۱۳۹۶ شهریور ۵, یکشنبه

رالف وان ویلیامز

رالف وان ویلیامز

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

  • سالهای آغازین قرن بیستم


زندگی و آثار
ملیت: انگلیسی
تولد: داون اَمپنی، 1872
مرگ: لندن، 1958
ژانر های ویژه: سمفونی، آثار صحنه ای تحت تأثیر ترانه های عامیانۀ انگلیسی
کارهای بزرگ: نُه سمفونی؛ فانتزی بر روی درونمایه ای از تاماس تالیس (1910)؛ عروج چکاوک (1914)؛ آواز عاشقانه برای موسیقی (1938)؛ اپراهای «هیو، دلال گله» (14-1910)، «ارباب، جان، در عشق» (8-1924)، «سوارکاران، به سمت دریا» (32-1925) و «پیشروی زائر» (1949)؛ «شغل رقصندگی» (30-1927).

وان ویلیامز یکی از اعضای گروهی از آهنگسازانی بود که خود را وقف نوزایی موسیقی انگلیسی در قرن بیستم کردند. او که متولد گلاستر شایر بود، موسیقی را در دانشگاه کمبریج و کالج سلطنتی موسیقی لندن، جایی که پَری و استنفُورد هم از استادانش بودند، آموخت. (در سالهای بعد، او همچنین نزد باخ و راوِل نیز به تحصیل پرداخت.) او کار حرفه ای اش را به عنوان ارگ نواز کلیسا در لندن آغاز نمود، و همراه با دوستش، گوستاو هولست، مطالعه ای نظام مند و جمع آوری ترانه های عامیانۀ انگلیسی را آغاز کرد، که - به همراه علاقۀ او به موسیقی تودُور- عمیقاً ساخته هایش را تحت تأثیر قرار داد.

در سال 1906 وان ویلیامز به عنوان ویرایشگر موسیقایی کتاب سرودهای مذهبی انگلیسی منصوب شد، و او برای آن کتاب چند نغمۀ سرود، مانند «برای همۀ مقدسان» نوشت. او همچنین از سال 1905 تا هنگام مرگش، مدیر فستیوال آماتور موسیقی لِیث هیل در دُرکینگ، سارّی شد. از سال 1919 تا 1939 او استاد آهنگسازی در کالج سلطنتی موسیقی بود. او دو بار ازدواج کرد، نخستین بار در سال 1897؛ بعد از مرگ همسرش در سال 1951، او با شاعر و اپرانامه نویس، اورسولا وود، ازدواج کرد.

سبک موسیقایی وان ویلیامز ماهیتی مشخصاً "انگلیسی" داشت، که از استفادۀ او از ترانه های عامیانه، همراه با آمیزه ای از یک عرفان مبهم، مشتق می شد. او مجذوب اشعار عرفانی والت ویتمَن شد، که در سمفونی دریا (9-1903)، و «به سوی منطقۀ ناشناخته» (6-1905)، بر روی اشعار او آهنگ تنظیم کرد. سایر آثار اولیه، فانتزی بر روی درونمایه ای از تاماس تالیس، برای ارکستر دوبل سازهای زهی و گذاشتن آهنگ بر روی اشعار اِی. ای. هاوسمَن، «بر لبۀ وِنلاک» (1908)، برای آواز و چهارنوازی سازهای زهی، همچنین آواز چند صداییِ همواره محبوب، «لیندِن لی» (1901)، و «ترانه های سفر» (4-1901)، بر اساس اشعار رابرت لوئی استیوِنسُون، را در بر می گرفت.

بر روی هم وان ویلیامز نُه سمفونی، از جمله شمارۀ 2 (سمفونی لندن، 13-1912)، شمارۀ 3، (شبانی، 21-1916)، شمارۀ 5 (43-1938، که همراه با شمارۀ 6 شجاعانه، 7-1944 به عنوان واکنش آهنگساز به جنگ، تعبیر شد)، و سینفونیای جنوبِگان (52-1949، بر اساس نت نوشتۀ خودش برای فیلم سال 1948، به نام «اسکاتلندی از جنوبگان»، نوشت. موسیقی ارکستری او نیز «عُروج چکاوک» (یک راپسودی برای ویولن و ارکستر)، کنسرتوهایی برای ویولن، اُبوا و توبا (نوعی ساز بادی برنجی)، یک راپسودیِ نُورفولک، فانتزی بر روی «گرین اسلیوز» (1934) و اُوِرتور «زنبورها» (1909) را در بر می گیرد.

وان ویلیامز در ژانرهای متعددی، از جمله موسیقی فیلم و صحنه ای، می نوشت. شش اپرای او، نسبتاً به ندرت، احیا می گردد، ولی نت نوشتۀ او برای بالۀ «نقابی برای رقص»، در گنجینۀ آثار ارکستری باقی مانده است.



۱۳۹۶ مرداد ۲۹, یکشنبه

رّوچُّو بوزُونی

رّوچُّو بوزُونی

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

  • سالهای آغازین قرن بیستم


زندگی و آثار
ملیت: ایتالیایی
تولد: ایمپِلُوی، نزدیک فلورانس، 1866
مرگ: برلین، 1924
ژانر ویژه: آثار پیانوی زبردستانه، اپرا
کارهای بزرگ: کنسرتو پیانو (1904)؛ آرلِککینُو (16-1914)؛ دکتر فاوست (24-1916).

همانند اسکریابین، نوازنده و آهنگساز، فرُّوچُّو بوزُونی نیز یک آدم تکرو و در حد خودش مهم، ولی نه عمیقاً متنفذ بود. از نظر محل تولد، ایتالیایی بود اما بخش عمدۀ زندگی حرفه ای اش را در آلمان و اتریش سپری کرد. پدرش یک نوازندۀ کلارینت ایتالیایی بود، و مادرش نوازندۀ پیانویی با تبار آلمانی. والدین بوزُونی خود، آموختن موسیقی به صورت جدی به او را آغاز کردند، و او اولین رسیتال (تک نوازی) در منظر عموم خود را در سن هشت سالگی اجرا کرد.

در سال 1876 خانواده به گراتز عزیمت کرد، در آنجا بوزُونی در سن 12 سالگی، اجرایی از استابات ماتِر خودش (اینک گمشده) را رهبری کرد. سپس او به وین رفت و در آنجا با برامس ملاقات کرد و مجموعه ای از شش تمرین و «اِتُودی به شکل واریاسیون»، نوشته شده توسط خود را به او اهدا نمود. برامس توصیه کرد که بوزُونی باید به لایپزیگ برود، در آنجا او با موسیقی دانان سرشناس ملاقات کرد، و دومین چهارنوازی سازهای زهی خود را نوشت. او همچنین با بازنویسی آثار باخ مطابق با سبک عصر خود، اقدام به آغاز تنظیمات برای ارگ بر روی آن آثار نمود.

در سال 1890 بوزُونی با دختر یک مجسمه ساز سوئدی، که او را در هلسینکی ملاقات کرده بود، ازدواج کرد (یکی از پسران او نقاش شد). برای مدت کوتاهی او در مسکو به تدریس پرداخت، ولی سپس تصمیم گرفت که حرفه اش، به عنوان نوازندۀ پیانوی کنسرت را در ایالات متحدۀ آمریکا از سر گیرد. در سال 1894 او در برلین مستقر شد. در آنجا او کنسرتهای ارکستری پیشروترین موسیقی، از جمله آثار دبوسّی، بارتوک، دلیوس و فُورِه را ترویج می کرد.

بوزُونی همچنین به آزمونهای هارمونیک جسورانه- شبیه به شوئِنبِرگ، اگرچه با رویکردی متفاوت- در آثار موسیقی خودش، به خصوص در مجموعه ای از شش سوناتینا برای پیانو (20-1910)، دست زد. موسیقی ارکستری او یک کنسرتو پیانوی خارق العادّۀ پنج موومانی که یک همسرایی صدای مردانه با یک کُنسِرتینُوی متداول تر برای کلارینت و ارکستر مجلسی را با هم تلفیق می کند، را در بر می گیرد. در نزدیکی های زمان پایان زندگی اش، او دلمشغول آثار صحنه ای، از جمله «حق انتخاب عروس»، بر اساس نوشته ای از ای. تی. اِی. هافمَن (1912)، و «دکتر فاوست» (بر اساس نوشتۀ مالرُو)، شد که در هنگام مرگش ناتمام ماندند.


۱۳۹۶ مرداد ۱۵, یکشنبه

الکساندر اسکریابین

الکساندر اسکریابین

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

  • سالهای آغازین قرن بیستم


زندگی و آثار
ملیت: روس
تولد: مسکو، 1872
مرگ: مسکو، 1915
ژانر ویژه: موسیقی پیانو و ارکستری تحت تأثیر عرفان
کارهای بزرگ: ده سونات و 85 پیش درآمد برای پیانو؛ کنسرتو پیانو (1896)؛ «شعر خلسه» (8-1905)؛ پرومِتِه (1910).

کار حرفه ای زودهنگام اسکرابین وجوه تشابه متعددی با راخمانینف داشت. همانند راخمانینف، او نیز به عنوان آهنگساز و نوازندۀ پیانو، با قریحه ای استثنایی بود. مادرش (که یک سال پس از تولد او از دنیا رفت)، یک نوازندۀ عالی پیانو بود، و او توسط اقوام مؤنثش پرورش یافت.
اسکریابین پیش از آنکه در سال 1888، هم زمان با راخمانینف وارد هنرستان عالی موسیقی شود، تحصیلات پیانوی خود را در مسکو با نیکلای زوِرِف- که راخمانینف را نیز او آموزش داد-، آغاز کرد. با فاصلۀ زمانی اندکی پس از فارغ التحصیل شدن در سال 1892 با دومین مدال طلا (راخمانینف اولین مدال را برد)، اسکریابین مورد توجه ناشر میلیونر و بشر دوست روسی، بلیایِف قرار گرفت، و او شروع به انتشار آثار اولیه اش کرد (از جمله مجموعه ای از 12 تمرین)، و او را به یک تور اروپایی برای نواختن موسیقی نوشته شده توسط خودش، فرستاد. چندین مجموعه از پیش درآمدهای پیانو، دومین سونات پیانو، و کنسرتو پیانویی که اسکریابین در بازگشت خود به مسکو آن را ساخت، به این دورۀ زمانی باز می گردد.

در سال 1897 او با نوازندۀ جوان پیانو، وِرا اساکویچ، ازدواج کرد، که همراه با او صاحب چهار فرزند شد. اما طبیعت به شدت از خود راضی او باعث شد که او همسرش را هفت سال پس از آن ترک کند و به نزد ستایشگر جوان دیگری، شاگرد سابقش، تاتیانا شولتزر، برود. در همان زمان، اسکریابین سمت تدریس خود را در مدرسۀ عالی موسیقی، ترک کرد و در سوئیس مستقر شد.

تا سال 1903 او آغاز به ساختن موسیقی ارکستری، از جمله دو سمفونی کرده بود، و به شکل فزاینده ای در حال درگیر شدن با عرفان، دست و پا زدن در تئوری های نیچه ای و آموزه های اسرار آمیز مادام بلاواتسکی، بنیانگذار انجمن تصوف، بود. از سومین سمفونی (شعر ملکوتی) به بعد، افکار عرفانی و فلسفی شروع به تحت نفوذ قرار دادن آثار او کرد، به خصوص اثر شهوانی  «شعر خلسه»، و «پرومته»، با عنوان فرعی «شعر آتش»، که در آن اسکریابین تئوری "حس متقارن"، که مطابق با آن هنری که به همۀ حواس متوسل می شد، اثری کاتالیزُوری را موجب می گردد. تا این انتها، کلید های مختلف  با رنگ های مشخصی ربط داده شده بود، و در اجرا با استفاده از رنگ آمیزی نورها، نشان داده می شد. سونات های هفتم و نهم (1911 و 13-1912)، به ترتیب عنوان های فرعی مِس سفید و مِس سیاه را دارا بودند.

در سال 1908 اسکریابین به روسیه بازگشت، و در آنجا آثار او با استقبال عظیمی روبرو شد. موسیقی متأخر او، عمدتاً برای پیانو، تا حد بسیار زیادی فامی (کروماتیک) است.  
در سال 1914 او برای اجرای یک کنسرت از آثارش که توسط هِنری وود، رهبری می شد، از لندن بازدید کرد، و در طول اقامتش زخمی بر روی لبش ایجاد شد که بهبود نمی یافت. او در تاریخ 27 آوریل 1915، در اثر بیماری عفونت خون، درگذشت.