۱۳۹۳ آذر ۲, یکشنبه

زندگی فلیکس مندلسون


زندگی فلیکس مندلسون
برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی
·         دورۀ رمانتیک


زندگی و آثار:
ملیت: آلمانی
تولد: هامبورگ، 1809
مرگ: لایپزیگ، 1847
ژانرهای ویژه: سمفونی، اوورتور، کنسرتو، قطعات پیانو، ترانه
کارهای بزرگ: پنج سمفونی، موسیقی های متن نمایش برای "یک رؤیای شب نیمۀ تابستان" (42-1826)؛ اُکتِت- قطعۀ موسیقی که برای هشت صدا یا هشت ساز مختلف نوشته شود- برای ساز های زهی (1825)؛ اووِرتور هِبرید (1830)؛ کنسرتو ویولن (1844)؛ دو کنسرتو پیانو؛ هشت کتاب (ترانۀ بدون کلام) برای پیانو (45-19829)؛ الیاس (1846)

فلیکس مندلسون در خانواده ای ثروتمند و با فرهنگ یهودی متولد شد. پدر بزرگ او موسِس، یک فیلسوف لیبرال بود، و پدرش آبراهام، بانکداری برجسته بود که از هامبورگ گریخت (شهری که فلیکس و خواهرش در آن به دنیا آمدند) تا از دست سربازان غارتگر ناپلئون در امان بماند. خانوادۀ مندلسون از مزایای یک زندگی طبقۀ متوسطِ بهره مند در برلین برخوردار بودند، و آنجا فرزندان (دو دختر و دو پسر)، به عنوان مسیحی غسل تعمید داده شدند و پدرشان عضو انجمن شهر شد.
          در منزل خانوادگی، فلیکس جوان با بسیاری از فیلسوفان، هنرپیشه ها، هنرمندان، نویسندگان و موسیقی دانان مشهور روبرو می شد، و استعداد زودهنگامی را در زمینۀ موسیقی، طراحی و شعر از خود نشان می داد. تا سن 13 سالگی او آهنگساز ورزیده ای شده بود، و در سال 1821 توسط مربی اش، کارل زِلتِر به گوته معرفی شد. رابطه ای مستحکم بر پایۀ دلبستگی های مشترک بین غول ادبی (در آن زمان 70 ساله) و پسر پر استعداد، شکل گرفت. مندلسون سوّمین کوارتت پیانوی خود را به گوته تقدیم کرد، و او بسیار قدردان بازدیدهای مکرر مرد جوان از خانۀ او در وایمار بود.

تأثیرات موسیقایی

مندلسون در زمان جوانی بسیار مسافرت می کرد، او از سوئیس، ایتالیا، و بریتانیا بازدید نمود. با شور و اشتیاق هم نسبت به ادبیات و هم تأثیرات مردم و مناظری که در جریان سفرهایش با آن ها روبرو می شد، واکنش نشان می داد و همۀ آنها بر روی رسالاتی که در مورد اَشکال کلاسیک موسیقی زمانۀ خودش- سمفونی، اوورتور، کنسرتو، سونات، و کوارتت، تأثیرگذار بودند. در سن 16 سالگی او اوکتِت درخشانی برای سازهای زهی ساخت که اسکرِتزوی آن از صحنۀ "افسونگران، سَبّت" در فاوست گوته الهام گرفته شده بود؛ دو اوورتور اولیه به ترتیب از "رؤیای یک شب نیمۀ تابستان" اثر شکسپیر و "دریای آرام و سفر پربار" اثر گوته الهام گرفته شده بودند. تور 1829 او به اسکاتلند نیز منجر به الهام اوورتور هِبریدِ مشهور شد که پس از دیداری از غار فینگال در جزیرۀ استافا نوشته شد.

سبک کلاسیک

در دو کنسرتو پیانوی مندلسون، کنسرتو ویولن محبوب ترش و سمفونی اسکاتلندی، تجربه های دست اوّلی را در شکل، آزمود، مثل ماده مضمونی چرخه ای و پیوند زدن موومان ها، که بعد ها یکی از خصوصیات موسیقیِ متمایل به رمانتیک شد. با وجود همۀ ویژگی های رمانتیکش، او یک خلف ارزشمند برای بتهوون و شوبرت، در تنظیم مواد موسیقایی اش بود. شومان او را "موتزارت قرن نوزدهم" می نامید- کسی که با بیشترین وضوح، دوگانگی های زمانه را می بیند و برای اولین بار، آنها را با هم تلفیق می سازد.

ماترک موسیقایی مندلسون

از طریق کار خستگی ناپذیر به عنوان سازمانده و رهبر ارکستر، به خصوص در جریان فستیوال موسیقی راین سفلی در دوسلدورف و ارکستر گِواندهاوس لایپزیگ، مندلسون مسئول احیای گنجینه های مدفون شده مانند شور و اشتیاق ها و مَس سی مینور باخ و اوراتوریوهای هَندِل بود ( که آن را مدلی برای اوراتوریوی خود به نام پائول و الیاس قرار داد). او همچنین به تثبیت نقش رهبر ارکستر کمک کرد و استانداردهای همسرایی و اجراهای ارکستری را ارتقا بخشید.
به علاوه مندلسون زندگی حرفه ای آهنگسازان و اجراکنندگان دیگر را نیز، از جمله روبرت و کلارا شومان، برلیوز و ویولن نوازانی مانند یوزف یوآخیم، فدیناند داوید (73-1810)، و هانری ویوتان (81-1820)، و پیانو نواز و آهنگساز، آنتون روبنشتاین (94-1829) را ترفیع بخشید. بسیاری از این دست پروردگان، توسط مندلسون برای پیوستن به جمع کارکنان کنسرواتوار به تازگی افتتاح شدۀ لایپزیگ دعوت شدند (تأسیس در 1843)، که تحت مدیریت او، معتبرترین نهاد موسیقایی در اروپا شد.

در سال 1837 او با سِسیل ژانرونو، دختر یک پیشوای روحانی لوتری ازدواج کرد. آنها دارای پنج فرزند شدند و ازدواج آنها کامیاب، ولی بسیار کوتاه مدت بود. مندلسون به دلیل افراط در کار و ماتم زدگی در نوامبر 1847، در سن 38 سالگی، اندک زمانی پس از شنیدن خبر مرگ خواهر محبوبش، فانی، زندگی را بدرود گفت.

۱۳۹۳ آبان ۲۶, دوشنبه

زندگی روبرت شومان

زندگی روبرت شومان
برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی
·         دورۀ رمانتیک

زندگی و آثار:
ملیت: آلمانی
تولد: زویکائو، ساکسونی، 1810
مرگ: اندنیخ، نزدیک بُن، 1856
ژانرهای ویژه: ترانه، آثار ارکستری و پیانو، الهام گرفته از انگیزه های فوق موسیقایی
کارهای بزرگ: موسیقی پیانو مشتمل بر کارناوال (1835)، صحنه های کودکی، فانتزی در دُ و کرایسلِریانا (همه 1838)؛ حدود 250 ترانه، از جمله چرخه آهنگ های عشق شاعر، عشق زن و زندگی (1840)؛ چهار سمفونی (شماره 1 بهار، 1841، شمارۀ 3 از راین، 1850)؛ کنسرتو پیانو (5-1841).

درست همانند موتزارت و بتهوون، مندلسون و شومان، حکمفرما بر صحنۀ موسیقی  اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، تا سال 1850، پرچمداران موسیقی بودند.
شخصیت و زندگی حرفه ای شومان، نمونۀ بارزی از رمانتیسیسم موسیقایی است: طبیعت خلقی ناپایدار: در نوسان بین شور و سرزندگی و افسردگی عمیق؛ جدال طولانی مدت او برای دست یافتن به کلارای مورد پرستشش، پذیرا بودن او در مقابل انگیزه های ادبی، دلمشغولیش دربارۀ کشف رمز اعداد و رموز سّری، و بالاخره سقوط او به دیوانگی و مرگ زودرس، احتمالاً در نتیجۀ سیفیلیس ( که همراه با مرض سل، فرجام نابهنگامی را برای بسیاری از استعدادهای در حال شکوفایی رمانتیک رقم میزد).

تأثیرات ادبی

شومان جوانترین فرزند یک کتابفروش بود که علاقه اش به ادبیات را، به شکل واضحی از او به ارث برد. در حالیکه هنوز یک بچۀ مدرسه ای بود، آغاز به آهنگسازی و نیز نوشتن مقالات و نمایشنامه کرد. او انجمنی را برای مطالعۀ ادبیات آلمان تأسیس کرد و در رمان های ژان پُل (اسم مستعار یوهان پائول) الگوی نقشی را برای دو جنبۀ متناقض شخصیت خودش یافت، که بعداً آن را به عنوان فلورستان (برونگرای و بی پروا) و اوسبیوس (رؤیایی، مالیخولیایی و درونگرا)، برای شخصیت پردازی مورد استفاده قرار داد.
در حین تحصیل در رشتۀ حقوق در لایپزیگ، شروع به گرفتن درسهای پیانو از فریدریش ویک نمود، که کلارا، دختر نه ساله اش استعداد خارق العاده ای را به عنوان نوازندۀ پیانو از خود نشان می داد. تا آن هنگام، شومان تصمیم گرفته بود که موسیقی را به عنوان حرفه دنبال کند، ولی آسیبی به دستش (احتمالاً در نتیجۀ ضعف عضلانی ناشی از درمان سیفیلیس با جیوه)، امیدهای او را برای اینکه نوازندۀ پیانوی کنسرت شود، نقش بر آب کرد. به جای آن تصمیم گرفت بر روی آهنگسازی و نقد متمرکز شود.

کارهای آغازین

تا سال 1832 شومان دو قطعۀ بزرگ پیانو را انتشار داده بود: واریاسیون های "اُبِگ" بر اساس یک تم والس برگرفته از نام دختری که علاقه اش را به خود جلب کرده بود، و پروانه ها، مجموعه ای از قطعات مرتبط با رویدادهایی در یک بال ماسکه که در رمانی نوشته شده تووسط ژان پُل توصیف شده بود. همچنین او کار بر روی یک سمفونی را آغاز کرد.
در سال 1834 گاهنامه ای را تحت عنوان "مجلۀ لایپزیگ نو برای موسیقی" پایه گذاری کرد، که از آن برای ترفیع استعدادهای جدید موسیقایی، از جمله برامس و شوپن، استفاده می کرد. او همچنین از صفحات آن برای جدال با مادیگرایی هنری از طریق یک انجمن خیالی، به نام "گروه داوید" (بگرفته از پیروزی جالوت)، بهره می برد، که اعضای آن نام های خیالی داشتند: شومان خودش فلورستان یا اوسیبوس بود؛ کلارا ویک، کیارا یا کیارینا بود؛ پدر کلارا، استاد رارو بود، و مندلسون، فلیکس مریتیس بود. این نامها در مجموعۀ 18 "قطعۀ شخصیت پردازانه" شومان برای پیانو به نام "رقص گروه داوید" (1837)، پدیدار شدند.

ازدواج با کلارا

در سال 1834 شومان عاشق ارنِستین فون فرکِن شد، و مخفیانه با او عهد نامزدی بست ( و برای او بعداً مجموعه ای از قطعات پیانو با نام کارناوال را نوشت). وقتی پی برد که او فقط دختر نامشروع یک بارون است، نامزدی را به هم زد و عواطفش را متوجه کلارا ویک، که تا آن زمان یک دختر 15 سالۀ زیبا، خوش اندام با موهای تیره رنگ شده بود، منتقل کرد. پدر کلارا که به شکلی حسادت آمیز، از دخترش مراقبت می نمود، خشمگین شد و شومان را از تماس با کلارا بر حذر داشت. آنگاه جدالی تند و تلخ شش ساله بین ویک- که بهانه های واهی از شخصیت شومان می گرفت) و دو دلداده، آغاز گشت. سرانجام، در سال 1840، حکم دادگاهی راه را برای ازدواج شومان با کلارا هموار کرد، و این در 12 سپتامبر رخ داد.
بدینسان یکی از استثنائی ترین زناشویی های موسیقایی اغاز شد- شراکتی بسیار فراتر از زمان خود- که در آن هم شوهر و هم زن تلاش می کردند زندگی خانوادگی را با زندگی حرفه ای مستقل و موفقیت آمیز گره بزنند. کلارا شومان (96-1819) یکی از خارق العاده ترین زنان زمانۀ خود بود. ظاهر شکنندۀ او غلط انداز بود و این را القا می کرد که او قدرت درونی پولادینی دارد که قادرش می سازد که به تقاضای حضور در کنسرت های سراسری اروپا مداومت بخشد (او یکی از بهترین نوازندگان پیانو در میان همسالان خود بود)، در حالیکه او همچنین با آبستنی های مداوم و پرورش فرزندان نیز کنار می آمد.  همچنانکه این زندگی زناشویی خالی از تنش نبود ( شومان از موفقیت همسرش که اعتبار او را به عنوان آهنگساز تحت الشعاع قرار می داد، آزرده می شد)، کلارا تصورات خلاقانۀ شوهرش را، به عنوان منبع الهام، محرم اسرار و منتقد، برانگیخته می ساخت.

سالهای پربار

از سال 1840 به بعد، تقریباً در دوره های سالانۀ منظم، شومان، چرخه آهنگ هایی – از جمله "تاج گل عروس"، "عشق زن و زندگی"، و "عشق یک شاعر"- موسیقی مجلسی (ازجمله یک کوارتت و کوئینتت پیانو، و سه تریوی پیانو)، و یک قطعه پیکرۀ پیانو که نظیر آن در میان هیچ یک از معاصرانش یافته نمی شود، بیرون می ریخت. این کلارا بود گه روبرت را تشویق به آزمودن دستش در آثاری در مقیاس بزرگتر می کرد. این ها مشتمل بود بر کنسرتو های پیانو ( کنسرتوی محبوب لا مینور برای او نوشته شد)، ویولن و ویولن سل، چهار سمفونی، و سایر آثار سمفونیک از جمله قطعۀ پرنشاط کنسرت برای چهار شیپور و ارکستر و پیش درآمد- اوورتور- مانفِرِد، الهام گرفته از بایرُن.
موسیقی ارکستری شومان از جهت تنظیم زمخت برای ارکستراسیون، مورد انتقاد قرار گرفته است (بعضاً به دلیل ناشایستگی او در مقام رهبر ارکستر)، ولی هر نقصی در این زمینه، با گیرایی ملودیک و ساختار بی ریای موسیقی او به قدر کفایت، جبران می گردد. نوآوری های شومان، استفادۀ مکرر از تِم های زبدۀ شعارگون و سایر ابزارهای چرخه ای: در سمفونی رِ مینور (شمارۀ 4)، را در بر می گیرد، او این سمفونی را به صورت مضمونی و موومان های متصل و بدون وقفه اجرا نمود.
آثار گستردۀ آوازی او، اوراتوریوی "بهشت و پری" (1843)، یک اپرا، ژنووِوا (1850) و موسیقی کُرال از جمله صحنه هایی از فاوست گوته (1853) را شامل می گردد. به مثابه یک آهنگساز موسیقی پیانو و ترانه، او خود را به عنوان جانشین ارزشمند شوبرت، تثبیت نمود. موسیقی پیانوی او چکیده ای است از یک جهان شخصی اسرار آمیز، سرشار از کنایه های موسیقایی و ادبی، ارجاعات خودزیستنامه ای و پیامهای رمزآلود: بسیاری از قطعات پیانو با ارجاعاتی به کلارا نوشته شده اند، مثل معادل های موسیقایی نامه هایی خطاب به او. ترانه هایش منجمله تنظیم هایی بر روی اشعار گوته، آدِلبرت فون کامیسو (1838-1781)، ادوارد موریک (75-1804) و یوزف فون آیخِندورف (1875-1788)، به جز تنظیماتی بر روی اشعار هاینریش هاینه (1856-1797)، به خصوص چرخه آهنگ "عشق شاعر" و برخی از عاشقانه ها و ترانه ها، به خاطر لطافت و غزل پردازی شان، بی نظیر هستند.

سالهای واپسین

در سال 1843 شومان ها با فریدریش ویک آشتی کردند، بدون تردید او مشتاق دیدار نخستین نوۀ خود بود. پس از یک تور کنسرت در روسیه، سال پس از آن از لایپزیگ به دِرِسدِن نقل مکان کردند. شومان همیشه مستعد حملات افسردگی عمیق و بیماری بود، و در سال 1846 او آنقدر با بیماری های عصبی و مزمن احاطه شده بود که بسیار کم به آهنگسازی می پرداخت.
تا سال 1849 (هنگامی که یک خیزش انقلابی به طور موقت خانواده را مجبور به گریختن از دِرِسدِن کرد)، شومان به دلیل شکستش در یافتن یک شغل واقعی، داشت دچار دلسردی می شد، و در 1850 او پیشنهادی را برای رهبری ارکستر موسیقی شهرداری دوسلدورف پذیرفت.
سالهای اقامت او در دوسلدورف با زوال سلامتی و ناپایداری ذهنی، رقم خورد، که به شکل نامطلوبی توانایی های او را به عنوان یک رهبر ارکستر تحت تأثیر قرار داد و باعث افزایش مشکلاتش با کارفرمایانش شد. او دچار وسواس های نوظهور همچون چرخش میز- تغییر موضع رئیس و مرئوس)- (Table turning)، می شد و از اختلالات مغزی و شنوایی در رنج بود. از نکات برجستۀ سالهای بعدی زندگی او، ملاقات هایی با یوهانس برامس، که شومان او را در مجله اش، به عنوان یک موسیقیدان آینده، گرامی می داشت، و نوازندۀ ویولن، یواخیم بود، که شومان فانتزی هایش برای ویولن و ارکستر و کنسرتو ویولن را برای او نوشت. در میان آخرین آهنگ های ساخته شده توسط او، "داستان های پریان" مسحورکننده برای کلارینت، ویولا-ویولن بزرگ- و پیانو، و پنج داستان عاشقانه (1853)، برای ویولن سل و پیانو یافت می شوند.

سرانجام قوای ذهنی شومان به طور کامل در فوریۀ 1854، تسلیم گشت و او پس از یک تلاش ناموفق برای خودکشی، به یک آسایشگاه روانی اعزام شد. در مدت دو سال و نیمی که او در آنجا محبوس بود، اجازۀ دیدن کلارا را نداشت. بالاخره او دو روز قبل از مرگ شوهرش در 29 ژوئیه 1856، به کنار بسترش فراخوانده شد.

زندگی فردریک شوپَن

زندگی فردریک شوپَن
برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی        
·         دورۀ رمانتیک

زندگی و آثار:
ملیت: لهستانی
تولد: زلازووا وولا نزدیک ورشو، 1810
مرگ: پاریس، 1849
ژانر ویژه: موسیقی تک نوازی پیانو
کارهای بزرگ: دو کنسرتو پیانو؛ سه سونات؛ چهار اسکرتزو- قطعه ای موسیقی نشاط انگیز و ملایم-؛ 25 پیش درآمد؛ 27 اِتود- قطعۀ موسیقی کوتاه-؛ 19 نوکتورن- قطعۀ موسیقی رؤیایی و دل انگیز توصیف کنندۀ شب-؛ 44 والس؛ ده پولونِز- نوعی رقص موزون لهستانی-؛ 56 مازورکا- رقص نشاط انگیز سه ضربی لهستانی-؛ چهار بالاد- قطعه ای کوتاه موسیقی به خصوص برای پیانو.

شوپن مظهر چهرۀ "هنرمند رمانتیک" است. گوشه گیر، تندخو، پراستعداد، و محکوم به مرگ زودهنگام در اثر ابتلا به بیماری سل. همانند پاگانینی، او نیز، هم آهنگساز بود و هم اجراکننده (اگرچه کنسرت های او در عمل بسیار محدود بود)، ولی موسیقی او، پیانو را به عنوان محبوب ترین ساز در قرن نوزدهم، مشهور نمود. او در جنبش ملی گرایی اوّلیه نیز، شخصیت مهمّی بود، که از گویش های عامیانه مردم زادگاهش، لهستان، الهام می گرفت.
فرزند پدر و مادری فرانسوی و لهستانی، شوپن قبل از رسیدن به هفت سالگی، شروع به آهنگسازی و اوّلین اجراهای عمومی اش به عنوان نوازندۀ پیانو کرد. در سن 16 سالگی به هنگام ترک مدرسه، در هنرستان موسیقی ورشو ثبت نام کرد، جایی که با پشتکار تمام آغاز به آهنگسازی کرد، و سه سال بعد به هنگام فارغ التحصیل شدن، تصمیم گرفت که بخت خود را در خارج بیازماید. در اوت 1829، برای اوّلین بار در وین به روی صحنه رفت، و دو اثر پیانوی خودش، از جمله مجموعۀ واریاسیون های اُپوس 2، را نواخت، که ناشر آنها، روبرت شومان، با کلماتی فنا ناپذیر آنها را ستود: "آقایان! کلاه را به افتخار یک نابغه از سر بردارید."

تِم های لهستانی

سپس شوپن  به ورشو بازگشت، به قصد آنکه به زودی آنجا را برای یک تور کنسرت اروپا ترک کند، ولی به دلیل وضعیت بی ثبات سیاسی و اینکه شوپن در دام عشق گرفتار شد، سفرش به تأخیر افتاد. در حالی که او در ورشو مشغول اتلاف وقت بود، و قصد عزیمت نداشت، به صورت همزمان بر روی دو کنسرتو پیانو کار می کرد. از آغاز جوانیش او مجذوب ضرب آهنگ- ریتم- و سرزندگی موسیقی عامیانۀ لهستانی شده بود، و قطعات پایانی- فینال- هردو کنسرتوی او به شدّت تحت تأثیر رقص های لهستانی- به خصوص مازورکا- قرار گرفته اند. پس از موفقیت عظیم اجراهای اوّلیۀ آنها، شوپن، لهستان را به قصد پاریس ترک گفت. در راه، او اثر سترگ "انقلابی" را در واکنش به اخبار نگران کننده مبنی بر اشغال ورشو توسط روسیه، ساخت.

پاریس

شوپن اوّلین کنسرت خود را در پاریس در فوریه 1832 به اجرا گذارد. اگرچه موفقیت چندانی در نزد عموم به دست نیاورد، او به جامعۀ محفل (salon) پاریس معرفی شد، و آنجا موسیقی او یک پیروزی به حساب آمد. از آن پس- اگرچه او به ندرت در نزد عموم می نواخت- یک شهرت فوری به دست آورد. او یک مربی پرخواهان بود، که با افراد ثروتمند و قدرتمند معاشرت داشت و از دوستی با همقطاران آهنگسازش (لیست، برلیوز، بلینی و مِیِر بیِر)، نویسندگانی مثل هاینریش هاینه و انوره دو بالزاک و هنرمندانی همچون اوژن دلا کروا، برخوردار بود.
شوپن در این محیط پر استعداد، عاشقانی نیز یافت- اوّلی، خوانندۀ اشراف منش، دِلفینا پوتوکا، و سپس اورار دو وانت (جورج ساند) نویسنده، که او در سال 1836 در منزل معشوقۀ لیست او را ملاقات کرد. رابطۀ مشتاقانۀ آنها 9 سال طول کشید. آنها زمستان 1838 را در مایورکا گذراندند، به این امید که از مزایای صلح و آب و هوایی گرم بهره مند شوند. ولی هوای توفانی سرد نامساعد و خصومت محلی آنان را مجبور ساخت که در صومعۀ متروک والدِموسا پناه بگیرند. آنجا شوپن بیست و چهار پیش درآمد و آثار دیگرش، از جمله اسکرتزو دُ دیِز مینور را به پایان رساند. از آن هنگام به بعد او زمستان ها را در پاریس و تابستانها را در ملک روستایی متعلق به جورج ساند، سپری می کرد، ولی در 1847 روابط آنها در نهایت به شکست انجامید. تا آن هنگام، شوپن به شکلی جدی به بیماری سل مبتلا شد.
در سال 1848، شوپن متقاعد شد که از انگلستان بازدید کند، و در آنجا او به صورت خصوصی برای مناسبت های اجتماعی تابع مد روز، می نواخت. آخرین اجرای عمومی او در یک کنسرت خیریه به نفع پناهندگان لهستانی بود. در 17 اکتبر 1849، در محل اقامتش در پاریس، جان سپرد.

موسیقی شوپن

جدا از کنسرتوها و مشتی از قطعات برای ویلن سل و فلوت، برونداد شوپن، همه اش برای تکنوازی پیانو است. او شکل جدید جان فیلد، آهنگساز ایرلندی، زمزمۀ شبانه را به عاریت گرفت، و آن را به بلندای تازه ای از بیان ظریف و زیرکانه ارتقا داد. قطعات موسیقی کوتاه، پیش درآمدها، والس ها، بدیهه نوازی ها، و مازورکاهای او برای استخراج و توسعۀ تکنیک های پیانو نوازی نوشته شده بودند؛ در حالیکه پولونِزها- نوعی رقص موزون لهستانی-، فانتزی ها- رؤیا پردازی-، اسکرتزوها- قطعات نشاط انگیز و هزلی-، بالادها، بارکارول و دو سونات، همه آثاری استادانه هستند.

معاصران، ظرافت بی نظیر و رسیده گی سیال آهنگ هایش و گردی مروارید گون پاساژهای مفصل بندی سریع آنها را می ستودند. اینها هنوز شاخص های تفسیر شوپن بزرگ هستند. 

هارمونی و آرایه

هارمونی و آرایه
برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی
·         دورۀ باروک

اصطلاح "باروک" که ریشه در واژۀ پرتقالی "باروکو" به معنای مروارید بی ریخت دارد، در ابتدا- با یک بار منفی- برای توصیف معماری متکلف و پر زرق و برقی که در کلیساهای قرن هفدهم آلمان، اتریش و ایتالیا، پایه گذاری شد و به عنوان واکنشی در برابر کلاسیسیسم خشک معماری رنسانس طراحی می شد، به کار می رفت. یکی از برجسته ترین معماران باروک، پیکر تراش ایتالیایی، جیان لورِنزو بِرنینی (1680-1598) بود، که عمدتاً در رم کار می کرد. آثار او اشکال سیال و پویا را به گونه ای تصنعی و از طریق خطای باصره، که ویژگی این سبک است را به نمایش می گذارند.
در موسیقی، دورۀ باروک سالهای 1600-1750، زمانی که موسیقی چند صدایی رنسانس جای خود را به یک سبک به شدت تزئینی با پایۀ هارمونیکی قوی سپرد،  را در بر می گیرد. بیشتر آثار موسیقی باروک- از تک خوانی های اپرایی تا کنسرتو گروسیِ سازی- توسط یک باس مداوم- basso continuo- ، یک ردیف باس محکم که روی کی برد نواخته می شدند و ویولن سل یا صدای بم خواننده را تقویت می کردند، حمایت میشدند و در نتیجه یک شالودۀ هارمونیک فراهم می آوردند.

اپرا

دورۀ باروک همراه شد با معرفی چندین شکل جدید، که عمدتاً در ایتالیا پرورده شدند. در اواخر قرن شانزدهم میلادی، گروهی از شاعران و موسیقی دانان، انجمنی را در فلورانس به نام رفیقان- Camerata- تشکیل دادند، و چندین تن از اعضای آن- اتّاویو رینوچینی (1621-1562) شاعر و آهنگسازانی مانند یاکوپّو پری (1633-1561) و جولیو کاچینی (1618-1550)- برای ساختن اوّلین موسیقی-نمایش ها، یا اپراها، همکاری می کردند. شکل جدید توسط نبوغ کلودیو مونته وِردی، که سه تا از اپراهای برجای مانده اش، از اوّلین اپراهایی هستند که امروزه هنوز به طور مکرر به اجرا در می آیند.
اپرا به سرعت برق گسترش پیدا کرد، با تقاضاهایی که نه تنها از سوی حامیان اشراف منش، بلکه همچنین از طرف اپراخانه های جدیداً افتتاح شده، می رسید. کارهای پیشگام مونته وِردی توسط آهنگسازانی مانند اَلِساندرو اسکارلاتی و ویوالدی در ایتالیا، هاس در آلمان، لولی، شارپونتیه و رومو در فرانسه، و هندل در آلمان زاده شده، در انگلستان، ادامه یافت. در کنار اپراهای عرفی- سکولار- (معمولاً بر اساس طرحی بر گرفته از تاریخ کهن)، یک شکل مذهبی مشابه، اُراتوریو- با استفاده از اشکال و سبک های مشابه با اپرا، ولی بر پایۀ داستانهای انجیلی، ایجاد شد. اُراتوریو هم در جنوبِ کاتولیک و هم در شمالِ پروتستان شکوفا شد. شمال، جایی که هاینریش شوتز طلایه دار آن در آلمان بود و راه را برای آثار مذهبی بزرگ یوهان سباستیان باخ، هموار کرد، و در آثار هَندل که به انگلیسی نوشته شد، به اوج خود رسید. از میان آن ها "ناجی "-Messiah- بیشترین دفعات اجرای مکرر را داشته است.

اشکالِ سازی

دورۀ باروک همچنین شاهد یک تقاضای کلان برای موسیقی سازی، به خصوص کنسرتو، کنسرتی گروسی، سونات و سوئیت بود، و تقریباً همۀ آهنگسازان بر روی این اشکال جدید کار می کردند. دوباره، این اشکال در ایتالیا، در دستان کورلّی، ویوالدی و الساندرو اسکارلاتی، به شکوفایی رسیدند، ولی در آلمان هم به همان اندازه محبوبیت داشتند. کنسرتوهای براندِنبورگ باخ و مجموعه های کنسرتی گروسیِ هندل، این ژانر را به قلّه رسانید، در حالیکه کنسرتو و سونات سولو، بیشتر در دورۀ کلاسیک تحت دگردیسی قرار گرفتند. در عین حال پسرِ الساندرو اسکارلاتی، دومِنیکو، دقیقاً معاصر با باخ و هندل، پس از رفتن به دربارهای اسپانیا و پرتقال، جایی که او شکل بسیار شخصی شده ای از سوناتِ کی برد، به وجود آورد و قاعدۀ عمومی را نقض کرد.

باخ و هندل

در اصطلاحات موسیقی، دورۀ باروک در آثار باخ و هندل به فراز خود می رسد. هردوی آنها در سنت پروتستان آلمان پرورش پیدا کردند، ولی در زندگی حرفه ای، آنها مسیرهای بسیار متفاوتی را در پیش گرفتند.
باخ بر روی موسیقی کلیسا متمرکز شد، خواه برای آواز و ساز (در شکل کنتات کلیسایی، نوعی نیمه درام، بدون رفتن روی صحنه، که در زمان عبادات یکشنبه، اجرا می شد)، خواه برای ساز تنها (به خصوص تکنوازی ارگ). تنظیمات پرشور او، سنتی آلمانی را به اوج خود رساند. و مَس به یاد ماندنی او در سی مینور، در یک سطح بی سابقه، شکل گرفت.
هندل در محیطی بیشتر جهان وطنی رشد کرد، نخست در ایتالیا و سپس در انگلستان، جایی که او ماهرانه به داخل فضای خالی ناشی از مرگ زودهنگام هِنری پرسل، قدم نهاد. اپراهای ایتالیایی فراوان هندل، که برای تماشاخانه های لندن نوشت، اخیراً جای خود را در گنجینۀ آثار نمایشی، بازیافته اند، در حالیکه اراتوریوهای انگلیسی اش، همیشه یکی از دوست داشتنی ترین ویژگی های سنت آواز دسته جمعی بریتانیایی بوده اند.