کودکی نابغه بود. پدرش بلافاصله پس از تولد او درگذشت، و او توسط مادر و یکی از خاله هایش، که وقتی او دو ساله بود، آموزش پیانو به او را آغاز کرد، پرورش یافت. قبل از سن سه سالگی آهنگ می ساخت، و کنسرتوهای موتزارت و بتهوون را به هنگام ده سالگی می نواخت. او همچنین علاقۀ وافری به سایر فعالیت های روشنفکری، به ویژه باستان شناسی، زمین شناسی، ستاره شناسی و فلسفه داشت.

سن سانس در مدرسۀ عالی موسیقی پاریس به تحصیل پرداخت، و از سالهای 76-1857 در کلیسای مادلِن پاریس، ارگ نواز بود. پس از اینکه لیست بداهه نوازی او را شنید، اعلام کرد که او بزرگترین ارگ نواز در جهان است. در عوض سن-سانس به تأثیر لیست بر روی منظومه های سمفونیک سال های 1870 خودش اذعان نمود: «چرخِ چرخانِ اومفائوس»، «رقص ترسناک» با محبوبیتی عظیم، و «جوانی هرکول». در سال 1871، او عضو مؤسس انجمن ملی موسیقی شد، که به منظور اجرای آثار آهنگسازان جوانتر فرانسوی بر پا شده بود.
سن-سانس بسیار به مادرش وابسته بود، ولی با وجود مخالفت زیاد او، هنگامی که چهل ساله بود، با دختری که نصف سنش را داشت، ازدواج کرد. دو پسر خردسال آنها به شکلی غم انگیز با فاصلۀ شش هفته از یکدیگر، فوت کردند، و تنها 6 سال پس از ازدواج، سن-سانس ناگهان او را ترک کرد. پس از مرگ مادرش در سال 1888 اوقات بیشتری را در خارج، به خصوص در افریقای شمالی می گذراند، و در بسیاری از آثارش، مثل کنسرتو پیانوی پنجم، هارمونی های نامأنوس خارجی، به کار گرفته شده اند.

مشهورترین و ماندگارترین آثار او، از جمله اپرای «سمسون و دلیله»، اولین کنسرتوی ویولنسل، درآمد و کاپرچوزوی رُندُو (تکرار شونده)، برای ویولن و ارکستر، پنج کنسرتو پیانو، سمفونی ارگ (شمارۀ 3)، و «کارناوال حیوانات»، به عنوان شوخی برای اجرا توسط دوستانش، نوشته شده بودند.

۱۳۹۶ اردیبهشت ۳, یکشنبه

زندگی ژان سیبِلیوس

زندگی ژان سیبِلیوس


برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی


  • دورۀ رمانتیک های متأخر


زندگی و آثار
ملیت: فنلاندی
تولد: آمِنلینّا، 1856
مرگ: یاروانبا، 1957
ژانر ویژه: سمفونی
کارهای بزرگ: هفت سمفونی: در حماسه (En Saga، 1902-1892)؛ افسانه های لِمّینگاینِن (7-1893)؛ سوئیت کارلیا (1893)؛ فینلاندیا (1899)؛ کنسرتو ویولن (5-1903).

مشغله های حرفه ای ژان سیبلیوس و اِدوارد اِلگار وجوه تشابه بسیاری دارند، اگرچه سیبلیوس هشت سال کوچکتر بود، بیش از بیست سال پس از آهنگساز انگلیسی، زندگی کرد. هر یک از آنها مسئول یک نوزاییِ موسیقایی در سرزمین مادری خود بود، و هریک نحوۀ بیانی بسیار متمایز را از فرهنگ زادبومی خود، پرورانده است. هر دو آهنگساز پس از میانسالی به سکوت در زمینۀ خلاقیت فرو غلتیدند.
سیبلیوس در خانواده ای سوئدی زبان متولد شد. پدرش پزشکی بود که در زمانی که ژان -او نامش را که یوآن بود، فرانسوی کرد- هنوز طفلی بیش نبود، بر اثر ابتلا به بیماری وبا درگذشت، و پسرک توسط مادر و مادر بزرگش پرورش یافت. او یک نوازندۀ نویدبخش ویولن بود (خودش امیدوار بود که تک نواز شود)، و قبل از رسیدن به ده سالگی، آهنگسازی را شروع کرد. از سنین پائین بسیار تحت تأثیر "کالِوا"، داستان حماسی ملی فنلاندی بود، که- در پیوند با مناظر طبیعی-، قرار بود تکانۀ خلق آثار خود او را فراهم سازد.
پس از ترک مدرسه، سیبلیوس در ابتدا قصد داشت حقوق بخواند، ولی آن را به خاطر موسیقی رها کرد. در سال های 1880 او نخست در هلسینکی، و سپس در برلین و وین، جایی که او ارتباطات مؤثر متعددی برقرار کرد، ولی در عین حال باده نوشی افراطی و بی مسئولیتی مالی را نیز در پیش گرفت، به تحصیل پرداخت.

ملی گرایی

در سال  1891، سیبلیوس به فنلاند بازگشت، و در آنجا بر روی «کولِّرُو»، منظومه ای سمفونیک برای سوپرانو (زیرترین صدای زنان)، باریتون (صدای متوسط مرد، میان تِنُور و باس)، همسرایی و ارکستر، بر اساس "کالِوالا"، کار کرد. موفقیت آنی او، موقعیتش را به عنوان آهنگساز طراز اول فنلاند تثبیت کرد. در ژوئن سال 1892 با دختر یک تیمسارِ ملی گرای فنلاندی ازدواج کرد، و از این رهگذر هویت خود را در پیوند با جنبش ملی گرایی مستحکم کرد (فنلاند در آن زمان بخشی از امپراتوری روسیه به شمار می رفت.
اگرچه سیبلیوس هرگز عملاً از نغمه های عامیانه استفاده نکرد، آثار سالهای 1890 به شکل بارزی فنلاندی هستند. آنها چهار منظومۀ سمفونی بر اساس دلاوری های قهرمان اساطیری لِمنگانین، که سومین آنها «قوی دوزخ» است؛ دو منظومۀ سمفونی دیگر- «در حماسه» و «پری جنگل»- و موسیقیِ متن برای «کاِلیا» (که از روی آن، سیبلیوس یک سوئیت ارکستری ساخت)، را در بر می گیرند.
همۀ اینها بخصوص دلبستگی او به موتیف (مایۀ اصلی) های کوتاه، که به شکلی سمفونیک کش داده می شوند، استفادۀ او از الگوهای اُستیناتُو – جمله یا ضرباهنگ تکرار شونده، در موسیقی-، و شیوۀ اداره کردن ارکستر و سازبندی توسط او، با سازهای بادی در مقابل پس زمینه ای رؤیایی از سازهای بادی، با القای احساس وزش باد در هوای باز، خصوصیات منحصر به فرد سبک موسیقایی سیبلیوس را نشان می دهند.

سمفونی ها

در سال 1897 برای سیبلیوس- که همواره مقروض بود- یک مستمری بازنشستگی دولتی مقرر شد که به او این امکان را می داد تا بر روی آهنگسازی متمرکز شود. دو سال بعد او منظومۀ سمفونی «فینلاندیا» و اولین سمفونی اش، آشکارا تحت تأثیر چایکوفسکی، را تکمیل کرد. آن را با شش سمفونی دیگر، نوشته بین سالهای 1902 و 1924، که هریک از آنها دارای ویژگیهای منحصر به فردی هستند، دنبال کرد. سمفونی دوم (1902) و پنجم (1915)، احتمالاً محبوب ترین آنها هستند (مانند بتهوون، سمفونی پنجم او نیز یک اثر حماسی است)؛ در حالی که سمفونی چهارم (1911) از لحاظ نوا، موجز و بی پیرایه است، سمفونی ششم بیشتر چوپانی است، و سمفونی کوتاه هفتم (که اصالتاً فانتازیا سینفونیکا نامیده می شد) در یک موومان است. یک سمفونی هشتم نیز نوشته شد، ولی بلافاصله نابود شد.
در خلال سالهای آغازین قرن بیستم، سیبلیوس به گستردگی مسافرت می کرد، از انگلستان، بوهمیا و ایتالیا بازدید کرد. کنسرتو ویولن او باز می گردد به سال 1903، دوره ای که در آن باده نوشی و بدهی، زندگی زناشوئی سیبلیوس را دچار تنش ساخت. در سال 1904 او برای خود در خارج از هلسینکی یک ویلا ساخت، و در آنجا او بقیۀ مدت عمرش را سپری کرد. منظومه-سمفونی های «دختر شمال» و «سواریِ شب و سپیده دم»، همچنان که موسیقی متن برای نمایشنامۀ موریس مترلینگ، به نام «پِلِئاس و میلزاند» (نمایشنامه ای که دبوسی از آن به عنوان اساس اپرایش استفاده کرد) و ضیافت بِلسازار (واقعه ای انجیلی که بعداً توسط ویلیام والتُون تنظیم شد)، به همان زمان باز می گردد.

سکوت


در سال 1908، سیبلیوس تحت یک عمل جراحی بر روی حنجرۀ مشکوک به سرطان قرار گرفت، و آثار بعدی او یک حزن انگیزیِ مشددی یافتند. تا هنگام وقوع جنگ جهانی اول، رویدادی که به زندگیِ خلاقانۀ او خاتمه بخشید، او به مسافرت در سراسر اروپا، برای رهبری کردن اجرای آثار خودش ادامه می داد. پس از جنگ او تنها چهار قطعۀ بزرگ دیگر نوشت، از جمله موسیقیِ متن برای اثر شکسپیر به نام «توفان» (1925)، و آخرین منظومۀ سمفونیک او، «تاپیولا» (1926). در 31 سال بقیۀ مدت عمرش، او هیچ آهنگی نساخت، از صحبت کردن دربارۀ موسیقی خودش بیزار بود، و به شکل فزاینده ای گوشه نشین شد.

۱۳۹۶ فروردین ۲۷, یکشنبه

زندگی اِدوارد اِلگار

زندگی اِدوارد اِلگار

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

  • دورۀ رمانتیک های متأخر


زندگی و آثار
ملیت: انگلیسی
تولد: برادهیث، نزدیک وُرستِر، 1857
مرگ: وُرستِر، 1934
ژانرهای ویژه: موسیقی ارکستری، اُراتوریُو
کارهای بزرگ: سمفونی های شمارۀ 1 و 2؛ واریاسیون های «چیستان» (1899)؛ تصاویر دریا (1899)؛ مارش های «تجمل» و «اوضاع و احوال» (30-1901)؛ رؤیای گرونیتوس (1900)؛ درآمد و آلِگرُو برای ارکستر سازهای زهی (1905)؛ کنسرتو ویولن (1910)؛ فالستاف (1913)؛ کنسرتو ویولنسل (1919).

همانند آرتور سالیوان (آهنگساز دیگری که به دلیل خدماتش به موسیقی بریتانیا، صاحب عنوان شوالیه شد)، ادوارد اِلگار، که از خاستگاه فقیرانه ای می آمد، حصار های طبقاتی عصر خود را پشت سر نهاد، تا مظهر – موسیقایی- بریتانیا در اوج عظمت شاهانۀ ملکه باشد.

سال های آغازین زندگی

او در نظرگاه تپه های مالوِرن، نزدیک وُرستِر، متولد شد، جایی که پدرش یک دکان آلات موسیقی را می چرخاند و ارگ نواز کلیسای کاتولیک سنت جورج بود. اولین شغل ادوارد پس از ترک مدرسه، کمک کردن به پدرش در هر دو مورد بود.  او همچنین نواختن ویولن را در ارکستر محلی و گروه های مجلسی آغاز کرد. در اوایل سال های 1880 شروع کرد که به عنوان نوازندۀ آزاد، مربی، رهبر ارکستر و آهنگساز خودآموخته، با گروه های سازی منطقۀ مالوِرن، زندگی خود را تأمین کند.
به واسطۀ ازدواج او با شاگرد پیانو نوازی اش، آلیس رابرتز، دختر یک سرلشگر بازنشسته، در سال 1889، بلند پروازی های او در زمینۀ آهنگسازی برانگیخته شد. آلیس که در آن زمان 40 ساله بود، و با اِلگار 31 ساله ازدواج کرد، از نظر اجتماعی رفتاری متظاهرانه داشت، و شوهرش را متقاعد کرد که به لندن عزیمت کنند، و در آنجا تنها دختر آنها، کریس، در سپتامبر 1890 متولد شد. در آغاز موفقیت در زمینۀ آهنگسازی از دستان الگار می گریخت، و در سال بعد خانواده مجدداً به مالوِرن بازگشت، جایی که او فعالیت های تدریسش را از سر گرفت و تقلا می کرد تا بر احساس حقارت خود غلبه کند. هنگامی که اُوِرتور او به نام «فروسارت» منتشر شد، او پاداش پشتکارش را دریافت کرد.

دورۀ خلاقیت

تا اواسط سالهای 1890، اِلگار به خاطر کانتات (قطعه ای موسیقی آوازی) هایی که برای جشنواره های استانی ساخته بود، از جمله شوالیۀ سیاه (1893) و شاه اولاف (1896)، شناخته می شد، و در سال 1897 او سرانجام با مارش شاهانه اش برای جشن سالگرد پنجاهمین سال سلطنت ملکه ویکتوریا، موفقیتش در لندن پا گرفت.
در سال 1899 اولین آهنگ به راستی اصیل خودش، واراسیون های ارکستری «چیستان»، در تالار سنت جیمز لندن به اجرا در آمد. این واریاسیون ها- هریک یک چهره پردازی مبهم از یک دوست (از جمله خود الگار و همسرش)- به عنوان اثری نبوغ آمیز شناخته شد، در حالی که «چیستان» نهفته- یک نغمۀ بدون نام که الگا می گفت: "در سرتاسر مجموعه امتداد می یابد"- هرگز قاطعانه، شناسایی نشد. این واریاسیون ها سبک موسیقی الگار را در خود خلاصه می کرد: شکوهمند، بسط یابنده، ولی آغشته به دلتنگیِ پر سر و صدا برای ییلاق های انگلستان.
در پاییز 1899 خوانندۀ کُنترآلتُو (بم ترین صدای زنانه)، کلارا بات، چرخه-آواز ارکستریِ الگار را به نام «تصاویر دریا»، در جشنوارۀ نورویچ خواند، و نوشتن یک اُراتوریو برای جشنوارۀ سال 1900 بیرمنگام، به او سفارش داده شد. نتیجه، «رؤیای گرونتیوس»، بر اساس متون متافیزیکی کاتولیک، جمع آوری شده توسط کاردینال هنری نیومن، بود. شکست آغازین این اثر بزرگ (که بعداً به عنوان شاهکار شناخته شد)، موجب شد که الگار به تلخی دچار دلسردی شود، ولی در همان سال، او دکترای افتخاریِ دانشگاه کمبریج را دریافت کرد. آثار ارکستری او، در حال محبوب شدن بود، از جمله پیش درآمد کاکنی، الهام گرفته شده از شهر لندن، و مارش های «اوضاع و احوال» و «تجمل»، که بعداً برای مراسم تاجگذاری ادوارد هفتم، بر روی بخش سه نوازی نخستین آنها، شعر سرزمین امید و شکوه، نوشتۀ ای.سی.بنسون، گذاشته شد. در سال 1904 الگار لقب شواله دریافت کرد.
در همان سال، الگار اُراتوریوی دیگری به نام ««پادشاهی»، درآمد و آلِگرُو برای ارکستر سازهای زهی (1905)، و دوسمفونی نوشت. در سال 1910 فرنیتز کرایسلِر اولین اجرای کنسرتو ویولن الگار، یک اثر بلیغ که تقدیم نامۀ مبهمی به زبان اسپانیایی را در بر داشت:"اینجا روحِ .... گنجانده شده  است."، را بر عهده گرفت. این روح می تواند روحِ دخترِ جان اِوِرِت میلیس، آلیس استوارت وُرتلی باشد، که به نظر می رسد الگار عمیقاً به او دلبستگی داشت.
در سال 1912، الگار به لندن بازگشت، به خانه ای عالی در همپستِد، جایی که او کانتاتِ «خالقانِ موسیقی» (1912) و منظومۀ سمفونیک فالستاف (1913) را نوشت. او از جنگ جهانی اول، به شدت غمزده شد، و در آن نابودیِ جامعه ای را مشاهده می کرد، که آثارش از آن ریشه گرفته بود، و واکنش شخصی او به آن، کنسرتو ویولنسل مرثیه گونه، و سه اثر مجلسی- یک سونات ویولن، یک چهارنوازی سازهای زهی و یک پنج نوازی پیانو (همه در سال 1919) بود. این ها قرار بود که آخرین آثار بزرگ او باشند.

سال های پس از جنگ

پس از مرگ بانو اِدگار در سال 1920، الگار دیگر کمتر می نوشت. او در سال 1924 به عنوان استاد موسیقیِ دربار پادشاه منصوب گشت، و در سال 1932، سالی که یِهودی مَنوهِنِ جوان، برای اولین بار در تاریخ، کنسرتو ویلونش را ضبط کرد، بنگاه سخن پراکنیِ بریتانیا (بی بی سی) سمفونی سوم را به او سفارش داد. اِلگار هنوز در حال کار کردن بر روی آن بود که بر اثر ابتلا به بیماری سرطان، در 23 فوریۀ 1934، درگذشت. خواست او مبنی بر اینکه هیچ کس نباید آن اثر را سرهم بندی کند، برای متجاوز از 60 سال محترم شمرده شد، تا اینکه توسط آنتونی پِین (متولد 1936)، تکمیل شد و در سال 1997، به اجرا در آمد.

۱۳۹۶ فروردین ۲۰, یکشنبه

زندگی گوستاو مالر

زندگی گوستاو مالر


برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی


·         دورۀ رمانتیک های متأخر


زندگی و آثار:
ملیت: اتریشی
تولد: کالیست، 1860
مرگ: وین، 1911
ژانر های ویژه: سمفونی، چرخه-آواز
کارهای بزرگ: ده سمفونی؛ آهنگ های یک مسافر (lieder eins fahrenden Gesellen) (1883)؛ ترانه های مرگ کودکان (Kindertoten Lieder) (1903)؛ ترانۀ زمین (ِDas Lied von der Erde) (1909)

مالر یک شحصیت انتقالی بود. هم عصر زیگموند فروید و گوستاو کلیمت نقاش بود و آثار گستردۀ ارکستری او ریشه در سنت سمفونیک قرن نوزدهم آلمانی-اتریشی دارد، با لحن بیان غنائی و مایه ای از رمانتیک متأخر، متأثر از الحان عامیانه، با اینحال سمت نگاهش به دلمشغولی های قرن بیستمی همانند روان رنجوری و عرفان متمایل است. مهمترین آثار او ده سمفونی و ترانه های با همراهی ارکستر او هستند، که تحت تأثیر عوامل یاد شده قرار دارند. چهار سمفونی او – شماره های 2، 3، 4، و 8 دارای بخش های اساسی آوازی و همسرایی هستند، با گرایشی به سوی محدود ساختن ظرفیت اجرای آنها، تقریباً پنج دهه پس از مرگ مالر آثارش در محاق فراموشی قرار داشت و تنها توسط حلقۀ کوچکی از هواخواهانش مورد ستایش قرار می گرفت، تا زمانی که رهبران ارکستری همچون برونو والتر، جورج سولتی و رافائل کوبلیک در اروپا، لئونارد برنشتاین در آمریکا و نورمن دِل در بریتانیا، آثار او را به گنجینۀ موسیقی بازگرداندند.

رهبری ارکستر

مالر در یک خانوادۀ یهودی به دنیا آمد، با این وجود بعداً او به مذهب کاتولیک گروید، تمایلات ضد یهودی نهاد های قدرت در اتریش تا حدی به کار حرفه ای او صدمه وارد میساخت. در کودکی استعداد نوید بخشی در زمینۀ موسیقی از خود نشان داد و از سال 1880 به بعد، او از طریق رهبری ارکستر در تماشاخانه های شهرستان ها در بخش شمالی اتریش، اسلوونی، بوهمی و سپس کاسل در آلمان، که در آنجا او چرخه-آواز «ترانه های وایفار» را ساخت، و ساختن اولین سمفونی اش را آغاز کرد، زندگی خود را تأمین می نمود.
در سال 1885 مالر یک سالی را در پراگ سپری کرد و سپس به لایپزیگ نقل مکان کرد. در آنجا او با خانوادۀ وِبِر ملاقات کرد و آنها او را با مجموعۀ اشعار عامیانۀ «شیپور سحرآمیز جوانی» (منتشر شده در سالهای 8-1805)، آشنا ساختند. از سال 1887 به بعد او به تنظیم آهنگ برای برخی از اشعار این مجموعۀ شعر پرداخت، که در سمفونی های آغازینش به کار گرفته شدند. بین سالهای 1888 و 1891، پیش از انتقال به استات تئاتر در هامبورگ، جایی که او اجرای «تریستان» واگنر را در ماه مه 1891 رهبری کرد، به عنوان رهبر ارکستر اپرای سلطنتی در بوداپست کار می کرد. تا سال 1892 اولین سمفونی اش را تکمیل کرده (اولین بار در سال 1894 در وایمار اجرا شد)، و کار بر روی دومین سمفونی اش، «رستاخیز» را آغاز کرده بود.
تا آن زمان او برای خود الگویی برای کار تنظیم کرده بود: رهبری ارکستر در طول فصل های زمستان و عقب نشینی به کوهستانها برای آهنگسازی در تابستان. سمفونی سوم بدین طریق در اشتاینباخ در سالتزکامِرگوت، به اتمام رسید.

وین

در سال 1897 مالر به سِمَت رهبری ارکستر اپرای دولتی وین منصوب شد (یکی از اولین تولیداتش در آنجا، چرخه حلقۀ واگنر بود). او ده سال به عنوان یکی از شاخص ترین مدیران موسیقی در وین ماندگار شد. در سال 1901 کنج خلوت جدیدی در کنار دریاچۀ در مایِرنیگ در کرینتیا برای خود پیدا کرد، در آنجا در مدت چند تابستان بعد، چهارمین، پنجمین، ششمین و هفتمین سمفونی خود، «آهنگ روکرت»، «ترانه های مرگ کودکان» و آثار دیگری را نوشت. آداجتوی (کمی تند تر از آداجیو) درخشان سمفونی پنجم، توصیفی بود از عشق او به آلما شیندلر، دختر خواندۀ کارل مول، هنرمند ونیزی، که در سال 1902 مالر با او ازدواج کرد. برخلاف باور عمومی، «ترانه های مرگ کودکان»، آهنگی عمیقاً تأثیرگذار، به مرگ دختر بزرگ این زوج ، ماریا، در سال 1907 بر اثر مخملک باز می گردد، هرچند آلما اعتقاد داشت که این چرخه آهنگ حاصل "مشیت الهی" بود.
سمفونی شمارۀ 8 مالر (سمفونی هزاره) به سالهای 7-1906 باز می گردد. این اثر بر شالودۀ متنی از یک سرود مذهبی قرون وسطایی و صحنۀ پایانی بخش دوم «فاوست»، نمایشنامۀ گوته قرار دارد. مالر تصور می کرد: "بزرگترین اثری است که تا کنون ساخته ام".
در پایان سال 1907، در نتیجۀ یک حملۀ بیرحمانۀ مطبوعاتی، او مجبور شد که از سمت خود در وین استعفا دهد، و نیز کشف کرد که مبتلا  به یک بیماری قلبی مهلک شده است. از ژانویۀ 1908 به سمت رهبری ارکستر اپراخانۀ متروپولیتن نیویورک منصوب شد، ولی به گذراندن تابستانها در اروپا، که در آنجا «ترانۀ زمین» بر اساس اشعار چینی دربارۀ زودگذری عمر را ساخت، ادامه داد. همچنین سمفونی شمارۀ 9 خود را تکمیل نمود و ساختن سمفونی شمارۀ ده را آغاز کرد.
در فوریۀ 1911 مالر به شکلی جدی بیمار شد، و در سن 50 سالگی در اتریش درگذشت. «ترانۀ زمین» و سمفونی شمارۀ نه پس از مرگ آهنگساز به اجرا درآمد؛ سمفونی شمارۀ ده در سالهای 1960 توسط دریک کوک، محقق بریتانیایی تکمیل شد.