۱۳۹۴ آذر ۸, یکشنبه

زندگی هِنری پِرسِل

زندگی هِنری پِرسِل

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ بارُوک

زندگی و آثار:
ملیت: انگلیسی
تولد: لندن، 1659
مرگ: لندن، 1695
ژانر های ویژه: اپرا و موسیقی متن برای نمایش، چکامه، سرود، موسیقی سازی
کارهای بزرگ: «دایدُو و انکسیس» (1689)؛ «آرتور شاه» (1691)؛ شاه پریان (1692)؛ «تگرگ، سیسیل درخشان» (1692)؛ «فرزندانِ هنر، شما بیایید» (1694)؛ تو دِئوم و «فریادِ شادی» در رِ (1694)؛ موسیقی برای مراسم تشییع ملکه مِری (1695)

برخلافِ برخی از کشورهای اروپایی که از زمان رنسانس به بعد، از یک سنت قوی و مداوم موسیقایی بهره مند بودند، انگلستان- در حالیکه در زمینۀ ادبیات صاحب غنا بود- از یک میراثِ موسیقایی ناهمگون، در رنج بود. پس از دوران شکوفایی الیزابتی، تنها شخصیت های شاخص انگشت شماری، در اوایل قرن هفدهم ظهور کردند- به ویژه برادران لُوز، هنری (1662-1596) و ویلیام (45-1602)، و سپس جان بلُو (1708-1649)؛ ولی انگلستان تا زمان ظهورِ هِنری پِرسِلِ درخشان، گرچه به شکلی غم انگیز کوتاه عمر، هیچ آهنگسازی در حد و اندازۀ اروپایی، از خود بیرون نداد.

موسیقی مناسبتی

پِرسِل کار حرفه ای خود را به عنوان خوانندۀ گروهِ همسرایی در نمازخانۀ سلطنتی آغاز کرد؛ در سال 1679 او برای سمت ارگ نوازی در صومعۀ وِست مینیستِر بر بلُو تفوق یافت. اینطور به نظر می رسد که او در حدود سالِ 1680 ازدواج کرده است، و صاحب چندین فرزند شد که از میان آنان یک پسر و یک دختر برای او باقی ماندند. در سال 1682، او ارگ نوازِ نمازخانۀ سلطنتی شد، و یک سالِ بعد، سازندۀ ارگ و نگهدارندۀ آلات موسیقی پادشاه شد. سمت های درباری او پس از مرگِ چارلز دوم، تمدید شد و او به ساختنِ چندین چکامه (Odes) و ترانه های بزرگداشت (شِبه-کانتات [قطعه ای موسیقی آوازی] موسیقی دانان) برای مناسبت هایی همچون جشن های روز تولد، مراسم ازدواج و روز سال نو، ادامه می داد. بیشترِ این آثارِ "مناسبتی"، امروزه جزء بروندادهای کمتر شناخته شدۀ او هستند، ولی چکامۀ 1692 برای روز سیسیل مقدس، «تگرگ، سیسیل درخشان»، یکی از محبوب ترین آثار او به شمار می رود.

آثار نمایشی

در طول دهۀ آخر حیات، پِرسِل وظایفِ درباری خود را با نوشتنِ موسیقی برای نمایش تلفیق کرد. در آن زمان اپرا، به آنصورت در انگلستان وجود نداشت، ولی در بین سالهای 1690 و 1695 پِرسِل برای پنج "نیمه-اپرا" که در تماشاخانه های لندن به روی صحنه رفت، موسیقی متن فراهم ساخت: «دایاکلیژین» (Diocleasian) «آرتور شاه» و «ملکۀ هندی» (با متن هایی نوشته شده توسط جان درایدن)، از بِتِرتُن، «شاهِ پریان» و «توفان» (هردو اقتباس همراه با مسامحه از آثار شکسپیر).
در هر صورت مشهورترین اثر نمایشی پِرسِل، «دایدُو و انکسیس» است، که تا مدت ها تصور می شد که در حدود سال 1689 برای یک مدرسۀ دخترانه در چلسی نوشته شده بوده است، ولی احتمالاً به چندین سال پیش از آن باز می گردد. او همچنین قطعات موسیقایی منفرد برای متجاوز از 40 نمایشِ دیگر از آثارِ نمایشنامه نویسانِ سرشناسِ آن زمان، فراهم کرد. رُونُدُو- نوعی موسیقی که تِم اصلی آن تکرار می شود- یی از موسیقیِ او برای نمایشنامۀ اَفرا بِن (1695)، به نام «اَبدَلِزِر»، نوشته شده توسط بنجامین بریتِن، به عنوان درونمایه در اثرش به نام «راهنمای شخص جوان برای ارکستر»، مورد استفاده قرار گرفت.

میراٍثِ پِرسِل

صرفنظ از موسیقیِ نمایشی اش، پِرسِل چندین سرود بی نظیر، یک مانیفیکا- سرود کلیسایی- و یک تُو دِئوم، شمار زیادی ترانه های سولو- تک خوانی- و آوازِ چند صدایی (برخی از آنها با اشعاری به غایت مستهجن، که فقط در همین اواخر اجازۀ اشکار شدن، یافتند)، موسیقیِ سازی شامل فانتزی ها برای کنسرت ویول- ویولن 5 یا 6 سیمۀ قدیمی-، مجموعه ای از 12 سونات تریو، برای دو ویولن و کُنتینوئو، مجموعه ای از 12 سونات "در چهار بخش"، به وضوح تحت تأثیرِ کُورِلّی، و مقادیری موسیقی کی بردِ دلربا، از جمله هشت سوئیت، نیز نوشت. در میانِ آخرین آثارِ او موسیقیِ تکان دهندۀ مراسم تدفین برای ملکه مِری قرار دارد، که برای ملکۀ جوان و بسیار ماتم زده، نوشته شد: ظرف مدت کوتاهی، پِرسِل در سنِ 36 سالگی، به دنبال او رهسپار گور شد. موسیقی که او برای ملکه نوشته بود، در مراسمِ تشییع خودش، نواخته شد.
نبوغ پِرسِل از واکنشِ منحصر به فردش به اشعار انگلیسی، مذهبی یا غیر مذهبی، قریحه اش برای ملودی جذّاب، ادغام عناصر موسیقی فرانسوی و ایتالیایی- به ویژه آثارِ کورِلّی برای ویولن و جلوه های غیر متعارف لولّی (صحنۀ یخبندان در «آرتور شاه»، که در آن همۀ نت ها در حال لرزیدن، خوانده می شوند، از صحنه ای مشابه در اپرای لولّی به نامِ «ایسیس» گرته برداری شده است)- و رویکردِ نوگرایانه اش به ارکستر، به خصوص سازهای زهی، نشأت می گیرد. اگرچه به او به مثابهِ نابغۀ استثنایی نگریسته می شود، که بیشتر از آنکه یک ابداع گر باشد، پایانی بود بر یک سنت، هنوز احترام فروانی را بر می انگیزد. «دایدُو و انکسیس» اغلب اجرا می شود، و در دهۀ واپسینِ قرنِ بیستم، به ویژه در هنگام برگزاری مراسم بزرگداشتِ سیصدمین سال مرگش، بیشتر موسیقیِ او از طریق نوازندگان ورزیده و برنامه های ضبط شده، در دسترس قرار گرفت.


۱۳۹۴ آذر ۱, یکشنبه

زندگی آرکانجلُو کُورِلّی

زندگی آرکانجلُو کُورِلّی

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ بارُوک

زندگی و آثار:
ملیت: ایتالیایی
تولد: فوزینیانُو، 1653
مرگ: رم، 1713
ژانر های ویژه: موسیقی برای ویولن، کنسرتو، سمفونی
کارهای بزرگ: چهار مجموعۀ 12 سونات تریو؛ 12 سونات سولو، 12 کنسرتو

در حالی که آهنگسازان آلمانیِ قرن هفدهم، هنر ارگ نوازی را به اوج کمال می رساندند، ایتالیا برای بارآور کردنِ هنرِ نواختن ویولن، ممتاز بود. نوازندگان ایتالیایی با تولیدات یک مکتب بی نظیر سازسازی- خانواده های آماتی و گوارنِری، استرادیواری، گاسپارُ دِ سالُو و ماجّینی-، که در خدمت خود داشتند، دشوار بود که برای تثبیت یک وجهۀ اروپایی به منزلۀ هنر سرآمدان هنر خودشان، با شکست مواجه شوند. یکی از با نفوذترین آنها- هم در تکنیک و لحن نواختن ویولن و هم در سبک موسیقایی-، آرکانجلُو کُورِلّی بود.

موفقیت در زمینۀ اجرا

کورِلّی از فوزینیانُو، شهری بین بُولُونیا و راوِنّا می آمد. دروس موسیقی را از کشیشی در نزدیکی فائِنتسا فرا گرفت، و در سال 1666 وارد بُولُونیا شد، در آنجا او با همراهی چندین نوازندۀ چیره دست، نواختن ویولن را آموخت. تا سال 1675، اولین کار حرفه ای اش را در رم آغاز کرد، در خلال چند سال بعد، او در آنجا با شرکت جستن در اجراهای پیچیدۀ کلیسایی، سفارش داده شده توسط اسقف های در حال زوال ولی متمایل به هنر، موقعیت خود را به مثابه یک نوازندۀ درخشان، تثبیت کرد. در سال 1679 او مسیقی دان مجلسی برای ملکۀ تبعیدی سوئد، کریستینا شد، و اولین ساخته های خود، مجموعه ای از 12 سونات کلیسایی را به او اهدا کرد.
پس از مدتی نه چندان دراز، این ویولن نواز جاه طلب، تصمیم گرفت که فرد پرنفوذ دیگری را جایگزین حامی خود کند: کاردینال پامفیلی، در عین حال آثارش را- از جمله مجموعه ای از تریوهای مجلسی که به پامفیلی تقدیم شده بود- در آکادمی های موسیقایی که بعد از ظهرهای یکشنبه در عمارت پرشکوهِ کاردینال برگزار می شد، معرفی کند. ارتقای اجتماعی او ثمربخش واقع شد، و در ژوئیۀ 1687، رسماً برای رهبری موسیقی کاردینال به استخدام درآمد، و به او یک آپارتمان چند اتاقه در کاخ واگذار شد.

آهنگسازی های ارکستری

در سال 1630 پامفیلی به بُولُونیا نقل مکان کرد، ولی کورِلّی از همراهی با او سر باز زد. در عوض او توسط پیِرتُو اُوتوبُونی، یک کاردینال جوان رقیب، برادر زادۀ پاپ الکساندر هشتم، هنرپرور متظاهر دیگری، به کار گمارده شد. کُورِلّی و اُتّوبُونی دوستان خوبی شدند، و کورِلّی مجموعۀ دوم تریوهای مجلسی اش را در سال 1640، به او تقدیم کرد. او همچنین آغاز به نوشتن آثار ارکستری (سمفونی و کنسرتو) کرد، که توجهات زیادی را به خود جلب نمود. او به عنوان "ویولن نوازِ پرآوازه....اُرفئوسِ زمانه" که آثارش، "ارزشمند و ارجمند" بود، توصیف می شد.
با این حال در سال 1702، هنگامی که او برای نواختن در ارکستر اپرا به ناپل سفر کرد و به علت عدم اعتماد به توانایی ناپلی ها، دو تن از نوازندگان رمی را هم با خود همراه کرد، عزت نفس او متزلزل شد. در کمال تعجب او دریافت که جنوبی های منفور، به راستی نوازندگان چیره دستی بودند، در حالیکه خود او برای نواختن یک پاساژ دچار مشکل شرم آور شد، میزبانانش با سهولت، از عهدۀ آن برآمدند.
در سال 1707، کورِلّی با هَندِل (که در رم کار می کرد) ملاقات کرد، و در اجرایی از اُوراتُرویی قدیمی از هَندِل، به نواختن پرداخت. کوتاه زمانی پس از آن، او از نوازندگی دست کشید تا خود را وقف آهنگسازی کند. وضعیت سلامتی اش، به وخامت گرائید، و در سال 1713 دچار مرگ زودهنگام شد. او را در پانتِئون دفن کردند. اعتبار او هم به عنوان نوازنده و هم به عنوان آهنگساز، تا مدت ها پس از مرگش، به قوت خود باقی ماند: ساخته هایش بارها تجدید چاپ شد و در سراسر اروپا به فروش رسید. به خصوص آن آثار در آلمان و انگلستان، محبوب بودند.


۱۳۹۴ آبان ۲۴, یکشنبه

زندگی ژان باپتیست لولّی


برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ بارُوک

زندگی و آثار:
ملیت: ایتالیایی
تولد: فلورانس، 1632
مرگ: پاریس، 1687
ژانر های ویژه: باله های درباری، کمدی-باله، اپرا
کارهای بزرگ: 36 بالۀ درباری، 14 کمدی-باله، از جمله: «مزاحمان» (1661) و «نجیب زادۀ بورژوا» (1670)؛ 16 تراژدی-تغزلی، از جمله: «آلسیست» (1674)، «آتیس» (1676)، «آمادیس» (1684)، «رُولان» (1685) و «آرمید» (1686).

بنیانگذار اپرای فرانسوی، موفقیت خود را تا اندازه ای مدیون استعداد استثنایی اش، و تا حدودی مدیون طبیعت جاه طلب و سنگدل خود بود- فقط واگنر با او در زمینۀ عزم راسخ خلل ناپذیر و پندارۀ بلند پروازانه، هماوردی داشت. کار حرفه ای او بازتابی از خصوصیات حامی اش، «پادشاه خورشید»، لوئی چهاردهم (1715-1643)، احتمالاً بزرگترین فرمانروای اروپا در عصر خود، بود، که عظمت خود را در برنامه های تفریحی فاخری که توسط آهنگساز زیرک دربار ابداع می شد، بازتاب می داد.
پادشاه و آهنگساز از رابطه ای نزدیک و مبتنی بر همزیستی، لذت می بردند: در واقع مرگ لولّی در سال 1687 در سن فقط 55 سالگی، نقطۀ عطف دورۀ فرمانروایی پادشاه خورشید را رقم زد. از آن پس داستان، سرگذشتِ طولانی و آهسته ای از اضمحلال سلطنت بود، با ممیزه هایی همچون بداقبالی های شخصی و شکست های نظامی.

پیشخدمتِ جاه طلب

به عنوان فرزند یک آسیابان فقیر، صدای لولّی برای آواز خوانی در سن 13 سالگی کشف شد، او به پاریس برده شد و به عنوان پیشخدمت به استخدام یکی از اعضای دورِ خانوادۀ سلطنتی درآمد. با تکمیل کردن استعدادهای خودش برای رقص و نواختن ویولن، او خود برای ارتقاء اجتماعی دست به کار شد، و به سرعت اولین سمت درباری را به چنگ آورد. وظیفۀ او نوشتنِ موسیقی برای باله های پرهزینۀ دربار و تعلیم دادن ارکستری که با آن همراهی می کرد، یا "بیست و چهار ویولنِ پادشاه" (Vingt-quatre violins du roi )، بود. به زودی او خود را به عنوان یک آدم منضبطِ سخت گیر، تثبیت کرد- بعدها در زندگی اش، به عنوان رهبر ارکستر در اپراخانۀ پاریس، آنگونه که ادعا می شود، با مشت به شکمِ هنرپیشۀ نقش اول زن گروه خود کوبید، که منجر به سقط جنین در او شد، تا کیفیت تولیدات خود را به مخاطره نیاندازد.
طبیعت سنگدلِ لولّی به خوبی با مقاصدش متناسب بود. او به یک ازدواج مصلحتی تن داد، به این منظور که تمایلات همجنسگرایانۀ خود را پنهان سازد- شیفتگی ای که پادشاه (یک ستایندۀ بزرگ زنان)، از آن نفرت داشت- و موقعیت خود را با انتخاب دخترِ آهنگسازِ دربار، میشِل لامبِر، استحکام بخشید. در ضمن با مولیِر (73-1622) نمایشنامه نویس، گرم گرفت، و با او برای کار بر روی چندین باله-کمدی (یک شکل دوگانه، نیمی نمایش و نیمی باله)، جهت سرگرمی های دربار، همکاری کرد. مشهورترین این ها، «نجیب زادۀ بورژوا» (Le Bourgeois Gentilhomme) (1670)، بود.

اپرا در ورسای و پاریس

حرکتِ بعدی لولّی، در سال 1672، سوء استفاده از ورشکستگی یکی از دوستانِ موسیقی دانش بود که حق امتیاز وارداتِ اپرای ایتالیایی را از دربار دریافت کرده بود. لولّی آن حق امتیاز را از آن خود ساخت، و همچنان که به فراهم کردن موسیقی برای سرگرمی های ولخرجانۀ دربار در کاخ شکوهمندِ جدیدِ ورسای، ادامه می داد، عملاً تولیدات اپرایی را با تأسیس اپراخانۀ خودش در یک زمین متروکۀ تنیس، به انحصار خود درآورد. سال پس از آن، گروهِ هنرپیشه های دوست قدیمی اش، مولیِر را از تئاتر پالِه رویال، که در مرکز شهر قرار داشت، بیرون راند، و با اجازۀ پادشاه، بدون پرداخت اجاره بها، کنترل آن را در دست خود گرفت.
در طولِ 14 سالِ بعدی، لولّی و فیلیپ کینوی شاعر (88-1635)، مجموعه ای از اپراهای درخشان را در سبکی بدیع و کاملاً تازه، تولید کردند. این "تراژدی-تغزلی" ها، بر اساس موضوعاتی استخراج شده از اسطوره شناسی و افسانه ها (همانندِ ایسیس، تیسوسهایی، فائِفُون و آرمید)، تبدیل به پی رنگ هایی می شدند که با ظرافت برای لوئی چهاردهم، چاپلوسی می کردند- پیروزی هایش، از خود گذشتگی در قبال وظایفش، و برداشت شخصی او از عظمت. تماشاگران آن زمان - همانندِ خود پادشاه- به این آثار عشق می ورزیدند. لولّی شاه ماهی را صید کرد و ثروت هنگفتی اندوخت.

فرجامِ باورنکردنی

سمتِ درباریِ لولّی اقتضا می کرد که او موسیقی مذهبی برای نمازخانۀ سلطنتی بسازد، و در حالیکه یک "تِه دِئوم" (تو خدایی، لاتین: Te Deum) نوشته شده برای جشن بازیابی سلامتی لوئی چهاردهم از یک بیماری را رهبری می کرد، تصادفاً پایش با چوب سنگینی که از آن با کوبیدن بر روی زمین برای حفظ ضرباهنگ استفاده می کرد، برخورد کرد. قانقاریا پدیدار گشت، اما لولّی از اینکه انگشت پایش را قطع کنند، سر باز زد.

در حالیکه او در بستر احتضار دراز کشیده بود، کشیشی به دیدار او آمد. در یک رفتار بهت انگیز فرجامین، برای نشان دادن ندامتش، لولّی دست نوشتۀ آخرین اپرایش را به داخلِ آتش انداخت، و آمرزش را به دست آورد. پس از آنکه کشیش رفت، یک دوستِ وحشت زده از لولّی پرسید که چرا او بیخود و بی جهت آخرین اثر بزرگش را نابود کرده بود. مرد محتضر نجوا کرد: "نگران نباش، من نسخه ای دیگر از آن را دارم!"

۱۳۹۴ آبان ۱۷, یکشنبه

زندگی هاینریش شوتز


زندگی هاینریش شوتز

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ بارُوک

زندگی و آثار:
ملیت: آلمانی
تولد: کاستریتز، 1585
مرگ: دریسدِن، 1672
ژانر های ویژه: موسیقی مذهبی سازی و آوازی شامل اُراتوریوها- قطعات آوازی چند بخشی با همراهی ارکستر و آواز جمعی- و پاسیون ها- قطعات عاشقانه و شورانگیز
کارهای بزرگ: مزامیر داوود (1619)؛ سرودهای مقدس (1625)؛ اپرای «پری دریایی» (دافنه) (1627)؛ سمفونی های مقدس (1629، 1647، 1650)؛ «هفت کلام مسیح بر روی صلیب» (1645)؛ اُراتُوریوی کریسمس (1660)؛ پاسیون ها مطابق ماتیُو، مارک، لوک و جان (6-1664).

دستاوردهای باخ، بدون کارِ پیشگامانۀ سلف سرشناسش، هاینریش شوتز، نا ممکن می بود. شوتز که در خانواده ای از طبقۀ متوسط و مهمانخانه دار در ساکسونی متولد شد، محترم ترین آهنگسازِ آلمانی قرن هفدهم شد. در طول دو بازدید طولانی مدت از ایتالیا- اولی، هنگامی که او هنوز یک دانشجوی حقوق بود، و برای او میسر شد که در ونیز، نزد جووانی گابریِلی تعلیم ببیند-، شوتز مجذوبِ سبکِ ایتالیایی شد و سپس آن را با سنت موسیقایی بسیار متفاوت محلی آلمان، ادغام کرد.

کَپِلّ مایستِر دریسدِن

در بازگشتش از ایتالیا، در 1613، پس از مرگ گابریِلی، شوتز ارگ نواز و سپس کَپلّ مایستر (؟ Kapellmeister) دربار "انتخاب کننده" در دریسدِن، مهمترین مرکز موسیقی در آلمانِ پروتستان شد. او نخستین آهنگ هایش را در سالِ 1619، منتشر ساخت. و این مجموعه ای بود از تنظیمات برای صداها (برخی همراه با میان پرده های سازی به سبکِ ونیزی)، از مزامیر داوود، که در اشکالِ گوناگونی از موتِت و کنسرتو، شرح داده شده بود. در همان سال با ماگدالینا ویوتِک، دخترِ یکی از مقامات دربار، ازدواج کرد. زناشویی سعادتمندانۀ آنها، که دو دختر به بار آورد، به شکل اسف باری کوتاه بود: ماگدالینا در سال 1625 فوت کرد، و آهنگسازِ داغدا هرگز دوباره ازدواج نکرد. او از هر دو فرزندش عمری طولانی تر داشت: دختر ارشد در سن 16 سالگی و دختر جوانتر در سال 1655 در 31 سالگی، فوت کردند.
وظایف شوتز در دربار، نوشتن موسیقی برای رویدادهای رسمی، مانند عروسی ها و مراسم تدفین را در بر می گرفت. برای عروسیِ دخترِ "انتخاب کننده" (Elector) با کُنتِ فرمانروای قلمروی هِسِن-دارمشتات، در سال 1627، او اولین اپرای آلمانی را با تنظیمِ آهنگ بر روی همان اپرانامۀ «دافنه»، که آهنگساز ایتالیایی، یاکوپو پِری، 30 سال قبل تنظیم کرده بود، نوشت. شوربختانه این موسیقی به دست ما نرسیده است.
در سال 1628، شوتز برای دومین بار به ایتالیا مسافرت کرد، و در آنجا با مونتِوِردی ملاقات کرد. این تماس با پیشرفت های اخیر موسیقی، در دومین مجموعۀ آثار موسیقیِ آوازی و سازی او به نامِ «سمفونی های مقدس»، به بار نشست. ولی در وطن معضلاتی وجود داشت: آلمان وارد جنگ های سی ساله شده بود و "انتخاب کنندۀ" دریسدِن خود را در شرایطی یافت که قادر به پرداخت حقوق به کارکنان خود نبود. شوتز برای دوسال به دربار ولیعهد دانمارک گریخت، که برای مراسم جشن عروسیِ او تفریحاتِ موسیقایی ماهرانه ای فراهم آورد. اما علیرغم مشکلات مستمر مالی، او تا سال 1657، زمانی که بازنشسته شد، در خدمت دربار دریسدِن باقی ماند (به استثناء دو سفر دیگر به دانمارک). پس از بازنشستگی تا زمان مرگ در 87 سالگی، به نوشتنِ آثار برای نمازخانۀ دربار «انتخاب کننده»، ادامه داد.

موسیقی شوتز

اگرچه شوتز آهنگسازی به شدت پرکار بود، بسیاری از دست نوشته های او در آتش یا توسط ویرانی های ناشی از جنگ، معدوم شدند. حتی با این وجود، حدود 500 اثر از او باقی مانده است. «داستان تولد عیسی مسیح»، که ضمن عبادات شامگاهی کریسمس در سال 1660، در دربار دریسدِن به اجرا درآمد، قدیمی ترین تنظیم شناخته شدۀ آلمانی از داستان "تولد" است، که در آن گفتارهای اِوانجلیست- یا راوی- در شکل رسیتاتیف- بیانی-، به صورت آواز اجرا می شوند، برخلاف قدیم تر ها که به شکل دعا خواندن و سرود، اجرا می شدند. تنظیمات او برای چهار پاسیون، به همراه مزامیرِ بی شمار و آهنگ های موتِت و مَدریگال های ایتالیایی مآب، آهنگسازان بعدی همانندِ باخ را تحت نفوذ قرار داد. با این حال موسیقی شوتز، نسبتاً زود، از مُد افتاد. در قرن بیستم دوباره کشف شد، و توسط اجراکنندگانی همانند راجر نورینگتُن در بریتانیا، که اولین گروهِ کُرِ آماتور هاینریش شوتز را در سال 1962، و سپس گروه کُر حرفه ای شوتز را در لندن، پایه گذاری کرد، تحت حمایت قرار گرفت.


۱۳۹۴ آبان ۱۰, یکشنبه

زندگی کلادیو مونتِوِردی

زندگی کلادیو مونتِوِردی

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ بارُوک

زندگی و آثار:
ملیت: ایتالیایی
تولد: کِرِمُونا، 1567
مرگ: ونیز، 1643
ژانر های ویژه: اُپرا، مَدریگال، موتِت
کارهای بزرگ: نُه کتاب مَدریگال- آوازِ عاشقانۀ گروهی-؛ «عبادت شامگاهیِ باکرۀ مقدس» (1610)؛ «داستان اورفئوس» (1607)؛ «بازگشت اولیس به وطن» (1640)؛ «تاجگذاری پاپ» (1642).

مونتِوردی آهنگسازی با اهمیت عظیم در تاریخ موسیقی بود. همانند همعصر خویش در آلمان، هاینریش شوتس، او بین دنیای اوج رنسانس و دورۀ بارُوک پل زد. او همچنین می تواند با استراوینسکی مقایسه شود: در مدت عمر طولانی، هر دو نفر ظرفیت پایان ناپذیری برای بازآفرینی و سازگار ساختن سبک خود مطابق با سلیقه های در حال تغییر، از خود نشان دادند.

سالهای آغازین

مونتِوِردی حرفۀ خود را به عنوان خوانندۀ کُر در کلیسای جامع محل تولدش، کِرِمُونا، آغاز کرد. تا سن 16 سالگی- پیشاپیش یک نوازندۀ چیره دست- یک کتابِ موتِت های سه بخشی و کتابی از مَدریگال های مذهبی، منتشر کرد. در سال 1587 او اولین جلدِ مَدریگال های غیر مذهبی خود را انتشار داد و این کار را با انتشار جلد دومی در سال 1590، پی گرفت. در حوالی آن زمان، او شغلی به عنوان نوازندۀ زهی در دربارِ دوکی مانتوآ، یافت و تا آن زمان سوّمین مجموعۀ مَدریگال هایش در سال 1592، پدیدار گشت و شهرت او به عنوان آهنگساز به سرعت در حال گسترش بود.
در سال 1599 او ازدواج کرد و صاحب سه فرزند شد، که از میان آنها دو پسر زنده ماندند: برادر بزرگتر موسیقی دان شد و برادر جوانتر، پزشک.

موفقیت و مصیبت

در سال 1601، مونتِوِردی رهبر گروهِ همسرایان در دربارِ مانتوآن شد، و در آنجا او دو مجموعۀ دیگر مَدریگال را در طول چهار سال بعد، منتشر ساخت. در سال 1607، او اولین شبیخون خود را به ژانر جدید اُپرا، با «اُرفیوس» (L’Orfeo)، زد، که در فوریۀ همان سال در مانتوآ به اجرا درآمد. هفت ماه بعد، همسرش پس از یک دورۀ بیماری طولانی، درگذشت، و مونتِوِردی را به مثابه یک بیوه مرد ماتم زده با دو فرزند خردسالش، ترک کرد.
او مجبور بود که به اندازۀ کافی بر خود مسلط شود، تا اپرای دوم خود را به نام «آریانا»، به اتمام برساند. این اُپرا در ماه مه 1608 برای جشن ازدواج وارِثِ گُنزاگاگا، فرانچِسکو با مارگارِت از ساوُوی، اجرا شد. (فقط یک بخش تک خوانی [aria]، از این اپرا برجای مانده است). در دورۀ تمرین، مصیبت دیگری وارد شد، هنگامی که کاتِرینا مارتینِلّی، خوانندۀ اصلی جوان و دوست نزدیکِ مونتِوِردی، در اثر بیماری آبله، فوت کرد. مونتِوِردی، از آن پس دچار یک سقوط کامل شد، با این وجود، تنظیم پرشکوه او برای آواز ها و سازها در «عبادت شامگاهی باکرۀ مقدس»، به همان دوران ماتم زدگی باز می گردد.

ونیز

پس از تلاش های متعدد برای خلاص شدن از خدمت برای گونزاگاس، سرانجام مونتِوِردی در سال 1612، مرخص شد، و در 1613 رهبر گروه همسرایانِ کلیسای جامع سنت مارک در ونیز شد، و تا آخر عمر در همانجا ماندگار شد. او همچنین به نوشتن باله و اپرا برای دربار مانتوآن ادامه داد، ولی بسیاری از نُت نوشته هایش در زمانی که سربازان اتریشی در سال 1630، کاخ را غارت کردند، از بین رفت. در همان سال ونیز توسط طاعون، دچار تباهی شد، و اندک زمانی پس از آن، مونتِوِردی ترکِ دنیا کرد و خود را سرگرم تعالیم مذهبی ساخت.
در سال 1637، پس از آنکه اولین اپراخانۀ عمومی در ونیز، گشایش یافت، به او سفارش ساخت چندین اپرا داده شد. دو اثر از آنها که باقی مانده است- «بازگشت اولیس» و «تاجگذاری پاپ»-، شاهکارهای این ژانر از نظر شخصیت پردازی درخشان و احساس غریزی برای مضمون دراماتیک- نمایشی- است. صحنۀ آخرِ «تاجگذاریِ پاپ»، با وجود گرامی داشتِ دو فردِ به شدت ناخوشایند و جاه طلب، یکی از پر شورترین دوئت- قطعه ای موسیقایی برای دو اجرا کننده- های عاشقانه را در میان کل اپرا در بر می گیرد.
آثارِ مونتِوِردی در سالهای اقامت در ونیز، سه مجموعۀ مَدریگال را نیز در بر می گیرد. کتاب شمارۀ 8، سال 1683، که عنوانِ «ترانه های جنگ و عشق» را بر خود دارد، آثاری غنی همچون «ایل بالُّو دِل اینگِرِید» (Il ballo dell ingrate)، و اثر مشهور «نبردِ تانکِرِدی و کِلُوریندا» (Combattimento di Tancredi e Clorinda)، که توصیفی گرافیکی است از یک دوئل بینِ کریستیان نایت تانکِرِد و کلوریندای کافر، که با لباسی مردانه، تغییر ظاهر داده است. به طور کلی مجموعه های مَدریگال ها، مبین آن است که مونتِوِردی با زمان، در حال حرکت بوده است، از قطعات پولی فونیکِ رنسانس در مجلد های مقدم تر (یکی از زیبا ترین آثاری که اغلب از این مجموعه اجرا می شود، ژیفیرُو تُورنای 5 صدایی است، با تنظیمی برای اشعار توسطِ پترارک)، تا آثارِ دراماتیکِ به شدت پر احساس برای صداهای سُولُو (تک)، با همراهی ساز در آثار متأخرتر. همۀ موسیقیِ او ابتدا تا آخر، با ویژگی های شورِ عاطفی، عمق توصیف و درک طبیعت بشر، که آثار شکسپیر را به یاد می آورند، قابل تمایز هستند.