۱۳۹۳ مهر ۲۸, دوشنبه

زندگی جورج فردریک هَندِل


زندگی جورج فردریک هَندِل
برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی
·         دورۀ باروک

زندگی و آثار:
ملیت: آلمانی
تولد: هال، 1685
مرگ: لایپزیگ، 1752
ژانر های ویژه: اپراهای به سبک ایتالیایی، اراتوریوهای انگلیسی
کارهای بزرگ: موسیقی آب (1717)؛ اِیسیس و گالاتیا (1718) و 45 اپرای دیگر؛ سرودهای چاندوز (20-1717)؛ 12 کنسرتوی گراسی (1739)؛ ناجی (1742)؛ 15 اراتوریوی دیگر، موسیقی برای آتش بازی سلطنتی (1749)

هندل و باخ در یک سال و در منطقه ای همسان در آلمان مرکزی- هال- متولد شدند. محل تولد هندل ساکسونی، حدود 160 کیلومتری شمال تورینگن است. هردو نفر نسبتاً تا کهنسالی زیستند و هردو در هنگام مرگ بینایی خود را از دست داده بودند. ولی از لحاظ حرفه ای هیچ دو نفری نمی توانستند بیش از آنها متفاوت باشند.

سالهای نخستین

در حالیکه باخ از اینکه در چارچوب سنت خانوادۀ خود، زندگی و کار می کرد، شادمان بود، هندل می بایست برای مستقر شدن در حرفۀ خود در زمینۀ موسیقی، جدال کند. پدرش می خواست که فرزندش حقوق بخواند، و تلاش نمود که علاقۀ پسر را به موسیقی سرکوب کند. ولی هندل پافشاری کرد، و سرانجام اجازه یافت که موسیقی را به عنوان بخشی از تحصیلات عمومی اش، دنبال کند. تنها پس از مرگ پدرش بود که آموختن موسیقی را به صورت تمام وقت، شروع کرد و در سال 1703، در سن 18 سالگی، رهسپار هامبورگ شد تا شغلی دست و پا کند.

هامبورگ

یک از جاذبه های هامبورگ، این بود که تبدیل به مرکز شکوفایی اپرا شده بود. نخستین اپراخانۀ تجاری آلمان در سال 1678 آنجا افتتاح شده بود، و از لحاظ مالی، تحت مدیریت کارآفرینان با استعداد ولی بی پول، با زحمت سرپا بود. آنجا هندل محل آزمایش مناسبی برای تلاش های اولیه اش در زمینه ای یافت که قرار بود بر زندگی اش مسلط شود. ولی او یک سمت دائمی را نپذیرفت و به جای آن، هامبورگ را به قصد ایتالیا- زادگاه اپرا- ترک کرد.

تجربۀ ایتالیا

هندل تحت حمایت شاهزاده فردیناندو دو مدیچی، به ایتالیا سفر کرد، و در سال 1707، اولین اپرای به کمال رسیدۀ خود را به نام "رودریگو" ساخت و در سالن نمایش فلورنتین، به روی صحنه برد. یک موفقیت بود و نظر لطف معشوقۀ دوک بزرگ، ویتوریا تارکینی خواننده به سمت او جلب شد. شاید عاقلانه بود که هندل به سرعت به رم عزیمت نمود، و آنجا شغلی در دربار کاردینال پیِتو اوتوبونی، قائم مقام بی اندازه ثروتمند صدراعظم دستگاه پاپ، پیدا کرد. در آنجا او موسیقی دانان به نام، از جمله کورِلّی و اسکارلاتیس را ملاقات کرد و تلاش نمود خود را در زمینۀ موسیقی عبادی کلیسای کاتولیک، از جمله مجموعه ای از وِسپِرز- عبادت شامگاهی- محک بزند.
اولین اُراتوریوی او، مجموعه ای از داستان احیا، با شکوه تمام روز یکشنبۀ عید پاک 1708، در سالن پالازّو بونلّی، بر روی صحنه رفت. هندل از رم به ناپل رفت و از آنجا مسافرت خود را به سمت ونیز ادامه داد، در آنجا اپرایش به نام آگریپینا در زمان فصل کارناوال سال 1710، به روی صحنه رفت. سپس همچنان مشتاق تجربه های جدید، به هانوفر در شمال بازگشت، تا به عنوان رهبر ارکستر اِلِکتور- انتخاب کنندۀ پاپ- با حقوقی خوب و قول مساعد برای مرخصی تحقیقاتی سالیانه، منصوب گردد. بلافاصله شغل را تحویل گرفت و فوراً با یک دعوتنامه، عازم لندن شد. دگرگونی او از یک آهنگساز آلمانی به آهنگسازی انگلیسی، آغاز شده بود.

انگلستان

در قصر ملکه آن در انگلستان، هندل پا در خلائی گذاشت که با مرگ جان بلو و شاگرد پراستعداش، هنری پرسل، برجای مانده بود. تصمیم گرفت که این خلاء را با ارضای تقاضای فزایندۀ طبقۀ متوسط برای اپرا پر کند. اپرای او به نام "رینالدو" موفقیت سترگی هم از نظر موسیقایی، و هم از نظر دراماتیک- نمایشی- برای او به ثبت رسانید. تماشاگران به خصوص با ضربه ای دراماتیکِ کاری- رها کردن دسته ای از گنجشکان بر روی صحنه برای واقع نمایی صحنۀ تک خوانی "آگِلِّتّی"- پرندگان کوچک- مبهوت شدند. ولی هندل تحت اجبار برای بازگشت به هانوفر قرار داشت، و آنجا حدود 15 ماه را صرف تکمیل کردن آهنگ هایش- اُوورتورها- پیش درآمد- و کنسرتوهای گروسی کرد. در پاییز 1712، هندل مرخصی دیگری از اِلِکتورِ آسانگیرِ هانوفر گرفت، و به لندن بازگشت، در آنجا اپرای بعدی او به نام "چوپان وفادار" در تئاتر هِی مارکت، بروی صحنه رفت.
این بار مردم نا امید شدند. آن طور که یک منتقد بیان داشت: "لباس ها کهنه، و اپرا کوتاه بود". هندل بلافاصله با یک اپرای پنج پرده ای بر اساس اسطورۀ یونانی، تِزِئوس، جبران کرد. در همان حال، شروع کرد به انجام سفارشات سلطنتی، تهیۀ چکامه های سلطنتی، "تودئوم" و "یوبیلاته"، برای بزرگداشت عهدنامۀ اوترِخت که به جنگ جانشینی در اسپانیا، پایان بخشید.

زندگی زیر لوای یک شاه جدید

وقتی هندل در سال 1714، دچار یک شوک غیرمنتظره شد: ملکه آن، بدون فرزند زندگی را ترک گفت، و تاج و تخت انگلستان به کارفرمای فراموش شدۀ سابقش، اِلِکتورِ هانوفر، دیگر به نام جرج اول انگلستان، رسید، به مدت دو سال از انجام وظایفش در هانوفر سر باز زد. گفته می شود که "موسیقی آب" مشهور برای همراهی با راهپیمایی پیروزمندانۀ شاه در طول رودخانۀ تِیمز، به نشانۀ عذرخواهی نوشته شد (گرچه احتمالاً سه سال پس از جلوس جورج، نوشته شده است). در هر صورت، هندل به سرعت تحت بخشش قرار گرفت و برای بقیۀ عمرش آهنگساز محبوب دستگاه سلطنتی، باقی ماند. همچنین یک حامی جدید به دست آورد، دوک چاندوز، که برای ملک شکوهمند او در اِجوِیر 11 سرودِ چاندوز، یک تودِئوم، نمایش منظوم "اِیسیس و گالاتیا" و اولین تجربه اش در اُراتوریوی انگلیسی، اِستر، را نوشت.

آکادمی سلطنتی

در سال 1719، آکادمی سلطنتی با نام پرطمطراقش به عرصۀ وجود آمد. این مؤسسه که توسط گروهی مرکب از 62 مشترک نجیب زاده و وابستگان خاندان سلطنتی حمایت می شد، تأسیس کردن یک شرکت منسجم اپرا، با همراهی هندل به عنوان آهنگساز مقیم را در دستور کار خود قرار داده بود. در طول هشت سال بعد، هندل حدود 14 اپرای ایتالیایی را برای شرکت تهیه کرد، از جمله "رادامیستو"، "رودِلیندا"، "جولیو سزار" و "تامرلانو (تیمور لنگ)، و بهترین خوانندگان اروپایی را درگیر اجرای آنها کرد. از جمله کاستراتوی بزرگ، سِنزینو، مردی دارای یک صدای کنترالتوی قوی، شفاف، یکدست و دلنشین، و سوپرانوهای فانچسکا کوتزونی و فوستینا بوردونی همه برخوردار از حقوق های نجومی. جدا از جنبۀ تفریحی خود اپراها، جامعۀ لندن به زودی شاهد صحنۀ تماشایی جدال دو دیوای- خوانندۀ اصلی زن اپرا- رقیب بر روی صحنه شد، در حالیکه سنزیو وقت خود را در پس زمینه صرف بدخلقی می کرد.

تغییر در اُراتوریو

جورج اول در سال 1727 درگذشت. برای مراسم تاجگذاری جانشینش، جورج دوم، هندل چهار سرود فراهم کرد ( از جمله "کشیش زادوک" که در همۀ مراسم تاجگذاری های بریتانیا تا کنون خوانده می شود). تا آن هنگام، آکادمی به شدّت مشکل مالی پیدا کرده بود، و زیان های شخصی خود هندل- همراه با اشتیاق رو به افول برای این تفریح "غیرمتعارف و نامعقول"، محبوبیت غیرمنتظرۀ اپرای طنزآمیز "گدا" اثر جان گِی در سال 1728، و یک اختلال کامل در وضعیت سلامتی- او را وادار به تغییر جهت کرد.
از پیش، او مشغول نوشتن موسیقی سازی، به خصوص کنسرتوهای ارگ، برای باغهای تفریحی لندن بود، ولی اگرچه تا سال 1740 او به نوشتن اپراهای ایتالیایی، از جمله "آریودانته و سِرز"، ادامه داد، ولی به ژانر جدیدی نیاز داشت. آن را در اُراتوریوی انگلیسی پیدا کرد، با "دِبورا"، "آتالیا"، "سائول و اسرائیل در مصر" در سالهای 1730 آغاز کرد، ولی در "ناجی" (Messiah)، که برای اجرا در دوبلین در 1742، نوشته شد، به اوج خود رسید.
در تنظیم این داستان های انجیلی، عناصری از اپرای ایتالیایی، به خصوص فرمت تکخوانی رسیتاتیف اقتباس کرد؛ ولی اهمیت تک نوازان را به منظور برجسته ساختن گروه کر و ارکستر، کاهش داد. این تمهید هوشمندانه، بقای اُراتوریوهای او را به عنوان هستۀ اصلی گنجینۀ گروههای کر بریتانیا، تضمین نمود. "ناجی" با 15 اراتوریوی دیگر، از جمله سَمسون (2-1741)، سِمِل (Semel – هنگام) (1743)، که بیشتر شبیه اپراست تا اُراتوریو، یهودا و مَکابیوس (1746)، الکساندر بالو و یوشع (1747)، سلیمان (1748) و یفتاح (1751)، که همۀ آنها هنوز به صورت منظم به اجرا در می آیند، دنبال شد.

سالهای واپسین

سرنوشت هندل در سال های واپسین زندگی اش، متناقض بود. علی رغم زیان هایش، ثروت قابل توجهی اندوخته بود، و بخشی از آن را برای اهداف بشردوستانه، مثل ساختن پناهگاه برای کودکان سر راهی، مورد استفاده قرار می داد. در آوریل 1749، او آخرین سفارش سلطنتی خود را به انجام رساند: موسیقی برای همراهی با یک نمایش آتش بازی مجلل در گرین پارک لندن برای بزرگداشت صلح اِکس لَ شَپِل- فرصتی که با آتش گرفتن و سوختن کامل غرفۀ آتش بازی، ضایع شد.
امّا موسیقی هندل برای آتش بازی سلطنتی، در میان محبوب ترین آهنگ های سازی او، با "موسیقی آب" هماوردی می کند. دو سال بعد، بینایی او در حال زوال بود. عمل جراحی دردناکی برای درمان آب مرواید، بی فایده از کار درآمد، و هفت سال آخر عمرش، کاملاً نابینا بود. ولی مردم سرزمین دومش، او را در قلبشان جای داده بودند، و در حالیکه مرگ باخ، به شدت مورد بی توجهی قرار گرفت، هندل با احترامات کامل در صومعۀ وِست مینستِر به خاک سپرده شد. سنگ نبشتۀ مزارش دستاوردهای خارق العاده او را چنین جمع بندی می کند:
ارزنده ترین موسیقی دانی که تمام عصرها ارزانی داشته است: که آهنگ هایش بیش از آنکه فقط اصوات باشند، یک زبان عاطفی هستند: و از قدرت کلمات در بیانات هیجانات قلب بشر پیشی می گیرند.


۱۳۹۳ مهر ۲۱, دوشنبه

زندگی یوهان سباستیان باخ

زندگی یوهان سباستیان باخ

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون

مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ باروک
زندگی و آثار:
ملیت: آلمانی
تولد: آیزنباخ، 1685
مرگ: لایپزیگ، 1750
ژانر های ویژه: موسیقی مذهبی برای مراسم عبادت کلیسایی پروتستانهای آلمان، به خصوص کانتات – قطعه ای موسیقی آوازی-، موسیقی کی برد، و سازی.

آثار بزرگ: کنسرتوی های براندنبورگ (1721)؛ 4 سوئیت ارکستری؛ 7 کنسرتوی هارپسیکورد- نوعی پیانوی قدیمی-؛ 3 کنسرتوی ویولن؛ واریاسیون های گُلدبِرگ (1722)؛ کلاویۀ خوش خلق (44-1722)؛ متجاوز از 200 کانتات؛ شور سن جان (1723)؛ شور سن ماتیوس (1729)؛ اُراتوریو ی–قطعه ای آوازی و چند بخشی با همراهی ارکستر و آواز جمعی- کریسمس (1734)؛ کنسرتوی ایتالیایی (1735)؛ پیشکش موسیقایی (1747)؛ مَس در سی مینور (1749)؛ هنر فوگ- قطعه از موسیقی که در آن یک نوا یا بیشتر، ارائه می گردد و با الگویی پیچیده، تکرار می شود (1750)


برای بسیاری از عاشقان موسیقی، موسیقی یوهان سباستیان باخ، یک نیاز عمیق روحانی را ارضا می کند: بی زمان است، کیفیتی جدا از پختگی، که فقط از عهدۀ آهنگسازی بر می آمد که خود را به خدا نزدیک می دید. درست همان گونه که محل تولد باخ، زیر سایۀ وارتبورگ قرار داشت، که در قلّۀ آن قلعه ای مستقر بود که در آن، مارتین لوتر، اصول بنیادین الهیات پروتستان را به بحث می گذاشت، زندگی او نیز تحت تسلط شیفتگی اش به ایمان پروتستان لوتری قرار داشت و موسیقی او وقف خدمت به آن می شد.

سالهای نخستین

برخلاف بسیاری از معاصران جهان وطنی اش، باخ تمام عمر کاری اش را در آلمان سپری کرد- عمدتاً در مناطق مرکزی تورینگن و ساکسونی. او در میان سلسله ای بالا بلند از ارگ نوازان و آهنگسازانی متولد شد که به عنوان ارگ نواز کلیسا، رهبران گروه کر، موسیقی دانان شهرداری و بسیاری دربارهای کوچک شاهزادگان و دوک نشین ها که در منطقه در حال پا گرفتن بود، کار می کردند. پدر باخ، آمبروسیوس خودش به عنوان موسیقی دان توسط شورای شهر آیزناخ، استخدام شد، جایی که یوهان سباستیان، در 21 مارس 1685، در آنجا متولد شد.
پس از آن که تا سن ده سالگی، پدر و مادرش را از دست داد، باخ برای زندگی با برادر بزرگترش، یوهان کریستف، که متأهل بود و ارگ می نواخت، به اُردُروف فرستاده شد. چنین محتمل به نظر می رسد که یوهان کریستف در آموزش موسیقی به برادر جوانش نقش داشت، ولی هنگامی که یوهان سباستیان به سن 15 سالگی رسید، دیگر برای او در اُردُروف جایی نبود، و او یک جای خالی در مدرسۀ سن میکائیل در لونبورگ، 320 کیلومتر دورتر، در شمال آلمان را اشغال کرد.
آنجا او از یک تحصیلات منسجم برخوردار شد، در حالی که در گروه کر آواز می خواند، ولی تحصیلات رسمی او در سال 1702، به پایان رسید.
آرنشتات و مولهازن
در سن 17 سالگی، باخ به تورینگنِ آبا و اجدادی خودش بازگشت تا شغلی دست و پا کند. پس از یک دورۀ موقت نوازندگی ویولن در دربار دوک نشین وایمار، به عنوان ارگ نواز در کلیسای جدید آرنشتات، نه چندان دور از وایمار، به کار گمارده شد.
آنجا او با جدّیت تمام شروع به آهنگسازی کرد، و در زمستان 6-1705، زیارت مشهور خود از لوبِک، 420 کیلومتری به سمت شمال (این طور گفته می شود که این مسیر را پیاده طی کرد)، به انجام رسانید، تا نواختن ارگ نواز مشهور، دیتریش بوکسدهوده- Deitrich Buxtehude- را بشنود.
پس از بازگشت به آرنشتات، رابطۀ باخ با شورای کلیسا وخیم شد (او خصلتی سرکش و گاهی هم پرنخوت داشت که باعث ایجاد مشکل با همۀ کارفرمایانش می شد)، و در تابستان 1707، آنجا را ترک نمود تا سمت جدیدی را به عنوان ارگ نواز در شهر آزاد امپراتوری به نام مولهازن، حدود 58 کیلومتری جنوب غربی، برعهده گیرد. حالا حقوق او آنقدر بود که احساس کند قادر به ازدواج با عموزادۀ دوّمش، باربارا باخ است. ولی علیرغم اینکه زندگی شخصی او استوار شده بود، باخ به سرعت از شرایط در مولهازن ناراضی شد، و در سال 1708 دوباره به دوک نشین وایمار نقل مکان کرد.

وایمار

در اوائل قرن هجدهم، وایمار فقط شهری کوچک محلی مانند شهرستان های دیگر بود- دوران عظمت آن، قرار بود حدود 80 سال بعد فرا برسد، زمانی که ساکنان آن گوته، ویلاند و شیلر می شدند. شغل باخ ارگ نوازی در نمازخانۀ کاخ دوک نشین بود ولی شش تن از فرزندانش- ازجمله آهنگساز آینده، ویلهلم فریدمن (84-1710) و کارل فیلیپ اِمانوئل (88-1714)- در همان سالهای اقامت در وایمار، در کلیسای شهر سن پیتر و پُل غسل تعمید داده شدند.
در همین جا بود که باخ با جدیت شروع به ساختن کانتات برای اجرا در دربار و همچنین فراهم نمودن موسیقی سازی برای ارکستر دربار کرد. اوّلین سالهای اقامت او در وایمار، با شادمانی و خلاقیت همراه بود، ولی بعد از سال 1713، روابط او با کارفرمایش، دوک ویلهلم ارنست، رو به وخامت گذارد و در سال 1717، باخ شغل رهبری ارکستر در دربار شاهزادۀ لئوپولدِ منطقۀ آنهالت کوتِن را پذیرفت. دوک آنقدر از دادن مجوز رفتن به او ناخرسند بود که او را به مدت یک ماه در حصر خانگی قرار داد. سرانجام در دسامبر 1717، خانوادۀ باخ اجازۀ عزیمت را دیافت نمود.

کوتن

در حالی که بیشتر آثار باخ تا سال 1717، کارهای ارگی و کانتات های مذهبی بود، از آن پس ذخایر آهنگ های سازی موجود در دربار کوتن را که در دسترس داشت، مورد بهره برداری قرار داد. بیشتر آثار او در آنجا عرفی بود، زیرا شاهزاده لئوپولدِ کالوینیست کمتر تقاضا برای موسیقی مذهبی داشت. در میان آثاری که در این دوره ساخت، شش کنسرتوی براندبِرگ برای ترکیبات گوناگونِ سازی، همراه با کنسرتوهایی برای ویولن (از جمله کنسرتوی دوبل در رِ مینور)، سوئیت های ارکستری، سونات هایی برای هارپسیکورد، ویولن، و فلوت، سوئیت هایی برای ویولن سل سولو و سونات ها و پارتیتا هایی- ترکیبی از قطعات موسیقی شبیه سوئیت- برای سولوی ویولن، یافت می شوند. این آثار نشان می دهند که باخ از طریق مطالعۀ آثار کورِلّی و ویوالدی، کاملاً جذب سبک ایتالیایی شده بود.

ازدواج مجدد

در ماه مه 1720، هنگامی که باخ همراه با کارفرمایش در چشمۀ آب معدنی به سر می برد، ماریا باربارا به صورت ناگهانی فوت کرد. باخ سال بعد دوباره ازدواج کرد: عروس او، آنّا ماگدالِنا ویلکِن (60-1701)، ثابت کرد که گنجینه ای برای شوهرش بود، هم از نظر خانه داری و هم از نظر حرفه ای (او دختر یک موسیقی دان و خواننده بود، هارپسیکورد می نواخت و آثار موسیقی را بازنویسی می نمود). چهر فرزند باخ را به ارث برد، و 13 فرزند دیگر نیز به آنها اضافه کرد، از جمله آهنگساز آینده دیگری، یوهان کریستیان (82-1735)، که بعدها با نام "باخ انگلیسی" به شهرت رسید، زیرا بیشتر عمر حرفه ای خود را در آنجا گذراند.
مدّت کوتاهی بعد از ازدواج، باخ شروع کرد به تدوین دو کتاب نت کی برد، برای همسرش، که از جمله شامل 15 اینوِنسیون، سمفونی و چندین پیش درآمد و فوگ، که بعداً با آثاری دیگر با نام "کلاویۀ خوش خلق"، گردآوری شد.
در سال 1721، شاهزاده لئوپولدِ آنهالد-کوتن، با عموزادۀ خود ازدواج کرد و زندگی به صورت جبران ناپذیری در دربار کوتن تغییر یافت. پرنسس سبک سر جدید نسبت به موسیقی بی علاقه بود، و باخ به زودی احساس کرد که مجبور به ترک آنجاست- احتمالاً با مقداری تأسف. در ژوئن سال 1722، سمت خوانندۀ مذهبی مدرسۀ توماس در لایپزیگ خالی شد. شورای شهر، تِلِمان را می خواست، ولی او نمی توانست شغل خود را در هامبورگ رها کند، بنابر این، پس از مذاکرات فراوان، باخ را به این سمت منصوب نمودند. در 22 مه 1723، او به اقامتگاه جدیدش در مدرسۀ توماس اسباب کشی کرد، و تا هنگام مرگش در 27 سال بعد، در آنجا ماندگار شد.
لایپزیگ
سالهای اقامت باخ در لایپزیگ، جایی که از او نه تنها خواسته می شد که تدریس کند، بلکه برای دو کلیسای اصلی شهر، سن توماس و سن نیکولاس، موسیقی تدارک ببیند، نسبتاً یک نواخت بود، ولی با مخالفت های تند او با شورای شهر بر سر دستمزد و شرایط کار دچار مشکل می شد. با وجود این، آن سالها به طور شگفت انگیزی پر بار بود. یکی از کارهای اصلی او نوشتن، تمرین کردن و رهبری اجرای کانتات برای مراسم یکشنبه در دو کلیسا بود و برونداد کارهای او حدود 250 اثر جاندار از این دست برای خوانندگان، گروههای کر، و ارکسترها بود که عمدتاً بر اساس نواهای کُرال مشهور پروتستان نوشته شده است.
به علاوه، او دو تنظیم شکوهمند بر روی ذاستان های عاشقانه بر طبق "سن متیو و سن جان"، مَس در سی مینور، اُراتوریوی کریسمس و دیگر آثار مذهبی تهیه کرد که همۀ منابع گردآوری شدۀ مکتوب آوازی و سازی موجود را در آنها واریز کرد.
نزدیکی های آخر عمرش، چندین کتاب موسیقی کی برد منتشر شد، ولی شهرت باخ محلّی باقی ماند. در میان آخرین آثار بزرگش، واریاسیون های گلدبرگ برای هارپسیکورد، که گفته می شود برای یک اشرافی مبتلا به بیخوابی نوشته شده اند: "هدیۀ موسیقایی" بر اساس موضوع یک فوگ، که توسط فردریک کبیر در هنگام ملاقات باخ با او، در پوتسدام در سال 1747، طرح ریزی شد، و اثر تقریباً رؤیایی هنر فوگ، مجموعۀ مختلطی از کانُن ها- قطعه ای از موسیقی که در آن خواننده ها یا نوازنده ها، به نوبت ملودی یا نوا را تکرار می کنند- که باخ در طول سالیان آخر زندگی اش، هنگامی که شروع به از دست دادن بینایی اش کرد، روی آنها کار می کرد- یافت می شوند. هنگام مرگ، او تقریباً به طور کامل کور شده بود، و بیوۀ خود را در وضعیت مضیقۀ هولناک مالی قرار داد. تا هنگام مرگ باخ، مد های موسیقی به سرعت در حال تغییر بود، و به موسیقی او به چشم آنتیک نگریسته می شد.
در دوران زندگی اش او بیشتر به عنوان یک ارگ نواز شهرت داشت تا آهنگساز. برخلاف موتزارت و یا بتهوون، او نفوذ پس از مرگ اندکی داشت تا اینکه مِندِلسون شاهکارهای کُرال او را در قرن نوزدهم دوباره کشف کرد، و آثار او دوباره آغاز به نواخته شدن کرد. حالا او به عنوان یکی از بزرگترینِ همۀ آهنگسازان، گرامی داشته می شود.

۱۳۹۳ مهر ۲۰, یکشنبه

برای کوبانی

برای کوبانی؛ امشب

چشمانت را به ره بدوز
قرار است
زنان هم قبیله ات
با قطارهای فشنگ
و کوله های آذوغه،
بیایند.
آنکه موهای تورا
می بافد
تو را برای
همسری برادرش
نامزد کرده است.
مگذار لحظه ای
نا امیدی
چشمان زیبایت را
تاریک گرداند.
پیروزی سپاه خون،
ارتش سیاه،
تنها فسانه است.
هیچ دستی
گردن سیمگون تو را،
نخواهد برید،
که دستش بریده باد
آن که تو را
بی سر می خواهد.
کوبانی! آی کوبانی!
تو تصویر همۀ آرزوهایی
در قاب گرد گرفتۀ
دنیای پر زکین
دنیای پر ز جهل
چه ساده، امّا پرشکوه
بر جای، استاده ای
و به دور دست ها
می نگری
قبضۀ تفنگ را
محکم تر بگیر
که از راه می رسند یارانت؛
یاران ناشناخته ات
از پاریس و برلن و مهاباد
بیدار گشته اند
تازه
از خواب ناز
گوش می سپارند به خبرها
تا حدیث قهرمانی ات را
از باد بشنوند
تو آغازی
آغازی پرشکوه
تا جهان، دگر بار
عمق حماسه را،
در قلب خفتۀ جهان تبدار
ستودن آغاز کند.



رودهن 20 مهرماه 1393

۱۳۹۳ مهر ۱۵, سه‌شنبه

زندگی آنتونیو ویوالدی

زندگی  آنتونیو ویوالدی

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون

مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ باروک

زندگی و آثار:
ملیت: ایتالیایی
تولد: ونیز، 1678
مرگ: وین، 1741

ژانر ویژه: موسیقی سازی به خصوص کنسرتو ویولن

کارهای بزرگ: متجاوز از 400 کنسرتو منتشر شده به صورت مجموعه، شامل "هماهنگی الهامبخش"-L’estro ormonica- (1711)؛ مصیبت هماهنگی و خلاقیت –Il ciemento dell”armonica e dell’inventione- (1725- 12 کنسرتو که چهار تای نخستین آن، چهار فصل است).

برای بسیاری از مردم، نام ویوالدی فقط با یک قطعۀ موسیقی- چهار فصل (Le Quattro Stagioni)، پیوند خورده است، که بیشمار بار ضبط شده است. ولی بسیاری از دیگر گوهر های برونداد ویوالدی نیز، ارزش کاوش دارند: او یکی از پرکارترین و تأثیرگذارترین آهنگسازان زمان خود بود، و بدون مشارکت او در پیشرفت شکل کنسرتو، موسیقی سازی آهنگسازان بعدی از جمله باخ، لطف کمتری می داشت.

کشیش سرخ

ویوالدی در خانۀ یک نانوا که بعداً تبدیل به یک ویولنیست حرفه ای شد، و از او بود که آنتونیوی جوان، موسیقی را فراگرفت، در هنگام یک زلزلۀ خفیف، پا به عرصۀ دنیا نهاد. در سال 1693، شروع به آموختن برای کشیش شدن، کرد، در حالی که هنوز در خانۀ پدری زندگی می کرد و به درس های ویولن اش ادامه می داد. در سال 1703، به سمت کشیشی منصوب شد، و موهای سرخ شگفتی آورش، نام مستعار کشیش سرخ- il prete rosso- را نصیب او ساخت، گرچه زندگی کلیسایی کاملاً با مزاج او سازگار نبود، و به دفعات او خود را با مقامات کلیسا ناجور یافت. در سال رتبه دهی در کلیسا، ویوالدی به سمت مربی ویولن در هنرستان بیمارستان مریم مقدس، یک یتیم خانۀ ونیزی که برای دختران جوان مسکن و تحصیلات فراهم می نمود، منصوب گردید.
در آنجا موسیقی از احترام زیادی برخوردار بود، و اعتبار آن چنان بود که هنرمندان پیشرو در کنسرت های آن شرکت می جستند. از ویوالدی درخواست شد که دانش آموزان را تعلیم دهد، با آنان تمرین کند و از آلات موسیقی نگهداری کند. شغل اوّلیۀ او شش سال به طول انجامید، که در آن دوران، مجموعه ای از 12 تریوی سونات های مجلسی- Sonate da Camera- و مجموعه ای از سونات های سولوی ویولن را منتشر ساخت. قبل از آن او شروع به نوشتن کنسرتو، کرده بود که ابزار مورد علاقۀ او شد.

کنسرتو های ویوالدی

از میان همۀ آنچه که ویولدی نوشت، بیش از 200 کنسرتوی ویولن، حدود 27 کنسرتوی ویولن سل، حدود دوازده کنسرتو برای فلوت، سه کنسرتو برای فلوت پیکولو، بیست کنسرتو برای اُبوا، 37 کنسرتو برای باسون ( آلت موسیقی ای که انگشت شماری از آهنگسازان برای آن کنسرتو نوشته اند)، و بسی بیشتر، کنسرتوهای دو نفره و چند نفره، کنسرتوی می مینور برای چهار ویولن، اپوس 3 شمارۀ 4، بسیار شهرت دارد.
عناوین خیال پردازانۀ برخی از کنسرتو های او، فرصت های فراوانی به ویوالدی برای نوشتن توصیفی می داد.  همانند اثر مشهور "چهار فصل" که به صورت برنامه ریزی شده، فعالیت های فصلی مثل اسکیت روی یخ (زمستان)، شکار (پاییز)، و گوش سپردن به آواز پرندگان (بهار) را توصیف می کند، عناوین آنها: طوفان در دریا، دلداده، شکار، و شیپور پست را در بر می گیرد.
مجموعه ای از 12 کنسرتو برای یک، دو و چهار ویولن سولو در سال 1711 در آمستردام تحت عنوان "هماهنگی الهامبخش" منتشر شد و فوراً در سراسر اروپا به فروش رفت (باخ نسخۀ کی برد را از روی پنج تا از آنها تهیه کرد). مجموعۀ 12 تایی دیگری (زیاده روی- (La Stravaganza، در سال 1714، پدیدار شد و از آن پس، برای موسیقی ویوالدی، تقاضا رو به فزونی گذاشت (مجموعه ای که "چهار فصل" را در بر می گیرد، در سال 1725، به انتشار رسید). او همچنین حدود 60 کنسرتوی بزرگ – Concerto Grossi- برای سازهای زهی و باس نوشت.
در سال 1711، ویوالدی به پیِتا بازگشت، و در آنجا از فرصت برای نوشتن موسیقی مذهبی و موسیقی سازی، استفاده نمود. اثر شاد او به نام "گلوریا"، امروزه، هنوز بیشترین مورد اجرا را دارد. تا هنگام مرگ، او به نهاد کلیسا متعهد باقی ماند، اگرچه غیبت های پی در پی او، امری رایج نبود. او همچنین آغاز به نوشتن اپرا ( در مجموع حدود 45 اثر) برای دربارهای متعدد ایتالیا و اپراخانه ها، از جمله، مانتوآ، ونیز و رم نمود. چندین اثر او اخیراً احیا شد، اگرچه هنوز علاقۀ به آنها، جنبۀ آکادمیک دارد.

سقوط از قلّۀ وقار


ویوالدی بیشتر دو دهۀ آخر عمرش را در سفر گذراند. حوالی سال 1725، درگیر عشقی با شاگرد خوانندۀ خود، آنّا ژیراود شد. مقامات کلیسا نمی توانستند از این نفخۀ رسوایی در اطراف "کشیش سرخ" خرسند شده باشند و در سال 1737، او به دلیل رفتار غیر کشیشانه، دچار ممیزی شد. در سال 1741، ویوالدی سفری مرموز به وین را بر عهده گرفت (شاید با کار آنّا به عنوان خوانندۀ اپرا مرتبط بوده است). در 28 ماه ژوئن وارد وین شد و یک ماه بعد از آن، ظاهراً به دلائل نامعلومی، مرگ به سراغ او آمد. تکبر و خودپسندی، دشمنان زیادی برای او فراهم آورد، ولی تأثیر او پس از مرگش، بسیار سترگ بود.

۱۳۹۳ مهر ۱۱, جمعه

موسیقی در عصر روشنگری

موسیقی در عصر روشنگری

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون

مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ کلاسیک


اکثر مردمِ امروز، منظورشان از موسیقی کلاسیک، موسیقی جدی از هر دورۀ زمانی است و آن را در برابر ژانرهایی مانند جاز، پاپ، راک و غیره قرار می دهند. ولی اصطلاح کلاسیک منحصراً در مورد موسیقی نوشته شده بین سالهای 1750 تا 1830، متناظر با دورۀ زمانی کلاسیسیسم در هنر و معماری، کاربرد دارد.

سبک کلاسیک

در طول این دورۀ زمانی، سبک پر زرق و برق و متکلف معماری باروک (نمونه بارزش داخل کلیسای نیکولاس مقدس در شهر قدیمی پراگ، جایی که موتزارت در یکی از بازدیدهایش در آنجا اُرگ نواخت)، جای خود را به یک سبک معتدل تر و خویشتن دارتر بر اساس تناسب آرامش بخش جهان باستان می بخشد. قرن هجدهم میلادی، عصر سفر های بزرگ بود، که در طول آن مردان جوان طبقات بالا به ایتالیا اعزام می شدند تا معماری یونان و روم، که در خلال حفاری های باستان شناسی اخیر، هویدا شده بود، را مورد مطالعه قرار دهند.
معماران معاصر آن زمان، مثل روبرت آدام، خانه های مجلل روستایی با نماهای کلاسیک طراحی می کردند، در حالی که در طراحی مبلمان، توسط شرایتون و همکارانش، ظواهر ظریف و فریبنده ای به کار گرفته می شد. در انگلستان، مد روز برای ظواهر کلاسیک، تقریباً در سالهای آغازین قرن نوزدهم، (عصر جِین آوستین)، به اوج خود رسید، و تا دورۀ ریجنسی – سبک معماری، نقاشی و هنری در بریتانیا، بین سالهای 1810 تا 1820- ادامه پیدا کرد. در فرانسه، به خصوص، دورۀ زمانی کوتاهی از گذار بین سبک های باروک و کلاسیک، که به نام روکوکو شناخته می شود، وجود داشت، که با تزئین کاری ظریف ولی پر نقش و نگار توصیف می گردد، و نمونه اش را در مبلمان فرانسوی اواسط قرن هجدهم، و نقاشی های هنرمندانی مانند آنتوان واتو – Antoine Watteau- (1721-1684)، و فرانسوا بوشه – Francois Boucher- (70- 1703)، می توان مشاهده نمود.

 سبک کلاسیک در موسیقی

سلیقه های موسیقایی، به صورت اجتناب ناپذیری از هنر های تزئینی تبعیت می نمود، و سبک های پر زرق و  برق، زینتی، و از نظر فنی پیچیدۀ آهنگسازان متأخر دورۀ باروک، راه را برای تأکید خاص تازه ای بر روی وضوح، نظم و تعادل مجسم شده در سمفونی کلاسیک، کوارتت سازهای زهی و همچنین سونات، باز کرد. معدودی از آهنگسازان با برچسب روکوکو جور در می آیند، شامل: یوهان سباستیان باخ، فرانسوا کوپرَن – Francois Coprin-، آهنگساز انگلیسی، ویلیام بویس (79-1710)، گلوک و رومو- هر دو اپرانویسان آغازین- در برخی از آثارشان. ولی به طور کلی، دورۀ کلاسیک در تاریخ موسیقی تحت تسلط چهار غول است، همه وابسته به وین و برخی از مواقع به صورت جمعی، آنها به عنوان نخستین مکتب وین، شناخته می شوند. آنها، هایدِن، موتزارت، بتهوون و شوبرت بودند. آثار آنان هنوز بخشی از هستۀ رپرتوار – گنجینۀ- موسیقی کلاسیک در کلیت خود است.

جایگاه موسیقی در جامعه

اواخر قرن هجدهم دورۀ زمانی اغتشاشات بزرگ اجتماعی بود. فروپاشی نظام اجتماعی کهنه، در نتیجۀ انقلاب فرانسوی (99-1789)، به منتها درجۀ خود رسید، و موسیقی از اینکه ملکِ طِلق انحصاری اشراف نازنازی یا اسقف ها باشد، دست کشید.
این دگرگونی رادیکال – بنیادین- در کارهای چهار آهنگساز بزرگ کلاسیک بازتاب یافته است. هایدِن، مسن ترین آنها، عمر طولانی حرفه ای خود را در خدمت فقط یک خانوادۀ اشرافی گذراند، که به او به چشم یک پیشخدمت ارزشمند نگاه می کردند. موتزارت زندگی حرفه ای خود را به طریق مشابهی آغاز کرد، و به استخدام اسقف اعظم سالزبورگ درآمد، ولی هنگامی که انتصابات سودمندتر دربار او را فراری داد، گام رادیکالی در جهت تجربۀ یک زندگی با کار آزاد برداشت، که فرصت آزادی شخصی را به او داد، ولی در فراهم آوردن امنیت مالی کافی ناکام ماند.
بتهوون، در وضعیت مشابه، از دوستی و حمایت چندین نجیب زادۀ ثروتمند، برخوردار شد، ولی تا توافق نامۀ- Convention- قرن هجدهم، همانند موتزارت، زیاد در قید و بند نبود. او به عنوان یک فرد، ارزش خود را درک نمود، و حامیان خود را با ساز خود می رقصاند، و نه برعکس. بتهوون یکی از اوّلین آهنگسازانی بود که خود را از قید ایدۀ موسیقی دان به مثابه پیشخدمت، رهانید، تا موسیقی فردگرایانه را به شکل نیرومندی خلق کند، و آن موسیقی را در میان تماشاگران فزایندۀ طبقۀ متوسط ترویج نماید.
شوبرت، به عنوان یک شهروند اهل وین، هرگز تلاش نکرد که شغل دائمی برای خود دست و پا کند. آهنگسازی که در آستانۀ عصر رمانتیک ایستاده بود، و موسیقی را بر اساس انتخاب شخصی می نوشت، مردمِ همانند خود را هدف قرار می داد ( او حلقۀ نزدیکی از دوستانِ از نظر موسیقی متمایل به خود، داشت). بیشتر اثار موسیقی او- به خصوص ترانه ها و موسیقی مجلسی اش- بازار داخلی را مد نظر قرار می داد، و هیچ یک از سمفونی های او در دوران حیاتش، به صورت حرفه ای، به اجرا در نیامد.