۱۳۹۳ اسفند ۳, یکشنبه

زندگی آرتور سالیوِن

زندگی آرتور سالیوِن

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ خیزش ملی گرایی

زندگی و آثار:
ملیت: بریتانیایی
تولد: لندن، 1842
مرگ: لندن، 1900
ژانر ویژه: اُپِرِت- نوعی اپرای فکاهی
کارهای بزرگ: جادوگر (1877)؛ پیش بند اچ ام اس (1878)؛ دزدان دریایی پنزانس- منطقه ای مسکونی در جنوب غربی انگلستان- (1879)؛ شکیبایی (1881)؛ آیولنتی- اسمی زنانه اخذ شده از یونانی، به معنی گل بنفشه- (1882)؛ شاهزاده آیدا (1884)؛ میکادو – لقب سابق امپراتوران ژاپن، به زبان ژاپنی به معنی محترم، شریف و بزرگ- (1885)؛ رادیگور (1887)؛ خرده مالکان گارد (1888)؛ قایقرانان (1889).

آرتور سالیوِن یکی از با استعدادترین آهنگسازان قرن نوزدهم انگلیستان بود، ولی به صورت پیش فرض، او تنها می تواند به عنوان یک "ملی گرا" توصیف شود. در واقع، او بدون نقص در سنت آلمانی تعلیم دید. پسر یک رهبر گروه موسیقی بود و اولین بورسیۀ مندلسون برای فرهنگستان سلطنتی موسیقی لندن را از آن خود ساخت، و سپس برای ادامۀ تحصیل به هنرکدۀ موسیقی لایپزیگ رفت، در آنجا او پیش از بازگشت به انگلستان در 1861 و تصدی ارگ نوازی کلیسا، با لیست و گریگ ملاقات کرد. در سال 1866 او به عنوان استاد آهنگسازی فرهنگستان سلطنتی، گمارده شد.

اُپرا های ساوُی

سالیوِن مصمم بود که به عنوان یک آهنگساز موسیقی جدی و ارزشمند، به خصوص اوراتوریو، کامیاب گردد. ولی ملاقات با ویلیام شووِنک گیلبرت، نمایشنامه نویس بود که شهرت دیرپای او را تضمین کرد. اولین همکاری آنها، "تِسپیس"- در اصل نام یک شاعر یونانی قرن ششم پیش از میلاد- با شکست مواجه شد. ولی دومین کار مشترک آنها، "محاکمه توسط هیئت منصفه" (1875)، که با تشویق مدیر اجرایی برنامه های نمایشی، ریچارد دُ اُیلی کارت، نوشته شد، یک موفقیت پیروزمندانه بود. این اثر اولین اثر از یک رشته آثار که به عنوان "اُپراهای ساوُی" شناخته می شوند، بود- اپرای ساوُی سبک به خصوصی از اپراهای فکاهی است-، اُپِرِت هایی که عمدتاً در تماشاخانۀ ساوُی در منطقۀ اِسترَند لندن تولید می شد ( دُ اُیلی کارت که بوی سود سرشاری را استشمام کرده بود، آنجا را اجاره کرده بود). تقریباً همۀ کارهای مشترک گیلبرت و سالیوِن با موفقیت های پر سر و صدا همراه بود، به طور مثال پیش بند اچ ام اس، 700 شب بر روی صحنه اجرا شد.
آهنگساز و اپرانویس کاملاً با هم جور بودند. اپرانامه های با مزه و خنده دار گیلبرت، با تقلید مضحک از نهادهای برجستۀ بریتانیایی، همچون قانون، مجلس عوام، پلیس، جنبش زنان، جنبش "زیبایی شناختی" به رهبری اُسکار وایلد و چهره های شاخص در حیات عمومی، با استعداد بی نظیر سالیوِن در زمینۀ فکاهی موسیقایی (برگرفته از هندل، دونیتزتی، واگنر، وِردی و سایرین)، ممزوج با قریحه ای برای ملودی های روان، و تنظیم برای ارکستر به گونۀ مناسب، به شکل بدون نقصی سازگار بود.

شراکت آنها در طول اجرای "قایقرانان"، دچار تنش شد، و دو اپرای آخر آنها، "مدینۀ فاضله با مسئولیت محدود" (1893) و "دوک بزرگ" (1896)، موفقیت کمتری داشت. با کمال تأسف، سالیوِن با بها دادن بسیار بیشتر به موسیقی جدی اش، همانند اپرای بزرگ "آیوانهو"، استعدادهای خود را خوار می کرد. ثابت شد که ارزیابی او اشتباه بوده است: اپراهای ساوُی هرگز محبوبیت عظیم خود را از دست ندادند، در حالیکه آثار "جدی"، بدون هیچ رد پایی، ناپدید شدند.


۱۳۹۳ بهمن ۲۶, یکشنبه

زندگی ایساک آلبِنیز

زندگی ایساک آلبِنیز
برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی
·         دورۀ خیزش ملی گرایی

زندگی و آثار:
ملیت: اسپانیایی
تولد: کامپرودون، 1860
مرگ: کامبو لِه بَن، 1909
ژانر ویژه: موسیقی زبردستانه برای پیانو
کارهای بزرگ: ایبریا (9-1906)؛ کنسرتو پیانو (حدود 1887)؛ راپسودی- قطعۀ موسیقی ممزوج و احساساتی- اسپانیایی برای پیانو و ارکستر (1887).

در حالیکه آهنگسازان روسی و فرانسوی مانند بیزه، لالو و ریمسکی کُرساکُف با الحان اسپانیایی، مغازله می کردند، آلبِنیز اولین آهنگساز به راستی اسپانیایی با اعتبار بین المللی بود. در کاتالونیا متولد شد، بچۀ اعجوبه ای بود که کار در منظر عمومی را به عنوان نوازندۀ پیانو، در چهار سالگی آغاز کرد. هشت ساله بود که اولین تور کنسرت خود را انجام داد، و سپس به عنوان هنرآموز در هنرکدۀ موسیقی مادرید ثبت نام کرد، ولی یک سال بعد، در حالی که هنوز ده سال داشت، به کاستیا –Castile- فرار کرد، در آنجا در شهرهای مختلف گردش می کرد و آن قدر موسیقی شنید که به عنوان نوازندۀ پیانو در نمایش های واریِته، بتواند امورات زندگی اش را بگذراند.
از آن زمان به بعد، او از یک بیقراری علاج ناپذیر در رنج بود. در سال 1872 بار دیگر او رهسپار شد، این بار به عنوان مسافر قاچاقی در یک کشتی کوچک که عازم آمریکای جنوبی بود. در سال 1873 به اسپانیا بازگشت، ولی سپس عازم انگلستان و بعد لایپزیگ شد، و در آنجا تحصیلات خود را ادامه داد. یک بورسیۀ تحصیلی او را قادر ساخت که در بروکسل در زمینۀ آهنگسازی و پیانو، مطالعه کند، و پس از آن سالهای متمادی را به همراه لیست، صرف سفر در سراسر اروپا کرد.
در 1883، آلبِنیز برای مدت کوتاهی در بارسلون اقامت گزید، در آنجا او ازدواج کرد و صاحب سه فرزند شد. حدود سال 1890 سرانجام کار حرفه ای اجرای کنسرت را رها کرد، ولی همچنان بین لندن (که سفارش ساخت سه اپرا، بر اساس اپرانامه ای که توسط یک حامی ثروتمند نوشته شده بود، را دریافت کرد) و پاریس، که در آنجا تدریس پیانو می کرد و با سایر آهنگسازان برجسته ارتباط دوستی برقرار می ساخت، در رفت و آمد مداوم بود. از سال 1903 به بعد، او در نزدیکی نیس زندگی می کرد، و مدت کوتاهی پیش از مرگش به کامبو لِه بَن در پیرنه نقل مکان کرد. واپسین سالها صرف کار بر روی چهار کتاب مجموعۀ قطعات برای پیانو، به نام "ایبریا" و تصاویر آهنگین از اسپانیا شد، که پس از مرگ آلبنیز توسط فرناندز اَربُز (1939-1863) و دیگر آهنگسازان، برای اجرا توسط ارکستر، تنظیم شد.
مهمترین آثار آلبنیز برای تکنوازی پیانو هستند. همه توسط ضرباهنگ ها و تُن های موسیقی عامیانۀ اسپانیایی پی ریزی شده اند. 12 قطعه ای که سوئیت ایبریا را تشکیل می دهند، به شکل خارق العاده ای پیشروانه و از نظر سبک تقریباً امپرسیونیستی هستند: این آثار هم ذبوسی و هم راول را تحت نفوذ خود درآوردند.




۱۳۹۳ بهمن ۱۹, یکشنبه

زندگی ادوارد گریگ


زندگی ادوارد گریگ

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ خیزش ملی گرایی

زندگی و آثار:
ملیت: نروژی
تولد: بارگن، 1843
مرگ: بارگن، 1907
ژانر های ویژه: ترانه و موسیقی برای پیانو
کارهای بزرگ: کنسرتو پیانو در لا مینور (1868)؛ سوئیت های پیر گینت (5-1874)؛ سوئیت هولبرگ (1884)؛ 66 قطعۀ موسیقی بزمی برای پیانو (1901-1867)؛ 140 ترانه.

گریگ همتراز اسکاندیناویایی دووراک- آهنگساز چک (1904-1841)، بود: آهنگسازی که در خارج از جریان اصلی سنت سمفونیک اروپایی کار می کرد، با وجود اینکه در درون آن آموزش دیده بود، و کسی که یک آسانگیری ملودیک طبیعی و گرم که بیشتر برگرفته از موسیقی عامیانۀ سرزمین بومی اش بود، را به درون موسیقی اش وارد کرد.
پدر گریگ، الکساندر، تاجر موفقی از قوم اسکاتلندی بود (نام فامیل او اصالتاً گریگ بود)،  که سمت کنسول بریتانیا در بندر بارگن نروژ را بر عهده داشت. مادرش، گِسینه هاگِریپ، یک نوازندۀ ممتاز پیانو بود که با تزریق تدریجی عشق به موسیقی موتزارت، وِبِر و شوپن، آموزش موسیقایی فرزند چهارمش، ادوارد را بر عهده گرفت.
در سال 1858 خانوادۀ گریگ، میزبان ویولن نواز پر جاذبه، اوله بل، یکی از پیشگامان جنبش ملی گرای نوخاستۀ نروژ شد. بل والدین گریگ را متقاعد نمود که او را به هنرکدۀ موسیقی لایپزیگ بفرستند، جایی که او نواختن پیانو را از آهنگساز و نوازندۀ پیانو، ایگناز موشِلِس (1870-1794)، و آهنگسازی را از کارل راینِکه (1910-1824)، آموخت. او همچنین نوازندگی کلارا شومان، که کنسرتو پیانوی شوهرش را می نواخت، شنید، که تأثیر عظیمی بر روی کنسرتو های آیندۀ خودش گذاشت.

موسیقی نروژی

گریگ کار حرفه ای اش را در بارگن آغاز کرد، سپس به کپنهاگ رفت. آنجا او با دختر خاله و همسر آینده اش، نینا هاگِریپ خواننده، ملاقات کرد، که ترانه های متعددی را برای او تصنیف کرد. علاقۀ فزایندۀ او به جنبش ملی گرایی نروژ از همان زمان آغاز شد، هنگامی که او با ریکارد نورداک، آهنگساز ملی گرای جوان ملاقات نمود. آن دو نقشه کشیدند که انجمنی را برای ترویج موسیقی نروژی پایه گذاری کنند، ولی نورداک در اثر بیماری سل جان سپرد. در طول زمستان 6-1865 میلادی، گریگ از رم نیز بازدید کرد، و در آنجا هنریک ایبسن نمایشنامه نویس را ملاقات کرد. در ژوئن سال 1867 با نینا ازدواج کرد: شراکت زندگی آنها، علی رغم مرگ تنها فرزندشان، الکساندرا در طفولیت، و خیانت های آتیِ گریگ، به مدت طولانی دوام آورد.
گریک از پیش شروع به نوشتن قطعاتی برای پیانو با ته رنگی از ملی گرایی (از جمله اولین قطعه از مجموعۀ قطعات موسیقی بزمی)، کرده بود، ولی در سال 1868 اشتیاق او با کشف یک جلد کتاب ترانه های عامیانۀ نروژی، برانگیخته شد. تأثیر این ملودی های کوهستانی، به درون کنسرتو پیانو سرایت کرد، که هنگامی که گریگ در سال 1869، از لیست دیدار کرد، او آن را با انداختن نگاهی به نت ها، نواخت. پس از بازگشت به نروژ، با تشویق لیست، گریگ مصمم شد که آوازه ای برای خود دست و پا کند. او کنسرتی از آثار خودش (ترانه ها، قطعات پیانو و سونات های پیانو و ویولن)، برگزار کرد، و یک فرهنگستان موسیقی در پایتخت نروژ، کریستیانا (اسلوی فعلی)، بنا نهاد.

پیر گینت

گریگ همچنین همکاری با بِنشتیانا بِنشون، نمایشنامه نویس، شاعر و کارگزدان تماشاخانۀ کریستیانا در رابطه با موسیقی متن نمایشنامۀ او به نام "زیگفرید یوشالفار" (1872)، یک اپرای بالقوه، آغاز کرد. ولی این درخواست ایبسِن در سال 1874، برای موسیقی متن نمایشنامه اش، به نام "پیر گینت" بود که تخیلات خلاقانۀ گریگ را برافروخته ساخت. دستاورد موسیقی آن، که آثاری مانند "صبح"، "در سالن شاه کوهستان"، و "ترانۀ سوواگ" را در بر می گیرد، از نظر محبوبیت سوئیت ارکستری و رقابت ها در عرصۀ کنسرتو پیانو، مشهور است.

ترولد هاگن

از اواسط سال های 1870، گریگ تورهای کنسرت اروپایی، به عنوان رهبر ارکستر و نوازندۀ پیانو را با دوره های زمانی فزایندۀ صرف اوقات برای تأمل و آهنگسازی در میان زیبایی های کوهستانهای نروژ، در هم آمیخت. او به خصوص شیفتۀ ناحیۀ هاردانگر بود، جایی که در یک کلبۀ کوچک چوبی ولی در کنار یک دریاچه، آهنگ می ساخت. در سفرهای پیادۀ مکرر به کوهستانها، او ترانه ها و رقص های محلی را که الحان آنها، ترانه ها و قطعات پیانوی خود او را، از جمله چرخۀ "دوشیزۀ کوهستان"، را القا می کرد، می شنید و جمع آوری می کرد.
در سال 1884، سالی که او سوئیت مهجور "هولبرگ" را برای سازهای زهی، بر اساس رقص های قرن هفدهم، تکمیل نمود، سفارش ساخت یک خانه را در ترولد هاگِن، بر فراز فلات هاردانگر، نزدیک بارگن داد، که در آنجا از دوستانش مثل پرسی گرینگر، پذیرائی می کرد. از خانۀ بسیار دوست داشتنی اش در "روز عروسی در ترولد هاگِن" که در جلد هشتم کتاب مجموعۀ قطعات موسیقی بزمی (1896)، چاپ شده است، تجلیل می گردد.

تا سال 1900 گریگ به شکل فزاینده ای از بیماری ریه رنج می برد. او هنوز در سطح بین المللی خواهان داشت و علاقه اش را به موسیقی ملی عامیانه تا آخر عمر حفظ کرد (آخرین آثار او تنظیم آهنگ های کمانچۀ دهقانان نوروژی، به نام شاتِر را شامل می شد). او درست به هنگام سفر به انگلستان برای انجام یک تور کنسرت دیگر، درگذشت و خاکستر او در ترولدهاگِن در کنار صخره ای مشرف به فلات، به خاک سپرده شد.


۱۳۹۳ بهمن ۱۲, یکشنبه

زندگی بِدریخ اِسمِتانا

زندگی بِدریخ اِسمِتانا

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ خیزش ملی گرایی

زندگی و آثار:
ملیت: چک
تولد: لیتومیشل، 1824
مرگ: پراگ، 1884
ژانر های ویژه: موسیقی ارکستری و اپرایی ملی گرای چک
کارهای بزرگ: عروس مبادله شده (1866)؛ کشور من (9-1872)؛ کوارتت سازهای زهی شمارۀ 1 در می مینور، " از زندگی من" (1876)؛ بوسه (1876).

احساس ملی گرایی به خصوص در بوهمیای قرن نوزدهم، جایی که سنت ها، فرهنگ و حتی زبان چک توسط حکمرانان آلمانی زبان اتریشی، سرکوب می شد، نیرومند بود. اِسمِتانا اولین آهنگساز چک بود که علناً از افسانه ها، تاریخ و منظره های ملی الهام می گرفت، و الگوهای ملودیک و ضرباهنگهای موسیقی عامیانه محلی را در آثارش در هم می آمیخت.
به عنوان فرزند یک آبجو ساز آلمانی زبان، از ابتدا نوید آینده ای روشن را در نوازندگی پیانو می داد و پس از تحصیل در پراگ و پِلزن، با وجود مخالفت والدین، تصمیم گرفت که موسیقی را به عنوان حرفه برگزیند. او کار خود را با یک زندگی بی ثبات به عنوان نوازندۀ پیانو، و مربی موسیقی آغاز کرد، و در طول این مدت او با شومان و لیست ملاقات نمود. در سال 1848 نقش فعالی را در انقلاب ناکام پراگ، با مساعدت به نگهبانی از سنگرهای خیابانی، بر عهده گرفت و در سال بعد با یک همکار نوازنده، کاتِرینا کولارووا، ازدواج کرد. از چهار فرزند دختر آنها، سه تن در کودکی فوت کردند و به دنبال آنها خود کاتِرینای مسلول نیز در سال 1858، جان سپرد. دو سالِ پیش از آن را خانواده، بیشتر اوقاتش را در یوتوبوری سوئد سپری کرده بود، و در آنجا اسمتانا یک مدرسۀ موسیقی دایر و نیز با سرمشق گرفتن از آثار لیست، آغاز به ساختن منظومه های سمفونیک، از جمله "ریچارد سوم" و "دارایی  خانوادۀ والنشتاین" بر اساس نمایشنامه ای از شیلّر، کرده بود.

ملی گرایی چک

چند ماهی پس از مرگ همسرش، اسمتانا با خواهر زن برادرش نامزد کرد، و در سال 1860 با او ازدواج کرد. آن سال او به سوئد بازگشت، ولی سیر رویدادها در میهنش به سرعت در حال دگرگونی بود. اتریشی ها متحمل شکست سختی از ارتش ناپلئون سوم شده بودند، و زمان برای تجدید حیات احساسات ملی گرایی چک، مساعد بود.
اسمتانا زود، در سال 1861 به وطن بازگشت، با این امید که در تماشاخانۀ موقت جدید پراگ *، که درست در همان زمان برای اجرای اپرا و نمایش، افتتاح شده بود، رهبری ارکستر را بر عهده بگیرد، ولی از آنجا که که به عنوان یک آلمانی زبان پرورش یافته بود، مدتی زمان برد تا مقامات با آرزوهای او در مورد موسیقی چک، کنار بیایند. اولین اپرایش، "خانوادۀ براندِنبِرگِر در بوهمیا" با اپرانامه ای نوشته شده توسط شاعر ملی گرا، کارِل سابینا، در ژانویۀ 1866 در آن مکان تولید شد و با استقبال پرشوری روبرو شد. این کار به سرعت با اپرای بعدی به نام "عروس مبادله شده"، پی گرفته شد، که آمیزۀ جذّاب تغزل گرایی روستایی و ترکیب ماهرانۀ رقص های چک، آن را به محبوب ترین اپرای اِسمِتانا تبدیل کرد.

تماشاخانۀ موقت پراگ

در پائیز سال 1866، اِسمِتانا بالاخره به عنوان رهبر ارکستر تئاتر رسمی منصوب شد و در آنجا او آثار بزرگی را به گنجینۀ هنر موسیقی معرفی نمود، از جمله دو اثر خودش با نامهای "دالیبور" (1868)، بر اساس زندگی یک قهرمان افسانه ای چک، و "دو بیوه" (1874). آشکارترین اثر میهنی او، لیبوشه (مرتبط با بنیانگذار افسانه ای سلسلۀ پادشاهی حاکم در چک)، بین سالهای 1869 و 1872 ساخته شد، ولی برای اولین اجرایش در افتتاحیۀ ظفرمند تئاتر ملی، تا ژوئن 1881 باید در انتظار می ماند.
در مدت ساخت "لیبوشه"، اسمِتانا همچنین بر روی چرخه منظومه های سمفونیک گرامیداشت تاریخ، سنت و نقشۀ چک به نام "میهن من" کار می کرد. محبوب ترین اثر فردی او همیشه "ولتاوا"، تصویری از رودخانه ای که از میان پراگ می گذرد، بوده است.

ناشنوایی و ناتوانی

در اوایل سالهای 1870، اسمتانا آگاه شد که سلامتی اش رو به وخامت می رود: او از سرگیجه و مشکلات شنوایی شکوه می کرد (در نتیجۀ سیفیلیس). در اکتبر 1874 از یک گوش به طور کامل ناشنوا شد. او همچنین از مشکلات مالی رنج می برد، ولی با این وجودترتیبی اتخاذ نمود که اپرایی جدید را به نام "بوسه"، در 1876، تکمیل کند. در همان زمان او کوارتت سازهای زهی می مینور خود را با عنوان فرعی "از زندگی من"، نوشت، که آخرین موومان آن در قطعۀ آخر، یک نت بالای مستمر چیرگی می یابد که نمادی است از صدای سوت مانند تیزی که استمانا به صورت دائمی و در اثر ناشنوایی، از آن در رنج بود.
همانند بتهوون، استمانا علیرغم ناتوانی اش، به ساختن آهنگ ادامه داد. هفتمین اپرا، "راز" (1878)، با دو منظومۀ سمفونیک میهن پرستانه، به نام های "اُردوگاه" (1878) و "بلانیک" (1879)، هر دو الهام گرفته شده از مقاطعی از تاریخ چک، ادامه پیدا کرد. ("اردوگاه"- تابور-، در حدود اوایل قرن پانزده میلادی، در اصل به صورت آواز دسته جمعی هوسی ها، ساخته شده، که به صورتی مؤثر تبدیل به سرود ملی چک شده است.)
نوشتن آخرین اپرای اسمتانا، "دیوار شیطان" (1882)، سه سال طول کشید، که در این مدت او از احساس اینکه "زیر یک آبشار عظیم" ایستاده است، شکایت می کرد. دومین کوارتت سازهای زهی خود را در مارس 1883 تکمیل کرد، ولی وضعیت سلامتی او وخیمتر شد و یک سال بعد، او را به آسایشگاه مجانین پراگ بردند، و در آنجا به تاریخ 12 می 1884، با زندگی وداع گفت.



* تماشاخانۀ موقت پراگ (به زبان چک: Prozatimní divadlo با تلفظ : پروزاتیمنی دیوادلو)، در سال 1862 به عنوان یک مکان موقتی برای نمایش و اپرا، برپا شد تا زمانی که ساختن یک تماشاخانۀ دائمی ملی به پایان برسد. این تماشاخانه در 18 نوامبر سال 1862، افتتاح شد و حدود بیست سال مورد استفاده قرار گرفت، که در این دوران متجاوز از 5000 اجرا در آن ارائه گشت. بین سالهای 1866 و 1876، در این تماشاخانه، اولین اجراهای چهار اپرای بِدریخ اِسمِتانا، از جمله "عروس مبادله شده" بروی صحنه رفت. ساختمان تماشاخانۀ موقت، سرانجام با ساختار بنای تماشاخانۀ ملی، که درهایش در تاریخ 11 ژوئن 1881، گشوده شد، ادغام گردید. (نقل و ترجمه از ویکی پدیا)