۱۳۹۳ دی ۸, دوشنبه

زندگی نیکولو پاگانینی

زندگی نیکولو پاگانینی

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی
·         دورۀ رمانتیک

زندگی و آثار:
ملیت: ایتالیایی
تولد: جنوآ، 1782
مرگ: نیس، 1840
ژانر ویژه: موسیقی زیردستانۀ ویولن
کارهای بزرگ: 24 کاپریچیو- قطعه ای سر زنده موسیقی، نوعاً کوتاه و آزاد در شکل- بدون همراهی برای ویولن (1820)؛ کنسرتو های ویولن و آثار کوتاهتر، از جمله "رقص ساحران" و "جنبش دائمی"


ویولن نواز و آهنگساز ایتالیایی، نیکولو پاگانینی هنوز به عنوان بزرگترین استاد همه- یک نابغۀ حقیقی ویولن که مهارت تکنیکی اش، هرگز همتایی نداشته است- مورد احترام است. بیست و چهار کاپریچیوی درخشان او برای تکنوازی ویولن، بسیاری را به تقلید از او واداشته است، و کنسرتوها و واریاسیون هایش، هنوز بخشی از گنجینۀ موسیقی ویولن هستند. در خانواده ای جنوآیی فقیر به دنیا آمد، به عنوان کودکی خردسال، توسط پدر قلدرش مجبور می شد که به صورت دائمی تمرین ویولن کند.
در سال 1795، یکسال را در پارما به مطالعه پرداخت، و در سن 18 سالگی به عنوان رهبر ارکستر (و سپس همچنین به عنوان ویولن نواز دربار) در لوکا منصوب شد. در کی از کنسرت هایش در دربار، او با اسفاده از تنها دو سیم ویولنش، یک "صحنۀ عاشقانۀ" موسیقایی را به صورت بالبداهه ساخت، و  نیز سوناتی را تماماً بر روی سیم سُل نوشت و به اجرا گذاشت، که دقّت و زبردستی چشمگیری را طلب می کرد.
از سال 1810 به بعد، پاگانینی به عنوان استادی مستقل در اروپا مسافرت می کرد. پس از آغاز به کار کنسرتش در لا اسکالا، میلان، در سال 1813، منتقدی نوشت: "بدون تردید او پیشروترین و بزرگترین ویولن نواز در جهان است. نوازندگی اش به راستی غیرقابل تصور است. او کار پاساژ، پرش ها، و توقف های دوبل مشخصی را اجرا می کند که هرگز از هیچ ویولن نوازی نشنیده است..."

معاهده با شیطان

زبردستی اعجاب برانگیز نوازندگی پاگانینی، با ظاهر نا مأنوسش ترکیب می شد- او لاغر و نحیف وزشت، با انبوهی از موهای بلند مشکی بود، که انگشتان باریک و بسیار بلندی داشت- و این به شایعاتی دامن میزد مبنی بر اینکه او هم پیمان شیطان است. او هرگز ازدواج نکرد، ولی رابطه ای چهار ساله با خواننده ای به نام آنتونیا بیانکی داشت که حاصلش پسری به نام آکیله بود، که خودش را وقف او نمود.

بین سالهای 1828 و 1834، حرفۀ پاگانینی به عنوان یک استاد در حال سفر، در اوج خود قرار داشت: او در وین، برلین، ورشو، پاریس و لندن، مورد تحسین قرار می گرفت، ولی وخامت وضع سلامتی اش، بازنشستگی و بازگشتش را به ایتالیا جلو انداخت. شش سال بعد او به دلیل سرطان حنجره فوت کرد، ولی کلیسا، او را به عنوان یک بدعت گذار محکوم کرد و اجازۀ دفن او را در زمین وقفی کلیسا نداد. در سال 1845، بقایای جسد او از ریویِرای فرانسه به یک گورستان خصوصی در پارما منتقل گردید و در سال 1876 بار دیگر در گورستان عمومی پارما، مدفون شد. ویولن گوارنری او در موزۀ شهرداری جنوآ، حفظ شده است. پاگانینی تأثیر عظیمی هم بر روی آهنگسازان (منجمله شومان)، و هم اجرا کنندگان، نه فقط نوازندگان ویولن، بلکه همچنین نوازندگان پیانو، داشت. هم لیست و هم شوپن از او برای گسترش دادن مرزهای تکنیک های کی بُرد، سرمشق می گرفتند. "مطالعات متعالی" لیست، مستقیماً از کاپریچوهای پاگانینی الهام گرفته شده بود.



۱۳۹۳ دی ۱, دوشنبه

زندگی جاکومو مایر بیِر

زندگی جاکومو مایر بیِر

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ رمانتیک

زندگی و آثار:
ملیت: آلمانی
تولد: فوگلسدورف، نزدیک برلین، 1791
مرگ: پاریس، 1864
ژانر های ویژه: اپرای بزرگ فرانسوی
کارهای بزرگ: روبرت شیطان (1831)، اوگونوها – پروتستان های فرانسوی- (1836)؛ پیامبر (1849)؛ آفریقا (1865)


در حالیکه اپراهای روسینی، دونیتزتی، بلّینی و وِبِر، همه تا اندازه ای جای خود را در گنجینۀ آثار موسیقی حفظ کرده اند، آثار جاکومو مایِر بیِر در طول قرن گذشته فقط گاه گاهی رواج دوباره یافته اند. در زمان خودش، مایر بیر یکی از موفق ترین سازندگان اپرا و یکی از ثروتمندترین افراد در اروپا محسوب می شد. این به شکل اجتناب ناپذیری سنگ اندازی حسادت آمیز از طرف همکاران کمتر کامیاب- به خصوص واگنر، که حملۀ گزنده ای را بر ضد او در رسالۀ یهودی ستیزانه اش، به نام "یهودیت در موسیقی" (1850)، آغاز کرد- را تحریک میکرد.

کودک اعجوبه

مایر بیر به راستی یک چهرۀ جهانی بود. در برلین متولد شد، همانند معاصر جوانترش، مندلسون، در خانوادۀ یاکوب لیِبمَن بیِر (آنسان که در آغاز نامیده میشد)، در جمعی ثروتمند، با فرهنگ و یهودی، پا به عرصۀ هستی نهاد، و استعداد آغازین خود در زمینۀ  نواختن پیانو را با ظاهر شدن به عنوان یک تکنواز در کنسرتوی موتزارت، به نمایش گذارد. وقتی هنوز در دهۀ دوّم عمر خود بود، شروع به نوشتن اپراهای آلمانی کرد.
از 1816، او نه سال را در ایتالیا گذراند، و آنجا او شش اپرا به سبک روسینی نوشت. آخرین آن، "جهادگر صلیبی در مصر"، (1824)، بود که متعاقباً با موفقیتی همسان در لندن و سپس پاریس، جایی که مایر بیر با اوژن اسکریب (1861-1791)، نویسندۀ اشعار اپرا ملاقات نمود، به روی صحنه رفت. از آن زمان به بعد، پاریس کانون فعالیت های مایر بیر شد، اگر چه او هرگز در آنجا به صورت دائمی اقامت نکرد. در سالهای 1840 او به عنوان مدیر کل موسیقی – Generalmusik Director- در برلین منصوب گشت، و در آنجا او یک زینگ اشپیِل – بازی خوانندگی- برای خوانندۀ سوپرانوی سوئدی، جنی لیند (87-1820)، نوشت.

اپرای بزرگ

اعنبار مایر بیر به واسطۀ اپراهای بزرگی است که او برای اپراخانۀ پاریس، با همکاری اسکریب، خلق کرد، که با "روبرت شیطان" در 1831، آغاز شد و با "اوگونوها" و "پیامبر" ادامه، و با "آفریقا" (اوّلین اجرای آن در 1865، پس از مرگش) خاتمه یافت. همۀ این آثار با جلوه های نوآورانه و تماشایی، همانند طوفان، غرق شدن کشتی ها در روی صحنه و صحنه های با جمعیت کلان، بر روی صحنه رفت.
برخلاف روسینی، مایر بیر یک تند کار نبود و تولیدات او مشتاقانه به انتظار می نشستند. او با در ذهن داشتن صداهای مشخص، می نوشت و همیشه در جستجوی طنین های ارکستری و آوازی بدیع بود.


۱۳۹۳ آذر ۲۳, یکشنبه

زندگی کارل ماریا فون وِبِر

زندگی کارل ماریا فون وِبِر

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون

مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ رمانتیک

زندگی و آثار:
ملیت: آلمانی
تولد: اوئتین، نزدیک لوبک، 1786
مرگ: لندن، 1826
ژانر های ویژه: اپرای رمانتیک آلمانی، آثاری برای کلارینت
کارهای بزرگ: دو کنسرتو کلارینت، کوئینتت کلارینت (1814)؛ گراند دو کنسرتانت (1816)؛ دعوت به رقص (1819)؛ قطعۀ کنسرت در فا مینور (1821)؛ تیرانداز آزاد (1821)؛ یوریانته (1823)؛ اوبرون (1826)


کارل ماریا فون وِبِر یک پیشاهنگ برجستۀ رمانتیک آلمانی و جنبش ناسیونالیست، امروزه عمدتاً برای اپرایش، "تیرانداز آزاد"، قطعۀ پیانوی درخشانش به نام "دعوت به رقص"، که توسط برلیوز برای ارکستر تنظیم شد، قطعه ای برای پیانو و کنسرت، و آثار پرقریحه اش برای کلارینت، گرامی داشته می شود.
وِبِر در خانواده ای اهل موسیقی، پدر، مدیر اپرای تماشاخانه ای و مادر، خواننده، در شمال آلمان به دنیا آمد. در هنگام کودکی درس های موسیقی اش را از برادر هایدِن، به نام میخائیل در سالزبورگ فراگرفت، و تا سن 14 سالگی اولین اپرایش را نوشته بود. تحصیلات موسیقی اش را در وین تکمیل کرد، و سپس متجاوز از یک دهه را با کار در دربارها و تماشاخانه های شهرداری های گوناگون آلمان سپری کرد ( در این دوران او بسیاری از قطعات سازی خود را نوشت) تا اینکه در 1813 به عنوان رهبر ارکستر اپرای پراگ منصوب گشت. در دوران تصدی اش در آنجا، عاشق کارولین برانت خواننده شد، ولی روابط عاشقانۀ آتشین آنها قبل از آنکه به ازدواج منجر شود، چهار سال به طول انجامید.

یک اپرای جدید آلمانی

در روز کریسمس 1816، وِبِر پست آبرومند کاپِل مایستِر – یک نوع رهبر ارکستر- در دربار دِرِسدِن را اشغال کرد. وظیفۀشرح وظایف او تأسیس یک اپرای آلمانی ملّی برای رقابت با تسلط آن زمانِ ایتالیایی ها بود، در سرتاسر دوران اقامتش در دِرِسدِن او مجبور بود با خصومت آشکار کاپل مایستر سلطنتی (یک ایتالیایی) و نیز علائم اوّلیۀ بیماری سِل، دست و پنجه نرم کند. با این وجود استقامت به خرج داد و شرکت اپرای خود را سازمان داد و اپرای آلمانی خود، "تیرانداز آزاد" را ساخت.
اولین اجرای "تیرانداز آزاد" در 18 ژوئن 1821 در برلین یک پیروزی بود. در مقایسه با اپراهای کسل کنندۀ آن دوره، این اپرا، بر اساس داستانی اقتباس شده از فولکلور آلمانی، و موسیقی متأثر از ترانه های محلی عامیانۀ آلمان- موسیقی مردم-، با نشاط و مسحور کننده بود. اساس آن حکایتی است از یک جنگلبان جوان که با فروش روح خود به شیطان در ازای هفت گلولۀ سحرآمیز که امکان ندارد به هدف اصابت نکنند، تلاش می کند قلب محبوبۀ خود را به چنگ آورد. این اپرا فرصتی را در اختیار وِبِر قرار داد تا صحنه ای خارق العاده و حیرت انگیز را در "درّۀ گرگ" خلق کند و این نعمتی بود برای طراحان و تهیه کنندگان، برای ایجاد رقابتی نفس گیر در عرصۀ موسیقی.
اگر چه "تیرانداز آزاد" به شکلی توفان آسا به تسخیر اروپا ادامه داد، دو اپرای بعدی وِبِر از موفقیت کمتری برخوردار شد. هم "یوریانته" و هم "اوبرون"، در عین اینکه عناصر منفرد حیرت انگیزی را در بر می گرفتند، (پیش درآمد اوبرون یک شاهکار است)، از پی رنگ- طرح داستانی- آشفته و غیرقابل درک بودن، و کمبود ذوق نمایشی، در مضیقه بود. "یوریانته" در 1823 در وین افتتاح شد، ولی فقط بیست بار فرصت نمایش یافت.

آخرین اجراها

اپرای "اوبرون" که توسط مدیر تماشاخانۀ کاوِنت گاردن لندن سفارش داده شد، برای اجرا در بهار 1826، برنامه ریزی شده بود. تا آخر سال 1825، وِبِر می دانست که در حال مرگ است. با وجود آنکه همسر و دوستانش تلاش کردند تا او را از سفر به لندن برای رهبری اپرا منصرف سازند، وِبِر آنقدر نگران تأمین مالی خانوادۀ جوان خود بود که بر روی انجام سفر اصرار ورزید.
او توانست اولین اجرای "اوبرون" را در 12 آوریل 1826، رهبری کند، و تعهد اجرای کنسرت های متعدد دیگری را نیز بر عهده گرفت، ولی او به سرعت در حال اضمحلال بود. سرانجام وِبِر در خانۀ اجاره ای اش در خیابان گِرِیت پورتلند لندن در 5 ژوئن و سن 39 سالگی، جان باخت. هجده سال بعد، واگنر که اپراهای نخستینش در سبک رمانتیک المانی، دِین کلانی به آثار پیشگامانۀ وِبِر داشت، ترتیبی اتخاذ کرد تا بقایای جسد سلفش به دِرِسدِن بازگردانده شود.





۱۳۹۳ آذر ۱۷, دوشنبه

زندگی وینچِنتزو بلّینی

زندگی وینچِنتزو بلّینی
برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی
·         دورۀ رمانتیک


زندگی و آثار:
ملیت: ایتالیایی
تولد: کاتانیا، 1801
مرگ: پوتو، نزدیک پاریس، 1835
ژانر ویژه: اپرای بل کانتو (خوانندگی زیبا)
کارهای بزرگ: خوابگرد (1830)؛ هنجار (1831)؛ پیوریتن ها


وینچِنتزو بلّینی جوانترین عضو مثلث آهنگسازان اپرای رمانتیک آغازین ایتالیایی بود. از سنین آغازین توسط پدر و پدر بزرگش که هر دو موسیقی دان بودند، تحت تعلیم قرار گرفت و در سن 18 سالگی برای تحصیل به هنرکدۀ موسیقی سلطنتی ناپل رفت. اولین اپرا از مجموعۀ ده اپرای او در سال 1825 در آنجا به اجرا درآمد، و منجر به دریافت سفارش برای اپراهای بعدی از ناپل و میلان شد.
بلّینی با اپرای "دزدان دریایی"، که در سال 1827 در لا اسکالا ساخته شد، کم و بیش به موفقیتی فوری نائل شد. آن اپرا با همکاری فلیس رومانی، نویسندۀ اشعار اپرا ساخته شد و همکاری این دو برای شش اپرای بعدی بلّینی نیز از جمله، "کاپولت و مونتاگ"، ونیز (1833)، "خوابگرد" و "هنجار" (هر دو میلان، 1831)، و "بئاتریس در خیمه" (ونیز، 1833)، ادامه پیدا کرد. شکست آخرین اپرای او مصادف شد با اختلافاتی با رومانی، و خاتمۀ رابطۀ عاشقانه ای دراز مدت با زنی شوهردار.
در بهار 1833، بلّینی از لندن و پاریس دیدن کرد، و در آن شهرها مورد استقبال قرار گرفت، ضمن اینکه چندین رابطۀ اجتماعی ارزشمند برقرار کرد. تئاتر ایتالیایی در پاریس آخرین اپرای او را سفارش داد: ”پیوریتن ها" بر اساس "مرگ و میر کهن" اثری از والتر اسکات، که با موفقیت عظیمی در ژانویۀ 1835، به اجرا درآمد. هشت ماه بعد، کمتر از دو ماه پس از زادروز سی و چهار سالگی اش، آهنگساز پس از یک حملۀ شدید اسهال و استفراغ، فوت کرد.

کولوراتور


ویژگی خاص قریحۀ بلّینی به خصوص در هنر تغزلی، خوانندگی با بیان شمرده و رسای کلمات و همچنین پیوند نزدیک موسیقی و کلام است. واگنر می گفت:"موسیقی بلّینی از قلب بیرون می آید و به شکلی صمیمانه با متن تنیده می شود". اپراهای او همانند کارهای روسینی و دونیتزِتّی، برای صداهای طلایی عصر خودشان نوشته می شدند. پس از زوال هنر خوانندگی زیبا- بِل کانتو- در اواخر قرن نوزدهم، این آثار محبوبیت خود را از دست دادند، ولی در قرن بیستم با ظهور نسل جدیدی از سوپرانوهای کولوراتور- موسیقی آوازی تک خوانی-، مانند ماریا کارلاس (77-1923) و جان ساترلند (متولد 1926)، دوباره مورد توجه واقع شدند. تک خوانی کاستا دیوا- سرپرست گروه همسرایان زن- از اپرای "هنجار" تبدیل به یکی از برجسته ترین نمونه های ممتاز و ویژۀ اجراهای نمایشی شد. 






۱۳۹۳ آذر ۱۰, دوشنبه

زندگی جواکینو روسینی

زندگی جواکینو روسینی
برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی
·         دورۀ رمانتیک

زندگی و آثار:
ملیت: ایتالیایی
تولد: پیسارو، 1792
مرگ: پاریس، 1868
ژانر ویژه: اپرا (هر دو شکل فکاهی و جدی)
کارهای بزرگ: آرایشگر سِویل (1817)؛ سِمیرامیده (1823)؛ ویلیام تِل (1829)؛ استابات ماتِر (41-1832)؛ پُتیت مِس سُلمنسِل (1863)

حوالی اواخر قرن هجدهم، ایتالیا در حال پرورش آهنگسازان اپراهای سرگرم کننده، فضل فروشانه، ولی به شکلی انکار ناپذیر، نا مانا بود. آهنگسازانی مانند جووانی پایزیِلو و دومنیکو چیما روزا، ده ها اثر صحنه ای می نوشتند، ولی به ندرت معدودی از آنها بیش از یک فصل دوام می آوردند، هیچ کدام نمی توانستند با شاهکارهای ایتالیایی موتزارت، هماوردی کنند. اپرا در ایتالیا به صورتی کلیشه ای درآمده بود و تحت نفوذ تقاضاهای مستبدانۀ تماشاگران برای جریان مداوم ساخت آثار جدیدِ عجولانه نوشته شده و عطش خوانندگان تک خوان برای خودنمایی از طریق تکنیک های آوازی، دچار چالش اضطرار کارهای نمایشی قرار داشت. ایتالیا نیاز به یک آهنگساز اپرای برجسته داشت، و آن را در شخص جواکینو روسینی پیدا کرد.
روسینی پسر یک نوازندۀ شیپور و یک خواننده بود و در هنگام کودکی آغاز به آهنگسازی کرد. در سال 1806، او برای آموزش به هنرستان موسیقی در بولونیا رفت و در سن 15 سالگی اولین سفارش برای ساخت اپرایش به نام "دِمِتریوس و پولیبیوس"، را دریافت کرد. سفارش های بعدی پس از آن ادامه پیدا کرد، از جمله چندین سفارش از تئاتر سن موئیز در ونیز، برای سریالی از فارسه های تک پرده ای از جمله "نردبان ابریشمین" (1811) و "آقای بروسکینو" (1813).

سالهای پر بار

روسینی قادر بود که با سرعت زیاد کار کند و بین سالهای 1810 تا 1822، او جریان مداومی از آثار را هم در زمینۀ فکاهی و هم زمینۀ جدی، برای اجرا در ونیز، میلان، ناپل و رم بیرون داد، و هیچ یک از آنها جز چند هفته ای وقت او را برای نوشتن نگرفت. در میان این آثار می توان از اپراهای جدی: تانکِردی، الیزابتا، ملکۀ انگلستان و اتللو ( بر اساس نمایشنامۀ شکسپیر)، و اپراهای فکاهی "دختر ایتالیایی در الجزایر"، آرایشگر سِویل–شاهکار فکاهی روسینی- ، سیندرلا و زاغی دزد، نام برد. از میان اینها آرایشگر سِویل (بر اساس اقتباس بو مارشه از عروسی فیگارو) در اجرای اولیۀ آن در شهر رم در 1816، دچار شکست نا امیدکننده ای شد، اگرچه به برکت یک کاتالوگ در مورد فجایع روی صحنه، از اجرای سوم، نسبت به شکست اولیه، رو به بهبودی رفت.
روسینی یک خوراک شناس رسوا بود. یک بار روزنامه نگاری از او پرسید که آیا این حقیقت دارد که او فقط دو بار در زندگی اش در جمع گریسته است- اولین بار پس از نخستین اصلاح سر و دومین بار وقتی در خلال یک پیک نیک، تکه ای مخصوص از یک بوقلمون شکم پر، از قارچ، در رودخانه افتاد؟ بوسینی به فکر فرو رفت، و سپس پاسخ داد: نه فقط یک بار، و آن موقعی بود که آن تکه بوقلمون در رودخانه افتاد. بزرگترین آثار سریالی روسینی برای نمایش خانۀ سن کارلو در ناپل بین سالهای 1817 و 1823 نوشته شدند: از میان آنها می توان "موسی در مصر"، بانوی دریاچه (بر اساس نوشتۀ والتر اسکات به همین نام)، محمد 2 و سِمیرامیده، آخرین اپراهای ایتالیایی او را نام برد. در سال 1822، او با ایزابلا کُلبِران خواننده، که در بسیاری از اپراهای او به عنوان خوانندۀ سوپرانو نقش آفرینی کرده بود، ازدواج کرد، و پس از مسافرت هایی به ونیز و لندن، به عنوان رهبر ارکستر در نمایشخانۀ ایتالیایی، در پاریس مسکن گزید. هنوز تنها 31 سال داشت و با 34 اپرا در گنجینۀ آثارش، ثروتمند و مشهور شده بود.

زندگانی متاخر

در طول شش سال بعد او چندین اپرای دیگر برای پاریس نوشت، ولی بعد از ویلیام تِل، مسلماً زیباترین اثرش، عملاً بازنشسته شد. در سال 1836، دوباره به ایتالیا بازگشت، در آنجا او دوره هایی طولانی از بیماری رنج می برد، ولی سرانجام دوباره همراه با همسر دومش اولمپ پلیسیه، در پاریس ساکن شد و خودش را وقف سرگرم ساختن دوستان و خوردن کرد ( او در میان غذاهای دیگر، تورنِدوس روسینی را نیز ابداع نمود). تنها محصولات موسیقایی زندگی متاخر او مجموعه هایی از قطعات تالاری دلپسند، که او آنها را "گناهان کهنسالی من" می نامید و دو اثر مذهبی به نامهای اِستابات ماتِر و پُتیت مِس سُلینِل است.

موسیقی روسینی


در زمینۀ اپرایی، نوآوری های روسینی، جایگزینی اجرای کی برد بیانی با همراهی ارکستری، بسط گروه همسرایان و ادغام نمایشی آن، توسعۀ تک خوانی کولوراتور- نوعی موسیقی آوازی تک نفره-، و احیای اپرا بوفا را در بر می گیرند. شخصیت های نمایشی او مثل فیگارو و روسینای دلفروز، مردمی واقعی هستند که تماشاگران آنها از هر سنی که باشند، می توانند آنها را به جا بیاورند. پیش درامدهای درخشان اپراهایش (با خصلت مشهور پایان اوج گیرندۀ شلاقی شان) هنوز هم غالباً در مجموعه کنسرت های امروزین، مورد اجرا قرار می گیرند.