۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۴, یکشنبه

زندگی جاکومو پوچینی

زندگی جاکومو پوچینی

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ رمانتیک های متأخر

زندگی و آثار:
ملیت: ایتالیایی
تولد: لوکا، 1858
مرگ: بروکسل، 1924
ژانر ویژه: اپرای ایتالیایی
کارهای بزرگ: مَنون لسکوت (1893)؛ بوهِمی (1896)؛ توسکا (1900)؛ خانم پروانه (1904)؛ توران دُت (1926)


پوچینی آخرین نمایندۀ بزرگ اپرای رمانتیک ایتالیایی بود. اپراهای او همیشه جایگاهی ویژه در عنایت شنوندگان خود را حفظ کرده است، و از نظر محبوبیت با وِردی هماوردی می کند. او در شجره ای از موسیقی دانان به دنیا آمد که از قرن هجدهم میلادی، در کلیسای سن مارتینو در لوکا، ارگ نواز بودند. تصمیم گرفته شده بود پوچینی سنت خانوادگی را دنبال کند، ولی دیدن اجرائی از «آیدا»ی وِردی در پیزا، او را مصمم ساخت که سازندۀ اپرا شود.

میلان

در سال 1880، دریافتِ یک بورسیه، پوچینی را قادر ساخت که در هنرکدۀ موسیقی میلان ثبت نام کند. در تابستان 1883، او فارغ التحصیل شد، در حالیکه کار بر روی یک اپرای تک پرده ای را به نام «افسونگران»، برای مسابقه ای که توسط یک ناشرِ آثار موسیقی سازمان داده شده بود، آغاز کرده بود. آن کار به جایی نرسید، ولی سال بعد پوچینی اثرش را در یک مهمانی که ریکوردی، ناشر آثار وِردی در آن حضور داشت، نواخت. «افسونگران» در سال 1884، بر روی صحنه رفت و ریکوردی بلافاصله اپرای دیگری را به نام «اِدگار» به او سفارش داد و با آهنگساز جوان قراردادی را امضا کرد.

«ادگار» در سال 1889 در لا اسکالا در میلان اجرا شد، ولی با استقبال خوبی مواجه نشد (خود آهنگساز آن را یک "اشتباه" توصیف کرد). ولی اپرای بعدی او به نام «مَنُون لِسکُوت» (همانند اپرای ماسِنِت، به همین نام، بر اساس رمانی از اَبِه پِرِوُو)، در اولین اجرایش در تورین در سال 1893، یک موفقیت چشمگیر بود. پوچینی یک فرمول برای موفقیت یافته بود: یک قهرمان زن جوان محکوم به شکست، که شخصیت معیوبش او را به سمت مرگ زودرس تکان دهنده ای سوق می دهد. او این الگو را در «دختر بوهمی» تکرار کرد، اولین اجرا در سال 1896 در تورین تحت رهبری توسکانی انجام شد، ولی مدتی زمان لازم بود تا این نمایش دراماتیک عشق و مرگ در دخمه ای در مونمارتر – در حال حاضر یکی از محبوب ترین اپراهای جهان- بتواند توجه عموم را به خود جلب کند.

اپرای بعدی پوچینی، «توسکا»، که در سال 1900 در رم اجرا شد، گشت و گذاری بود در درون جهان بی رحم حقیقت گرایی. با سیاهۀ سوانح آن- یک تجاوز نا موفق، یک قتل، یک اعدام ساختگی که معلوم می شد واقعی است و سرانجام یک خودکشی بهت آور-، به ندرت اثری توانسته است روی دست آن بلند شود. منتقدان همیشه در مورد «توسکا» با تکبر برخورد کرده اند. (یکی از آنان به گونه ای فراموش نشدنی آن را به عنوان "یک اثر تهوع آور"، بی شرمانه توصیف کرد)، ولی استعداد حیرت انگیز پوچینی در زمینۀ ملودی و ذوق فطری نمایشی او، آن اثر را از احساساتی گری صرف، دور نگه داشت.

بر اساس رویدادی از زندگی واقعی، و به همان اندازه مرتبط با نمایشنامۀ دیوید بلاسکو، «خانم پروانه» (اجرا در لااسکالا، 1904)، تبدیل به یک ژانر سوزناک شد. داستان حزن انگیز یک رقاصۀ ژاپنی که یک ناوبان آمریکایی، پس از آنکه باورش می شود که شوهرش است، به او خیانت می کند و ترکش می کند.

پس از آنکه پوچینی آن را به صورت سه پرده ای بازنویسی کرد، جهان اپرایی را تسخیر نمود. نمایشنامۀ دیگر بلاسکو «دختر غرب طلایی»، دستمایۀ اپرای بعدی را برای پوچینی با همین نام فراهم ساخت، که برای اولین بار در دسامبر 1910 در اپرای متروپولیتن نیویورک، با انریکو کاروزو و اِمی دستین به عنوان نقش آفرین های اصلی، به اجرا درآمد.

پوچینی در اپرای بعدی خود، با پذیرش سفارشی از مدیران یک تماشاخانۀ ونیزی،  به جای یک مدیر ایتالیایی، دچار یک اشتباه سیاسی شد و به خیانت متهم شد. اپرای کمتر شناخته شدۀ «پرستو»، برای اولین بار در زمان جنگ جهانی اول اجرا شد، اگرچه به جای وین در مونت کارلو. پوچینی به صورت همزمان بر روی یک اپرای سه گانه تک پرده ای «گران گینیول» - تماشاخانه ای در منطقۀ پیگال فرانسه»- کار می کرد: اپرای هولناک «شنل»، یک تراژدی پر سوز و گداز، «خواهر آنجلیکا» و اثر فکاهی او، «جانی اسکیکی»، که در میان سه اثر از همه موفق تر بود. این سه گانه برای اولین بار در دسامبر 1918 در نیویورک بر روی صحنه رفت.

«نِسون دورما»

پوچینی تا سال 1891 در ویلایش تور دِل لاگو در خارج از لوکا، همراه با زنش، الویرا زندگی کرده بود (معشوقۀ شوهردارش تا سال 1904). در سال 1909 دختر خدمتکار آنها وقتی توسط الویرای حسود به نارَوا، به داشتن رابطه جنسی با پوچینی متهم شد، اقدام به خودکشی کرد. این تراژدی ممکن است الهام بخش شخصیت لیوی مهربان، دختر بردۀ دوست داشتنی، در آخرین اپرای پوچینی، «توراندور» شده باشد، که بر اساس یک داستان تخیلی شرقی نوشته شد. این اثر تک خوانی «نِسون دورما» را در بر می گیرد که محبوبیتش را مدیون خوانندگی «سه تنور» است که همزمان با جام جهانی فوتبال 1990 در ایتالیا در یک کنسرت، بر روی صحنه اجرا شد.

مقرر بود که وقتی شاهزاده خانم توران دُت سنگدل از شاهزاده کالاف رو دست می خورد و سرانجام تسلیم عشق می شود، توران دُت پایان خوشی داشته باشد، ولی پوچینی در نوامبر سال 1924، در زمان معالجۀ سرطان حنجره، در اثر یک حملۀ قلبی درگذشت، و دوئت- قطعه ای موسیقی برای اجرای دو نفره- عاشقانه را نا تمام رها کرد.

۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۷, یکشنبه

زندگی گابریِل فُورِه



زندگی گابریِل فُورِه

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون


مترجم: منوچهر خاکی
دورۀ رمانتیک های متأخر 




زندگی و آثار

ملیت: فرانسوی

تولد: پامیِر، آرییِژ، 1835

مرگ: الجزیره

ژانر های ویژه: ترانه، موسیقی مجلسی و پیانو

کارهای بزرگ: ترانه ها و چرخه-آواز؛ موسیقی پیانو، از جمله سوئیت دالّی (1897)؛ پاوان (1887)؛ رکوئیم -قطعه ای موسیقی برای مراسم یادبود- (1888)؛ «پیلیئاس و میلیزاند» (1892)؛ پِنِلُوپ (1913).



فُورِه در مدرسۀ نیدِرمایِر پاریس، شاگرد محبوب سن سانس بود. همانند آموزگارش، او نیز یک نوازندۀ پیانو و ارگ پر استعداد بود، و حرفۀ خود را به عنوان ارگ نواز رِن شروع نمود. در سال 1871، او نوازندۀ ارگ سَنت سولیپس پاریس شد، و در بنیانگذاری انجمن ملی موسیقی نیز فعال بود، جایی که اولین اجرای بسیاری از آثار خودش، در آنجا انجام شد.

نامزدی فُورِه با ماریان ویاردُو (دختر یک خوانندۀ مشهور)، سه اثر مجلسی زیبا به بار آورد: اولین سونات ویولن، اولین چهارنوازی پیانو، و بالاد برای پیانو. این ازدواج که دو پسر به ارمغان آورد، خوش فرجام نبود، و فوره دلخوشی را نزد زنان دیگر جستجو می کرد، از جمله اِمّا بارداک (دومین همسر دِبوسّی)، که برای او چرخه-آواز «ترانۀ زیبا» را نوشت و برای دختر او، هِلِن (با نام مستعار دالّی)، سوئیتِ دالّی برای دو نوازی پیانو را نوشت.

فُوره به تأمین زندگیِ خود، از طریق نواختن ارگ، ادامه داد، و فقط در اوقات فراغتش قادر به آهنگسازی بود. او با ژانرهای مقیاس کوچک خشنود تر بود: بسیاری از ترانه های لطیف و ابهام آمیز او، تنظیماتی است بر روی اشعار شاعر سمبولیست (نماد گرا)، پُل وِرلِن. نوشتن رِکوئیم مشهورش- احتمالاً مشهورترین اثر او-، بیست سال طول کشید تا به پایان برسد. در اواخر سالهای 1890، او به عنوان ارگ نواز اصلی کلیسای مادلِنِ پاریس، منصوب شد، و نیز استاد آهنگسازی در مدرسۀ عالی موسیقیِ پاریس شد، جایی که راوِل نیز جزء شاگردانش بود. او در سال 1905 مدیر مدرسۀ عالی موسیقی شد.

تا سن 50 سالگی، فُورِه در جامعۀ پاریسی (دوستان او از جمله مارسل پروست)، معروف بود. تا آن زمان او تلاشش را برای کار بر روی آثار مقیاس-بزرگتر، از جمله موسیقیِ متن برای نمایشنامۀ مائِتِرلینک، به نام «پیلئاس و میلیزاند» (که به دبوسّی و سیبلیوس نیز الهام بخشید)، سوئیت ارکستری به سبک قرن هجدهم، «ماسک ها و برگا ماسک ها» (1919)، و آثار صحنه ای «پرومتِئِه» و «پِنِلُوپ»، آغاز کرده بود.



او در سال 1920 از هنرستان عالی موسیقی بازنشسته شد، و سرانجام قادر شد که خود را تماماً وقف آهنگسازی کند، اگرچه تا این زمان او در حال از دست دادن شنوایی اش بود. آثار متأخر او عمدتاً برای ترکیب بندی مجلسی، از جمله سه نوازی و پنج نوازی پیانو بودند.