۱۳۹۴ خرداد ۱۰, یکشنبه

اَشکال بارُوک


اَشکال بارُوک

·         آهنگسازی در طول قرون

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی


موسیقی در دوران بارُوک (حدود 1600 تا 1750)، تحت تسلط تقاضای سیری ناپذیر برای اَشکال هنری تفریحی قرار داشت. خانواده های بزرگ سلطنتی و اشرافی، که قادر بودند از ارکسترهای متعلق به خود حمایت کنند، آهنگسازان را نیز برای پاسخ به نیاز مستمر برای آثار جدید، به استخدام خود در می آوردند. در قرن هجدهمِ اروپا، گستردگی ابعاد و ثروت بالندۀ طبقات متوسط نوظهور منجر به مردمی شدن تدریجی فضای درک موسیقایی و ظهور اجراها در سطح عموم مردم در سالن های کنسرت و اپراخانه ها شد.

موسیقی و نمایش

اپرا تفریحی محبوب در بسیاری از دربارهای شاهزادگانی شد که در سراسر نقاط اروپا پراکنده بودند؛ اولین اپراخانۀ عمومی در سال 1673 در ونیز افتتاح شد، و به دنبال آن در سراسر شهرهای بزرگ اروپا، این رویداد ادامه پیدا کرد. اشکال جدید موسیقایی نوین، از جمله رسیتاتیف و آریا- تک خوانی- برای انطباق با این ژانر شکل گرفت: رسیتاتیف به خواننده این امکان را می داد که داستان را با سرعت پیش ببرد، در حالی که آریا، با همراهی ارکستر، امکان توصیفات گسترده و تغزلی در رابطه با یک موقعیت یا احساس خاص را فراهم می ساخت.
دوران باروک در تسلط اپرای جدی (opera sierra) قرار داشت، اساس آن پی رنگ هائی بود که از اسطوره شناسیِ باستانی، افسانه یا تاریخ، با شخصیت های قهرمانی که مطابق با مفاهیم رفتاری پذیرفته شده، راضی به تقدیر خود بودند، اقتباس می شد. پرکارترین آهنگسازان اپرای قرن هفدهم، اَلِساندرو اسکارلاتّی و آنتونیو ویوالدی در ایتالیا، راینهارد کایتزِر در آلمان، و ژان باتیست لولی در فرانسه، بودند.
ولی در گستره ای وسیعتر، بزرگترین مظهر اپرای جدی ایتالیایی، هَندِل بود، که ترتیبی اتخاذ کرد تا شخصیت های اپراهایش، عواطف حقیقی بشری را تجسم بخشند. اپراهای او ماندگار شده اند، حال آنکه آثار معاصرانش به تاریخ سپرده شده اند. اپرایِ جدی تا زمان حیات موتزارت، دوام آورد، ولی تا آن زمان کم کم شنوندگان در حال تقاضا کردنِ نوعی از نمایش شده بودند که سرگرم کننده تر و طبیعت گرایانه تر باشد و غالباً با موضوعات فکاهی دست و پنجه نرم کند، و این در دستان گلوک و به خصوص موتزارت گُل داد.

اوراتوریو

با وجود مقاومت اولیه، حتی کلیسا هم نتوانست از تأثیات این رویدادهای تازه برکنار بماند. یک نوعِ مذهبی- و معمولاً غیر صحنه ای- از نمایش موسیقایی به نام اوراتوریو- قطعه ای آوازی و چند بخشی با همراهی ارکستر و آواز جمعی-، با استفاده از اَشکال موسیقایی مشابه با اپرا، ولی بر اساس داستانهای انجیلی، پا به عرصۀ وجود نهاد. اکثر آهنگسازان اپرا (همانند اِسکارلاتّی و ویوالدی)، اوراتوریو نیز می نوشتند، ولی باز هم این نمونه های عالی هَندِل بود که تا زمان حاضر ماندگار شد. آثار باخ به نامهای: «جان مقدس» و «شیفتگی های متی مقدس»، مربوط به داستان مرگ مسیح، مطابق با متون انجیلی، در ردیف همین ژانر قرار دارند.

اَشکالِ سازی

تقاضایی فزاینده برای موسیقی سازی خالص، منجر به پیدایش اَشکالِ جدیدِ دیگری، مثل سونات- تک نوازی یک ساز، معمولاً با همراهی پیانو-  شد. این هم به عنوان شکل مناسبی برای اجرای کلیسایی- سوناتا دا چیِزا (سونات کلیسا)، که آهنگساز ایتالیایی، کورلّی آن را به شکل یکسان چهار موومانی درآورد- و قرینۀ سبک تر آن، سوناتا دا کامِرا (سونات مجلسی)، که موومان هایی با تعداد نا مشخص، به سبک رقص، برای آن در نظر گرفته شد.
انواع رقص- گاوُتّه، مینوئه (رقص گام آهستۀ قرون 17 و 18 میلادی)، کورانت، آلماند، جیگوئه- جای خود را در میان آهنگ های سازی باز کردند، و تنوع گستردۀ آنها شالودۀ سوئیتِ- مجموعه ای از آهنگ های سازی (اصالتاً برای رقص) که به صورت متوالی نواخته شوند-، سبکِ بارُوک را شکل بخشید که توسط باخ و هَندِل به درجۀ کمال رسید.
شکل جدید دیگر کنسرتو بود، که در آن یک گروه کوچکی از سازها (بعدها یک ساز اصلی) در کنتراست – تضاد- با بدنۀ اصلی ارکستر قرار می گیرد (شکل ابتدائی تر آن کنسرتو گروسو نامیده می شود). در حالی که موسیقی رنسانس- دورۀ نوزائی در فرهنگ اروپا-، اصل تقارن را به عرش اعلا رسانده بود، موسیقی بارُوک بر زمینۀ کنتراست به رونق دست یافت.





۱۳۹۴ خرداد ۳, یکشنبه

پیدایش آهنگسازان

پیدایش آهنگسازان

·         آهنگسازی در طول قرون

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی


بیشتر موسیقیِ قرون وسطایی در گلچین هایی به صورت نسخۀ خطی باقی مانده اند، برخی از آنها توسط راهبان برای صومعه های برگزیده، رونویسی شده اند و بقیه- که اغلب به طرز زیبائی تذهیب کاری شده اند- توسط حامیان اشرافی سفارش داده شده اند. ابتدائی ترین نمونه های باقی مانده به قرن دهم میلادی به بعد، باز می گردند. در میان مشهورترین نسخه های خطی، دو منبع از قرن پانزدهمِ انگلستان به چشم می خورند، دست نویس "سالن قدیمی"* و کتاب همسرایان کالج ایتِن. دو منبع فرانسوی نیز موجودند که به حدود سال 1470 باز می گردند: کتاب زیبائی به شکل قلب، "شانسونیه کوردیفورم"- به معنای کتاب سرود به شکل قلب- و "ملون شانسونیه". سازندگان بسیاری از قطعات در این نسخه های خطی ناشناس هستند، ولی برخی از آنها به آهنگسازان منفرد نسبت داده شده اند.

سبک باستانی

آهنگسازان پاریسی، لئونَن و پروتَن از جملۀ بهترین مظاهر سبکی هستند که "آر آنتیکوآ" یا "سبک باستانی" نامیده میشد، روشی که در آن، ملودی های آواز های دسته جمعی (بدون ساز) را با اضافه کردن بین یک تا سه صدای فرعی به خط آوازی اصلی، از طریقِ پیش بردن آنها در یک مُوسیون موازی، هماهنگ (harmonize) می ساختند. این سبک "کوندوکتوس" نامیده می شد، و شکلی ابتدائی از موسیقی چندصدائی (polyphony) بود- یک تکنیک آهنگسازی که در آن چندین ردیف ملودیک ترکیب می شوند، و به صورت مستقل پیش می روند (در مقابل هوموفونی که در آن اصوات با هم پیش می روند و قالب های هارمونی را شکل می بخشند). موسیقی اروپایی از قرن سیزدهم تا قرن شانزدهم، تحت تسلط اصل چند صدائی قرار داشت.
تا قرن سیزدهم، نشانه گذاری موسیقائی پیچیده تر و یکسان تر شده بود، (به استثناء نقاط نشانه گذاری ضرباهنگیِ بهتر که هنوز هم جا برای تفسیر باقی می گذاشت). کوندوکتوس به تدریج توسط شکل جدیدی که موتِت- قطعه ای موسیقی آوازی کلیسایی- نامیده می شد، سرودی به زبان لاتین، اغلب با متنی انجیلی که در آن صداهایی دیگر در نقطۀ مقابل – کونتِر پوآن- نغمۀ اصلی به پیش می رفت، جایگزین می گردید. موتِت به عنوان یک شکل استاندارد از موسیقی نیایشی هنوز هم وجود  دارد.

سبک جدید

در همان زمان، ترانه های عرفی همانندِ آنها که توسط تروبادورها- خنیاگران دوره گرد- و ترووِر ها- خنیاگران-، خوانده می شد نیز، به رشتۀ تحریر در می آمدند. انعطاف پذیری و خوش آهنگی آنها منجر به گسترش یک سبک جدید (آر نُووا) در قرن چهاردهم شد که توسط فیلیپ دُ ویتری، نظریه پرداز پایه گذاری شد. موسیقی "آر نُووا" که خصوصاً در فرانسه و ایتالیا به شکوفائی رسید، سر زندگیِ ریتمیک بیشتری داشت و آهنگسازانی مانند گیوم دُ ماشُو، شروع به آزمایش کردن تکنیک های جدیدی مثل آیزو ریتم- همسانی ضرباهنگ- کردند که در آن الگوهای ریتمی در تکرار های متوالی ملودی ظاهر می شوند، ولی نه لزوماً با استفاده از کشش همسان نت ها. بسیاری از موتِت های این دوره بر اساس این تکنیک و نغمه ای مألوف- خواه ملودی یک آواز دسته جمعی کلیسایی یا ملودی یک ترانۀ محلی عامیانه- که اغلب در یک ردیف تِنور در تمام طول آهنگ، ظاهر می شدند، آهنگسازی پولی فونیک را غنا می بخشید.
تا سال 1500 دستگاه نشانه گذاری موسیقایی اروپای غربی تا حد زیادی یکسان شده بود و از آن زمان به بعد، به شکل فزاینده ای پیچیده و ظریف شد. قرن شانزدهم میلادی (اوج رنسانس)، که تحت تسلط اصل چند صدائی (پولی فونی) قرار داشت، توسط آهنگسازانی همچون پارلِسترینا در ایتالیا، لَسوز در آلمان، ویکتوریا در اسپانیا و ویلیام بِرد در انگلستان، موسیقی به اوج کمال رسید.

تغییرات ریشه ای در سبک

حدود سال 1600، تا اندازه ای در واکنش به موسیقی چندصدائی و تا حدی در نتیجۀ عرفی شدن جامعه، و پیچیده تر شدنِ آلات موسیقی، در زمینۀ موسیقی یک دگرگونی بنیادی به وقوع پیوست. این تحول، اختراع "مونودی"-مرثیه-، سبک جدیدی بود که در آن اصل قدیمی صداهای همتراز پیشرونده در مقابل هم (کونتر پوآن)، جای خود را به یک ردیف صدای منفرد با همراهی سازها می داد. در حالی که ردیفِ تِنور هنوز هم حاملِ نغمۀ اصلیِ آهنگ بود، حالا از طریق یک "گراند باس"- بم زمینه- یا "باسُو کُنتینُو" ، یک ردیف بم قوی که بر روی کی برد نواخته می شد و توسط ویولن سل و سازهای دیگر باس، استحکام می یافت، به آن غنا بخشیده می شد، و شالودۀ یک موسیقی هارمونیک را فراهم می ساخت.
سبک جدید – پایۀ موسیقی باروک- ریشه در فلورانس داشت، جایی که در سال 1602 جولیو کاچینیِ آهنگساز، مجموعۀ مشهوری از مونودی ها را به نام "نو آوِ موزیکه" – موسیقی جدید- منتشر ساخت. اختراع مونودی مقارن شد با زایش ژانر جدیدی از موسیقیِ غیر مذهبی، یعنی اپرا. تنظیمِ مفهومِ یک نمایش برای موسیقی، توسط خوانندگان حرفه ای با همراهی آلات موسیقی به اجرا در می آمد که منشأ آن نیز در فلورانس بود، با نمونه های آغازین توسط پِری و کاچینی. بزرگترین مظهر اولیۀ اپرا، کلدیو مونته وِردی بود.


*
Old Hall Manuscript
From Wikipedia, the free encyclopedia

Folio 12v of the Old Hall Manuscript contains the decorated opening to aGloria by Roy Henry (probably King Henry V).
The Old Hall Manuscript (British Library, Additional MS 57950) is the largest, most complete, and most significant source of Englishsacred music of the late 14th and early 15th centuries, and as such represents the best source for late Medieval English music. The manuscript somehow survived the Reformation, and formerly belonged to St. Edmund's College, a Roman Catholic school located at Old Hall Green (hence its name) in Hertfordshire. It was sold to the British Library after an auction at Sotheby's in 1973.[1]
The manuscript contains 148 compositions overall, 77 that are written in score rather than in separate parts. Most of the pieces are settings of parts of the ordinary of the Mass, and are grouped by section, in other words: the settings of the Gloria are together, as are the settings of the Credo, Sanctus, and Agnus Dei. Between these grouped settings are some motets and pieces related to the conductus.
The Old Hall Manuscript was compiled in the early 15th century, probably over a period of about 20 years. The hands of several copyists are identifiable, and some of them may be those of the composers themselves. Recent research has suggested that work on the manuscript ended with the death of Thomas, Duke of Clarence, in 1421, a somewhat later date than was previously suggested. This date allows the fitting into the chronology of the latest piece in the manuscript, the wedding motet by Byttering which was almost certainly written for the marriage of Henry V and Catherine of Valois on 2 June 1420, as well as a group of motets by several composers, the titles of which closely match written accounts of the music played at the celebration of the victory of Agincourt in 1415.




۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۷, یکشنبه

موسیقی به مثابه زبان

موسیقی به مثابه زبان

·         آهنگسازی در طول قرون
برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون

مترجم: منوچهر خاکی



آهنگسازی یکی از مرموزترین اشکال همۀ هنرهاست. مردمی که به راحتی می توانند با یک اثر ادبی یا نقاشی کنار بیایند، هنوز با فرآیندی که از طریق آن یک قطعۀ موسیقی که در شکل مادی به مثابه یک سیستم علامت گذاری- که بعداً باید توسط شخص ثالث (اجرا کننده)، دوباره به اصوات ترجمه شود-، به نظر می رسد، متحیر می مانند.
برخلاف یک نقاشی، یک تصنیف موسیقایی نمی تواند صاحب داشته باشد (به استثناء خالق آن)؛ و با وجود اینکه یک پارتیتور- نت های موسیقی- می تواند مانند یک کتاب انتشار یابد، تا زمانی که اجرا نشده است، ممکن است برای عموم مردم غیر قابل فهم باشد. اگرچه یک قطعه ممکن است هزاران بار نواخته شود، هربار تکرار آن منحصر به فرد است و تفاسیر از قطعه توسط نوازندگان مختلف می تواند بسیار متنوع باشد.

خاستگاه علامت گذاری موسیقایی

ابتدائی ترین تصانیف موسیقایی محدود بود به دامنۀ صدای انسان، مردم در تمامی فرهنگها همیشه آواز می خواندند، یا از ابزارهای بَدَوی برای ساختن اصوات بهره می گرفتند. علامت گذاری یا نوشتن موسیقی نخستین بار برای آن شکل گرفت تا اجرا کنندگان قادر باشند آنچه را که فی البداهه می سرودند، به یاد بیاورند و آنچه را که خلق می کردند، حفظ شود و نیز تعامل بین چند اجرا کننده، تسهیل گردد. علامت گذاری موسیقایی، همانند زبان، خاستگاههای باستانی دارد و به خاورمیانه در هزارۀ سوم پیش از میلاد باز می گردد. به نظر می رسد که یونانیان باستان، اولین مردمی بودند که تلاش کردند نوسانات زیر و بمی موسیقایی را از طریق واسطۀ الفبا بنمایانند، و تمدنهای متوالی در سراسر جهان تلاش نمودند که دستگاههای مشابهی را  برای علامت گذاریِ موسیقاییِ قابل شناسایی تدوین نمایند.

علامت گذاری نئوماتیک

ابتدایی ترین دستگاه ملی اروپایی غربی «سیستم علامت گذاری نئوماتیک»، نامیده می شد- دستگاهی از نمادها که تلاش می کرد بالا و پائین رفتن خط ملودیک را به نمایش گذارد-، این به قرن نهم میلادی باز می گردد و همراه بود با اجرای موسیقی مذهبی- به خصوص آواز گروهی کلیسایی (بدون ساز)- در صومعه ها. چندین منبع، نسخۀ دست نویس متون مذهبی همراه با علامت گذاری موسیقی را در بر می گیرند، اگرچه دستگاه استانداردی وجود نداشت. اولین جلوۀ علامت گذاری بر روی خطوط حامل که در آن زیر و بمی اصوات توسط نقاطِ نت ها بر روی یا بین خطوط، همراه با نمادی از کلید در آغاز، برای تثبیت زیر و بمی یک نت، نشان داده شد، در رسالۀ فرانسوی قرن نهم به نام «موزیکا آنشیریادیس»، بود. در همان زمان، موسیقی برای آلات (به خصوص ارگ و عود)، آغازی بود بر نوشتن به شکل نموداری که تابلاتور نامیده می شد و در آن وضعیت قرار گرفتن انگشتان نوازنده، نشان داده می شد.

گیدو  داَرِتسو

در قرن یازدهم میلادی راهب ایتالیایی به نام گیدو داَرِتسو دستگاه "نت خوانی" – Solmization- را اختراع کرد- صورت ابتدائی سولفِژِ نتِ کلیدی- Tonic Solfa- که در آن هجاهای متفاوت برای نشان دادن زیر و بمی در یک مقام موسیقائی مورد استفاده قرار گرفته بود. او همچنین "گیدونیَن هَند" را اختراع کرد، که در آن نوک و بندهای پنج انگشت برای کمک به یادآوری نت های مختلف به کار گرفته می شد. در همان زمان برای نشان دادن ضرباهنگ در اجرا، از طریق تغییر دادن طول و زاویۀ دنباله های نئوم ها- علامت های ابتدائی تُن های موسیقی- کوشش هایی صورت می گرفت، و ابتدائی ترین موسیقی چند صدائی- Polyphony- (اجرای توأمان بیش از یک خط ملودیک)، در حال بررسی شدن بود.

دستگاه مقامی

از حدود سال 400 قبل از میلاد تا سال 1500 بعد از میلاد، موسیقی اروپایی بر اساس مقام ها ساخته می شد. در قرن چهارم فبل از میلاد، فیثاغورث، ریاضی دان یونانی، گامِ تقریباً همتراز با (روزگار مدرن) کلیدهای سفید پیانو را محاسبه کرد، و در قرن بعد این گام توسط یونانیان در هفت شیوۀ متفاوت به کار گرفته شد. کلیسای مسیحی آغازین ، چهار مقام را که در آن زمان به آنها مقام های "اُتِنتیک"- اصیل- می گفتند (نظیر گام های نت سفید که با رِ، می، فا و سُل آغاز می شوند) به رسمیت شناخت، و در زمانِ پاپ گِرِگوری در قرن ششم، چهار مقام دیگر برای اجرای آواز گروهی (بدون ساز) به آنها اضافه شد.
در سال 1547، راهب سوئیسی، هنریکوس گلارینِس، نظریۀ 12 مقامی را با دادن نامهای یونانیِ تا حدی بدلی به آنها، اصل قرار داد:
دوریان (دامنه: رِ – رِ)
هیپو دوریان ( دامنه: لا – لا)
فریجیَن ( دامنه: می – می)
هیپو فریجیَن ( دامنه: سی – سی)
لیدیَن ( دامنه: فا – فا)
هیپو لیدیَن ( دامنه: دُ – دُ)
میکسو لیدیَن ( دامنه: سُل – سُل)
هیپو میکسو لیدیِن ( دامنه: رِ – رِ)
ایولیَن (دامنه: لا – لا)
هیپو ایولیَن ( دامنه: می – می)
آیونیَن ( دامنه: دُ – دُ)
هیپو آیونیَن (دامنه: سُل – سُل)

از میان اینها مقام های ایولیَن و آیونیَن بعدها به ترتیب پایۀ مقام های مینور و ماژور شد که از آن زمان زیربنای موسیقی اروپای غربی را تشکیل می دهند. مقام ها سرانجام جای خود را به کلید ها دادند که امروز ما آنها را با توسعۀ هارمونی در اواخر دورۀ رنسانس، می شناسیم.


۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۰, یکشنبه

زندگی ریشارد اشتراوس

زندگی ریشارد اشتراوس

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ رمانتیک های متأخر

زندگی و آثار:
ملیت: آلمانی
تولد: مونیخ، 1864
مرگ: گارمیش، 1949
ژانر های ویژه: منظومه-سمفونی رمانتیک متأخر، اپرای واگنری
کارهای بزرگ: منظومه سمفونی «مکبِث» (8-1886)، «دُون ژوان» (9-1888)، «مرگ و تغییر شکل» (9-1888)، «تا شوخی های شاد اویلنشپیگل» (5-1894)، «چنین گفت زرتشت» (6-1895)، «دون کیشوت» (7-1896) و «زندگی یک قهرمان» (8-1897)؛ اپراهای «سالومه» (1905)، اِلِکتِرا (1909)، دِر رُزِنکاوالیِر (1911) و «زنی بدون سایه» (12-1911)؛ «هوس» (1-1940)، آخرین چهار ترانه (1948).
ریشارد اشتراوس همانند راچمانینوف، آهنگسازی بود که دورۀ خود را پشت سر گذاشت. اِلگار و سیبِلیوس اندک زمانی پس از جنگ جهانی اول، آهنگسازی را متوقف کردند، شاید با تشخیص اینکه روح قرن با پنداره های هنری شخصی آنان در تناقض بود؛ ولی معاصران آنها، اشتراوس و راچمانینوف بی اعتنا به تغییرات سبکی، از یک تابستان هندی رمانتیک متأخر بهره مند شدند.
پسر نوازندۀ اصلی شیپور در ارکستر دربار مونیخ، اشتراوس در سال 1864 متولد شد. پدر او فرانتس، در اولین اجرای «تریستان و ایزولده» (1865) و «آوازه خوان نورنبرگی» (1868)، تک نوازی شیپور را بر عهده داشت، ولی ریشارد جوان چندسالی دیرتر با اپراهای واگنر مواجه شد. او که به شکلی استثنایی کودک پر استعدادی بود، نواختن پیانو را از چهار سالگی، و ویولن را از هشت سالگی آموخته بود.
اولین اثر مهم اشتراوس، سِرِناد- قطعه موسیقی عاشقانه- برای سازهای بادی، در سال 1882، توسط اعضای ارکستر مشهور ماینینگن، در برلین اجرا شد، و رهبر آن ارکستر، هانس فون بلو به آهنگساز جوان سفارش ساخت یک سوئیت در سی بِمُل را داد. در طول این مدت اشتراوس همچنین اولین کنسرتوی شیپور خود، یک سونات ویولن سِل، یک سمفونی (شمارۀ 2، اولین اجرا در نیویورک)، و چندین مجموعه ترانه را نوشت. در تابستان 1885، اشتراوس دستیار بولو در ماینینگن شد و یک ماه بعد جانشین فون بلو شد. از آن زمان به بعد، کار حرفه ای او بین آهنگسازی و رهبری ارکستر تقسیم شد.

منظومه سمفونی ها

در سال 1886 اشتراوس به ارکستر دربار مونیخ ملحق شد، و در آنجا او به تئوریهای واگنر، آرتور شوپنهاور و منظومه-سمفونی های لیست علاقمند شد. اولین جسارت او در پرداختن به این ژانر، «از ایتالیا» به سال 1886 باز می گردد. بین 1889، وقتی که او به عنوان دستیار رهبر ارکستر اپرای دربار به وایمار رفت، و 1898، هنگامی که رهبر اصلی ارکسترِ دربار در برلین شد، مجموعه ای از هفت منظومه-سمفونی نوشت: «دون ژوان»، «مکبِث»، «مرگ و تغییر شکل»، «تا شوخی های شاد اویلنشپیگل»، «چنین گفت زرتشت»، «دون کیشوت» و «زندگی یک قهرمان». همراه با «سمفونی خانگی» و «سمفونی آلپ» (15-1911)، این آثار نمایانگر مهمترین آثار ارکستری اشتراوس هستند.

اپرا

 در هر صورت در زمینۀ اپرا بود که اشتراوس به شهرت دست یافت. با الهام از ازدواجش در سال 1893 با خوانندۀ سوپرانو، پولین دوآنا، او روابط عاشقانۀ خود با آواز- به خصوص صدای زنانه- را آغاز کرد. اولین اپرایش «گونترام» (1894)، یک شکست بود، و دومین آن «قحطی آتش» (1901)، به ندرت به اجرا درآمده است؛ ولی از «سالومه» به بعد او مجموعه ای از آثار شکوهمند و منحصر به فردخلق کرد که به ندرت خارج از گنجینۀ موسیقی جهان قرار گرفته اند. «سالومه» (بر اساس نمایشنامۀ رسوایی آور اُسکار وایلد) و «اِلِکتِرا» (بر اساس نمایشنامۀ سوفوکل) به نعمت نحوۀ برخورد رک اشتراوس در رابطه با مضامین آنها، منجر به یک رویداد مهیج در سطح جهانی شدند. از نظر موسیقایی، هر دو اثر تا حد زیادی مدیون واگنر بود؛ به خصوص «سالومه» شاهکاری است از شهوت انگیزی، جنبۀ اغراق آمیزی از رمانتیسیسم متأخر. حق تألیف «سالومه» به تنهایی، اشتراوس را قادر ساخت که برای خود ویلایی مجلل در گارمیش بسازد. اپرانویس «الکترا»، هوگو فون هوفمَنستال (1929-1874)، در طول دو دهۀ بعد با اشتراوس همکاری داشت: موفقترین همکاری آنها فکاهی مورتزارتی «دِر رُزِنکاوالیه» بود. با همراهی هوفمَنستال، به خلق آثاری همچون: «آریاند اوف ناکسوز»، «زنی بدون سایه» (17-1914)، «هِلِن مصری» (7-1923) و «آرابلّا» (33-1929)، که پس از مرگ هوفمَنستال تکمیل شد، ادامه داد. اپرانویسِ اشتراوس برای اپرای بعدیش، «زن ساکت» (4-1933)، استفان تسایگ یهودی بود، ولی جو سیاسیِ غالب در آلمان، اشتراوس را ملزم ساخت که یک اپرانویس اتریشی به نام یوزف گِرِگور را برای اپراهای بعدی اش انتخاب کند: «روز صلح» (6-1935)، «دافنه» (7-1936)، «عشق دانائه» (40-1938).
ساده لوحی سیاسی اشتراوس منجر به بهره کشی او توسط انجمن موسیقی رایش نازی شد، که در سال 1933 او را به سمت ریاست آن برگماردند، ولی دوسال بعد (دختر خوانده اش یهودی بود)، او را برکنار کردند. او دو سال جنگ را در وین گذراند (در آنجا او آخرین اپرایش، «هَوَس» را در سالهای 1-1940، نوشت)، ولی بعد هنگامی که توسط دادگاه نازی زدائی مورد بازجویی قرار گرفت و از اتهام وابستگی به نازی ها تبرئه گردید، به سوئیس عزیمت کرد.

آخرین آثار اشتراوس، عمدتاً سازی هستند: از جمله «دگردیسی» برای 23 ساز زهی سولو (1945، مرثیه ای برای ویرانی آلمان)، دومین کنسرتوی شیپور، کنسرتوی اُبوا- نوعی ساز بادی- سوناتینا- سونات ساده و کوتاه- برای سازهای بادی، و چهار تررانۀ درخشان واپسین (1948) برای آواز و ارکستر. او در سن 85 سالگی در منزلش در گارمیش زندگی را وداع گفت. 


۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۳, یکشنبه

زندگی جاکومو پوچینی

زندگی جاکومو پوچینی

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ رمانتیک های متأخر

زندگی و آثار:
ملیت: ایتالیایی
تولد: لوکا، 1858
مرگ: بروکسل، 1924
ژانر ویژه: اپرای ایتالیایی
کارهای بزرگ: مَنون لسکوت (1893)؛ بوهِمی (1896)؛ توسکا (1900)؛ خانم پروانه (1904)؛ توران دُت (1926)
پوچینی آخرین نمایندۀ بزرگ اپرای رمانتیک ایتالیایی بود. اپراهای او همیشه جایگاهی ویژه در عنایت شنوندگان خود را حفظ کرده است، و از نظر محبوبیت با وِردی هماوردی می کند. او در شجره ای از موسیقی دانان به دنیا آمد که از قرن هجدهم میلادی، در کلیسای سن مارتینو در لوکا، ارگ نواز بودند. تصمیم گرفته شده بود پوچینی سنت خانوادگی را دنبال کند، ولی دیدن اجرائی از «آیدا»ی وِردی در پیزا، او را مصمم ساخت که سازندۀ اپرا شود.

میلان

در سال 1880، دریافتِ یک بورسیه، پوچینی را قادر ساخت که در هنرکدۀ موسیقی میلان ثبت نام کند. در تابستان 1883، او فارغ التحصیل شد، در حالیکه کار بر روی یک اپرای تک پرده ای را به نام «افسونگران»، برای مسابقه ای که توسط یک ناشرِ آثار موسیقی سازمان داده شده بود، آغاز کرده بود. آن کار به جایی نرسید، ولی سال بعد پوچینی اثرش را در یک مهمانی که ریکوردی، ناشر آثار وِردی در آن حضور داشت، نواخت. «افسونگران» در سال 1884، بر روی صحنه رفت و ریکوردی بلافاصله اپرای دیگری را به نام «اِدگار» به او سفارش داد و با آهنگساز جوان قراردادی را امضا کرد.
«ادگار» در سال 1889 در لا اسکالا در میلان اجرا شد، ولی با استقبال خوبی مواجه نشد (خود آهنگساز آن را یک "اشتباه" توصیف کرد). ولی اپرای بعدی او به نام «مَنُون لِسکُوت» (همانند اپرای ماسِنِت، به همین نام، بر اساس رمانی از اَبِه پِرِوُو)، در اولین اجرایش در تورین در سال 1893، یک موفقیت چشمگیر بود. پوچینی یک فرمول برای موفقیت یافته بود: یک قهرمان زن جوان محکوم به شکست، که شخصیت معیوبش او را به سمت مرگ زودرس تکان دهنده ای سوق می دهد. او این الگو را در «دختر بوهمی» تکرار کرد، اولین اجرا در سال 1896 در تورین تحت رهبری توسکانی انجام شد، ولی مدتی زمان لازم بود تا این نمایش دراماتیک عشق و مرگ در دخمه ای در مونمارتر – در حال حاضر یکی از محبوب ترین اپراهای جهان- بتواند توجه عموم را به خود جلب کند.
اپرای بعدی پوچینی، «توسکا»، که در سال 1900 در رم اجرا شد، گشت و گذاری بود در درون جهان بی رحم حقیقت گرایی. با سیاهۀ سوانح آن- یک تجاوز نا موفق، یک قتل، یک اعدام ساختگی که معلوم می شد واقعی است و سرانجام یک خودکشی بهت آور-، به ندرت اثری توانسته است روی دست آن بلند شود. منتقدان همیشه در مورد «توسکا» با تکبر برخورد کرده اند. (یکی از آنان به گونه ای فراموش نشدنی آن را به عنوان "یک اثر تهوع آور"، بی شرمانه توصیف کرد)، ولی استعداد حیرت انگیز پوچینی در زمینۀ ملودی و ذوق فطری نمایشی او، آن اثر را از احساساتی گری صرف، دور نگه داشت.
بر اساس رویدادی از زندگی واقعی، و به همان اندازه مرتبط با نمایشنامۀ دیوید بلاسکو، «خانم پروانه» (اجرا در لااسکالا، 1904)، تبدیل به یک ژانر سوزناک شد. داستان حزن انگیز یک رقاصۀ ژاپنی که یک ناوبان آمریکایی، پس از آنکه باورش می شود که شوهرش است، به او خیانت می کند و ترکش می کند.
پس از آنکه پوچینی آن را به صورت سه پرده ای بازنویسی کرد، جهان اپرایی را تسخیر نمود. نمایشنامۀ دیگر بلاسکو «دختر غرب طلایی»، دستمایۀ اپرای بعدی را برای پوچینی با همین نام فراهم ساخت، که برای اولین بار در دسامبر 1910 در اپرای متروپولیتن نیویورک، با انریکو کاروزو و اِمی دستین به عنوان نقش آفرین های اصلی، به اجرا درآمد.
پوچینی در اپرای بعدی خود، با پذیرش سفارشی از مدیران یک تماشاخانۀ ونیزی،  به جای یک مدیر ایتالیایی، دچار یک اشتباه سیاسی شد و به خیانت متهم شد. اپرای کمتر شناخته شدۀ «پرستو»، برای اولین بار در زمان جنگ جهانی اول اجرا شد، اگرچه به جای وین در مونت کارلو. پوچینی به صورت همزمان بر روی یک اپرای سه گانه تک پرده ای «گران گینیول» - تماشاخانه ای در منطقۀ پیگال فرانسه»- کار می کرد: اپرای هولناک «شنل»، یک تراژدی پر سوز و گداز، «خواهر آنجلیکا» و اثر فکاهی او، «جانی اسکیکی»، که در میان سه اثر از همه موفق تر بود. این سه گانه برای اولین بار در دسامبر 1918 در نیویورک بر روی صحنه رفت.

«نِسون دورما»

پوچینی تا سال 1891 در ویلایش تور دِل لاگو در خارج از لوکا، همراه با همسرش الویرا زندگی کرده بود (معشوقۀ شوهردارش تا سال 1904). در سال 1909 دختر خدمتکار آنها وقتی توسط الویرای حسود به نارَوا، به داشتن رابطه جنسی با پوچینی متهم شد، اقدام به خودکشی کرد. این تراژدی ممکن است الهام بخش شخصیت لیوی مهربان، دختر بردۀ دوست داشتنی، در آخرین اپرای پوچینی، «توراندور» شده باشد، که بر اساس یک داستان تخیلی شرقی نوشته شد. این اثر تک خوانی «نِسون دورما» را در بر می گیرد که محبوبیتش را مدیون خوانندگی «سه تنور» است که همزمان با جام جهانی فوتبال 1990 در ایتالیا در یک کنسرت، بر روی صحنه اجرا شد.

مقرر بود که وقتی شاهزاده خانم توران دُت سنگدل از شاهزاده کالاف رو دست می خورد و سرانجام تسلیم عشق می شود، توران دُت پایان خوشی داشته باشد، ولی پوچینی در نوامبر سال 1924، در زمان معالجۀ سرطان حنجره، در اثر یک حملۀ قلبی درگذشت، و دوئت- قطعه ای موسیقی برای اجرای دو نفره- عاشقانه را نا تمام رها کرد.