۱۳۹۵ بهمن ۳, یکشنبه

سایر آهنگسازان دورۀ ملی گرایی

سایر آهنگسازان دورۀ ملی گرایی

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

دورۀ خیزش ملی گرایی


بسیاری از آهنگسازان کم اهمیت تر فرانسوی، و در میان آنها لِئُو دُولیب (91-1836)، آهنگساز و ارگ نوازی که همانند اُفِنباخ، به خاطر اُپِرِت هایش، شهرت داشت، در طول قرن نوزدهم به شکوفایی رسیدند. شهرت پس از مرگ او مدیون دو نُت نوشتۀ باله برای اپراخانۀ پاریس-کُوپّولیا (1870، بر اساس داستانی از ای.تی.اِی. هافمَن)، سیلویا (1876)، و سه اپرا می باشد. این شامل «لاکمِه» (1833)، بر اساس یک موضوع عامه پسند شرقی، می شود. کولوراتور (نوعی موسیقیِ آوازی تکخوانی) پرزحمت «آوای ناقوس» و «دو نوازی گل»، برای صداهای زن، به نام «گنبد ضخیمِ یاس»، نیز شامل آن می گردد.
معاصر جوانتر دُولیب، ژول ماسنِه (1912-1842) در اپرا و اُراتُوریُو تخصص یافت: او در زمینۀ کنایات شهوانی، بی نظیر بود (به ویژه اگر فاحشه ای نادم را درگیر کار می کرد)، خواه در بافتی انجیلی یا در بافتی غیر مذهبی. مشهورترین اپراهای او شامل «هِرُودیاد» (1881، بر اساس داستان سالومه)، مانُومِه (1844، بر اساس داستانی از اَبِه پِریُو، که بعداً پوچینی نیز به آن دست یازید)، وِرتا (1892، بر اساس داستان مشهوری از گوته)، تائیس (1894، که مدیتیشن مشهور برای تکنوازیِ ویولن را در بر می گیرد)، سیندرلّا (1899)، و دُن کیشُوت (1910، بر اساس رمانی از سِروانتِس) می شود. اپراهای ماسنِه در روزگار خودش، به شدت مورد توجه عموم قرار داشت: تماشاگران امروز، آنها را تا حدی بیمارگونه و بیش از اندازه احساسات مآبانه می یابند، ولی «مانُو» و «وِرتا» هنوز هم در گنجینۀ آثار موسیقی قرار دارند.
اِمانوئِل شابِریِه (94-1841)، یک کارمند اداری بود، که پس از شنیدن «تریستان و ایزُولده» واگنِر تصمیم گرفت به موسیقی روی بیاورد. اپراهای او «ستاره» (1877)، گوئِندولین (1866) و «شاه علی رغم خودش» (1887)، را شامل می گردد، که همۀ آنها تا کنون، اجراهای مجدد گاه و بیگاه داشته اند، ولی مشهورترین قطعۀ او، راپسودیِ پر جوش و خروش ارکستری با اصواتِ ایبریایی، به نام «اسپانیا» (1833) است.
ادوارد لالو (92-1823) نیز برای «سمفونی اسپانیایی» خود از جنوبِ پیرنِه الهام گرفت، و آن را با یک فانتزیِ نُروِژی (1880)، برای ترکیبِ مشابهی از سازها، ادامه داد. او چندین اپرا و باله نوشت، که از میان آنها، فقط «شاهِ ایگرِگ ها» (1888)، قرین موفقیت بود.
جدا از گریگ، نروژ دو آهنگساز دیگر نیز پرورش داد. یوهان اِسوِندسِن (1911-1840)، مدتی را در پاریس گذراند، و پیش از آنکه به عنوان مربی و رهبر ارکستر به نروژ بازگردد، دوست نزدیک واگنِر شد. آثار او دو سمفونی، چند کنسرتو برای ویولنسِل و ویولن،یک رُمانس (عاشقانه) برای ویولن و ارکستر، و مجموعه ای از راپسودی های نروژی را شامل می شود. کریستیان سیندین (1941-1856)، بیشتر زندگی اش را در اُسلُو سپری کرد. همانند اِسوِندسِن، او نیز عمدتاً برای آثار سازی مشهور بود، که چهار سمفونی، سه کنسرتو ویولن و یک کنسرتُو پیانو، موسیقی مجلسی، چند ترانه و چندین قطعۀ پیانو را شامل می گردد، که از میان آنها، «خِش خِش بهار»، هنوز به کرّات نواخته می شود.

در بوهِمیا، شاگرد و پسر خواندۀ دوُژاک، یوزف سوک (1935-1874)، سنت اِسمِتانا و دوُژاک را دنبال کرد، ولی بدون آنکه از الحان ملّی چک استفاده زیادی ببرد. او نیز یک نوازندۀ درخشان ویولن بود، که از سال 1892 تا 1933 در گروه چهار نفرۀ سازهای زهی بوهمی می نواخت. نوه اش، که او هم یک نوازنده است، نیز یوزف سوک نامیده می شود (متولد 1929)، و در حال دنبال کردن سنت خانوادگی است. مهم ترین اثار سوک، برای ارکستر نوشته شده بودند. آنها یک سِررِنادِ سازهای زهی، متعلق به سالهای آغازین کارش (1892)، «داستانهای خیالی» (1900)، و سمفونی عظیم آسرائِل (6-1905)، که پس از آنکه سوک هم زمان هم پدر خوانده و هم همسر جوان خود را از دست داد، نوشته شد، را در بر می گیرد. این اثر اولین فاز از چرخه سمفونیکی را تشکیل می دهد، که اجزاءِ آن، «داستانِ تابستان» (9-1907)، «پختگی» (17-1912)، و «خاتمه» (9-1920)، بودند. همۀ این آثار تلاش های شخصی سوک برای کنار آمدن با تراژدیِ محوریِ زندگی اش را بازتاب می دهند. اگرچه بسیاری از آثار موسیقیِ سوک مستقیماً از موسیقیِ عامیانۀ چِک الهام گرفته نشده است، آخرین اثر او یک رقص چک (سوسِدِسکا، 1935)، برای ارکستر مجلسی بود.

۱۳۹۵ دی ۲۶, یکشنبه

سلاطین والس

سلاطین والس

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

دورۀ خیزش ملی گرایی


اگر سالیوِن مظهر انگلستان دورۀ ویکتوریایی و اُفِنباخ مظهر پاریسِ امپراتوری دوم بود، وینِ قرن نوزدهم به خانوادۀ اشتراوس تعلق داشت. یوهان اشتراوس و پسرانش با شبیخونی از سیلاب موسیقیِ ملایم- پولکاها، گالُوپ ها- نوعی رقص با نشاط- کوادریل ها- نوعی رقص قدیمی چهارنفره-، مارش ها، و به خصوص والس ها، پایتخت اتریش را به تصرف خود در آوردند. والس، نوع پیچیده ای از رقص لَندلِرِ اتریشی، در دستان آنها جایگزین منشاء محقر روستایی خود شد، که در سالن های رقص طبقۀ کارگر و در عین حال سالن های رقص اشرافی، بسیار مورد محبوبیت قرار گرفت.

یوهان اشتراوس بزرگ

آهنگساز، رهبر ارکستر و نوازندۀ ویولن، یوهان اشتراوس (49-1804)، پسر یک مهمانخانه دار از تبار یهودی-مجار بود. او نوازندۀ پر استعداد ویولن، به عنوان رفیق و شریک یوزف لِنّا، که رهبری یک ارکستر رقص عامه پسند را برعهده داشت، کار خود را آغاز کرد. در سال 1825 آنها از هم جدا شدند و اشتراوس گروه خودش را تشکیل داد، که به زودی شروع به نواختن در میکده های محبوب وین کرد. در طول چند سال، ارکستر اشتراوس درگیر نواختن در سالن رقص در مهمانخانۀ مطابق مد روز به نام اِشپِرل در حومۀ لِئُوپولد اشتات، محلی محبوب برای برگزاری کنسرت، که بازدید کنندگان متشخص خارجی را، از جمله شوپن، ریچارد واگنرِ جوان و هانس کریستیان آندِرسُن، نویسنده را به سوی خود فرا می خواند.
گنجینۀ آثار موسیقی ارکستر اشتراوس از رقص هایی مانند والس شامپاینِ خود اشتراوس و والس جشنوارۀ اِشپِرل، تا فانتزی هایی بر روی نغمه های اپرایی محبوب در آن زمان، که توسط بلّینی، اُوبِر، روسّینی، مِیِر بیِر و سایرین ساخته شده بودند. از میان بروندادهای فراوان اشتراوس، شاید مشهورترین آنها، مارش رادِتسکی (1848)، باشد.
از سال 1833 به بعد، ارکستر اشتراوس شروع به مسافرت به اطراف کرد، نه فقط در سراسر اتریش و آلمان، بلکه همچنین به پاریس و لندن، که در آنجا او در مراسم تاجگذاریِ ملکه ویکتوریا، شرکت کرد. در بازگشت به وین، اشتراوس تبدیل به رهبر پر شکوه موسیقیِ رقص دربار شد. او و همسرش، پیش از آنکه او را ترک کند تا با یک معشوقه که هفت فرزند دیگر برایش به دنیا آورد، زندگی کند، شش فرزند داشتند (سه تن از پسرانش، سنت خانوادگی را پی گرفتند). او در اثر ابتلا به مخملک، که از یکی از فرزندانش گرفته بود، در سن 45 سالگی فوت کرد.

یوهان اشتراوس جوان

زندگی و آثار:
ملیت: اتریشی
تولد: وین، 1825
مرگ: وین، 1899
ژانر های ویژه: موسیقی رقص ونیزی و اُپِرِت (نوعی اپرای فکاهی)
آثار بزرگ: خفاش (1874)؛ «بارُن و کولی» (1885)؛ والس ها، شامل «روزنامه های صبح» (1864)؛ «دانوب آبی» (1867)؛ «داستان هایی از جنگل های وین» (1868) و «شراب، زن و آواز» (1869)؛ پولکاها (نوعی رقص قدیمی) شامل «تریتش-تراتش» (1858) و «رعد و برق» (1868).

ارشدترین پسر اشتراوس، یوهان، به "سلطان والس" شهرت داشت. او علی رغم میل پدرش، نواختن ویولن را آموخت و در سال 1844، یک ارکستر رقیب را برپا کرد که پس از مرگ اشتراوس اول، با گروه اصلی اشتراوس ادغام شد. بین سالهای 1856 و 1886، اشتراوس و ارکسترش در اروپا مسافرت می کردند، در سن پترزبورگ از محبوبیت ویژه ای برخوردار شدند، از آمریکا نیز بازدید به عمل آوردند.
ساخته های خود او- والس ها، پولکاها، کوآدریل ها و مارش ها-، حتی با فاصله ای زیاد نسبت به آثار پدرش، مورد تحسین قرار می گرفتند، و بسیاری از والس های او تقریباً از نظر مقیاس، سمفونیک هستند. آثار او روحیۀ هدونیستیکِ (لذت جویانه)امپراتوری اتریش-مجار را در اوج عظمت ماقبل جنگ جهانی اول، به تصرف خود درآورد.
اشتراوس همچنین یک آهنگساز پر استعداد برای آثار صحنه ای بود. از 18 اپرا و بالۀ او، دو اثر چشمگیر، «خفاش»، امتزاجی دوست داشتنی از شوخ طبعیِ اُفِنباخی و وقارِ ونیزی؛ و «بارُن کولی»، که در آن رمانتیسیسم ونیزی با الحان کولی های مجار، چاشنی زده شده است، هنوز هم مورد اجرا قرار می گیرند.
برادران جوانتر یوهان، یوزف (80-1827) و ادوارد (1916-1853)، هر دو در امر مدیریت ارکستر خانوادۀ اشتراوس مشارکت داشتند، و هر دو موسیقیِ رقص از نوعی مشابه می نوشتند، اگرچه هیچ یک از آنان به سطح محبوبیت عظیمِ پدر و برادرشان، نائل نگشتند.


۱۳۹۵ دی ۱۹, یکشنبه

زندگی ژاک اُفِنباخ

زندگی ژاک اُفِنباخ

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ خیزش ملی گرایی

زندگی و آثار:
ملیت: آلمانی
تولد: کُلن، 1819
مرگ: پاریس، 1880
ژانر های ویژه: اُپِرِت- نوعی اپرای فکاهی- و اپرا بوفه- نوعی از اُپرِت قرن نوزدهم فرانسه که نامش را از تماشاخانه ای که در آن به اجرا در می آمد، گرفته است.
کارهای بزرگ: اورفئوس در عالم اموات (1858)؛ ژنویو برابان (1859)؛ هِلِن زیبا (1864)؛ زندگی پاریسی (1866)؛ دوشس بزرگ ژرولشتاین (1867)؛ پریکُل (1868)؛ قصه های هوفمن (1881).

در حالی که "اپرای ساووی" گیلبرت و سالیوِن، نگاهی ریشخندآمیز به انگلستان دورۀ ویکتوریایی داشت، فرانسه معادل آن را در اُپِرِت های درخشان ژاک اُفِنباخ پیدا کرد.
خانوادۀ یهودی-آلمانی اُفِنباخ نامشان را از شهر زادگاهشان، اُفِنباخ –اَم-ماین، اخذ کردند. پدر او، ایزاک، آوازخوان مذهبی در کنیسه بود، که در سال 1833، دو تن از پسرانش، جولیوس و ژاک (تا آن زمان یک نوازندۀ امیدبخش ویولن سل) را به پاریس برد. ژاک در هنرکدۀ موسیقی ثبت نام کرد، ولی پس از یک سال آنجا را ترک کرد و شغلی در ارکستر اُپرا-کمیک پیدا کرد. او همچنین آغاز به نواختن در محافل پاریس کرد، و از آن رو  او قطعات متعددی برای ویولن سل و پیانو نوشت. در طول سالهای 1840، عمدتاً به عنوان یک اجرا کننده، امرار معاش می کرد و در سال 1850به عنوان رهبر ارکستر در تماشاخانۀ فرانسه منصوب شد. در 1855 تماشاخانۀ کوچک مارینی را در شانزاِلیزه اجاره، و در آنجا برنامه ای تابستانی برای اجرای قطعات کوتاه فکاهی را تنظیم کرد. موفقیت این کار مخاطره آمیز او را تشویق کرد که به تماشاخانۀ کُنت، که نامش را به بوفه-پاریزین تغییر داد، محل پایدارتری برای برگزاری برنامه هایش، نقل مکان کند.

اپرای بورلِسک*

در طول 25 سال بعدی اُفِنباخ متجاوز از 90 اثر صحنه ای تولید کرد. اُپِرِت های شوخ وشنگ و کنایه آمیز او، آهنگسازانی مانند واگنر و مایر بیِر را به سخره می گرفت و روح لذت گرایانۀ غالب پاریس دوران اپراتوری دوم، با دلبستگی آن به رقص های تالار های موسیقی و نفی بیرحمانۀ طبقۀ حاکمه، را تسخیر می کرد.
در اواسط سالهای 1870 تماشاگران او کم کم از تولیدات او خسته شدند و دوره ای از شکست های پر هزینه، درست در زمانی که یوهان اشتراوس، که افنباخ او راتشویق به نوشتن اپرا کرده بود، از بزرگترین کامیابی هایش، لذت می برد، او را دچار ورشکستگی کرد. افنباخ به شکل دیگری از اپرا روی آورد.

قصه های دوفمن

اعتبار افنباخ همچنین بر یک کار جدی ترش، قصه های هوفمن، که در هنگام مرگش ناتمام ماند، اتکا دارد. قریحۀ عالی شاعرانۀ او این قصۀ عشق ناکام، بر پایۀ سه داستان نوشته شده توسط نویسندۀ رمانتیک، ای. تی. اِی، هوفمن، که به عنوان سه مرحله از زندگی خود او تلقی می شود، را غنا می بخشد. نمایش جولیِتا، تنظیم شده در ونیز، «بارکاروله» را در بر می گیرد، که همراه با «کَن-کَن» از اورفئوس، در میان مشهورترین ملودی های جهان، جای دارد.

*بورلِسک (Burlesque): نمایش مسخره، ادای کسی را درآوردن، مسخره کردن



۱۳۹۵ دی ۱۲, یکشنبه

زندگی آرتور سالیوِن

زندگی آرتور سالیوِن

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ خیزش ملی گرایی

زندگی و آثار:
ملیت: بریتانیایی
تولد: لندن، 1842
مرگ: لندن، 1900
ژانر ویژه: اُپِرِت- نوعی اپرای فکاهی
کارهای بزرگ: جادوگر (1877)؛ پیش بند اچ ام اس (1878)؛ دزدان دریایی پنزانس- منطقه ای مسکونی در جنوب غربی انگلستان- (1879)؛ شکیبایی (1881)؛ آیولنتی- اسمی زنانه اخذ شده از یونانی، به معنی گل بنفشه- (1882)؛ شاهزاده آیدا (1884)؛ میکادو – لقب سابق امپراتوران ژاپن، به زبان ژاپنی به معنی محترم، شریف و بزرگ- (1885)؛ رادیگور (1887)؛ خرده مالکان گارد (1888)؛ قایقرانان (1889).

آرتور سالیوِن یکی از با استعدادترین آهنگسازان قرن نوزدهم انگلیستان بود، ولی به صورت پیش فرض، او تنها می تواند به عنوان یک "ملی گرا" توصیف شود. در واقع، او بدون نقص در سنت آلمانی تعلیم دید. پسر یک رهبر گروه موسیقی بود و اولین بورسیۀ مندلسون برای فرهنگستان سلطنتی موسیقی لندن را از آن خود ساخت، و سپس برای ادامۀ تحصیل به هنرکدۀ موسیقی لایپزیگ رفت، در آنجا او پیش از بازگشت به انگلستان در 1861 و تصدی ارگ نوازی کلیسا، با لیست و گریگ ملاقات کرد. در سال 1866 او به عنوان استاد آهنگسازی فرهنگستان سلطنتی، گمارده شد.

اُپرا های ساوُی

سالیوِن مصمم بود که به عنوان یک آهنگساز موسیقی جدی و ارزشمند، به خصوص اوراتوریو، کامیاب گردد. ولی ملاقات با ویلیام شووِنک گیلبرت، نمایشنامه نویس بود که شهرت دیرپای او را تضمین کرد. اولین همکاری آنها، "تِسپیس"- در اصل نام یک شاعر یونانی قرن ششم پیش از میلاد- با شکست مواجه شد. ولی دومین کار مشترک آنها، "محاکمه توسط هیئت منصفه" (1875)، که با تشویق مدیر اجرایی برنامه های نمایشی، ریچارد دُ اُیلی کارت، نوشته شد، یک موفقیت پیروزمندانه بود. این اثر اولین اثر از یک رشته آثار که به عنوان "اُپراهای ساوُی" شناخته می شوند، بود- اپرای ساوُی سبک به خصوصی از اپراهای فکاهی است-، اُپِرِت هایی که عمدتاً در تماشاخانۀ ساوُی در منطقۀ اِسترَند لندن تولید می شد ( دُ اُیلی کارت که بوی سود سرشاری را استشمام کرده بود، آنجا را اجاره کرده بود). تقریباً همۀ کارهای مشترک گیلبرت و سالیوِن با موفقیت های پر سر و صدا همراه بود، به طور مثال پیش بند اچ ام اس، 700 شب بر روی صحنه اجرا شد.
آهنگساز و اپرانویس کاملاً با هم جور بودند. اپرانامه های با مزه و خنده دار گیلبرت، با تقلید مضحک از نهادهای برجستۀ بریتانیایی، همچون قانون، مجلس عوام، پلیس، جنبش زنان، جنبش "زیبایی شناختی" به رهبری اُسکار وایلد و چهره های شاخص در حیات عمومی، با استعداد بی نظیر سالیوِن در زمینۀ فکاهی موسیقایی (برگرفته از هندل، دونیتزتی، واگنر، وِردی و سایرین)، ممزوج با قریحه ای برای ملودی های روان، و تنظیم برای ارکستر به گونۀ مناسب، به شکل بدون نقصی سازگار بود.
شراکت آنها در طول اجرای "قایقرانان"، دچار تنش شد، و دو اپرای آخر آنها، "مدینۀ فاضله با مسئولیت محدود" (1893) و "دوک بزرگ" (1896)، موفقیت کمتری داشت. با کمال تأسف، سالیوِن با بها دادن بسیار بیشتر به موسیقی جدی اش، همانند اپرای بزرگ "آیوانهو"، استعدادهای خود را خوار می کرد. ثابت شد که ارزیابی او اشتباه بوده است: اپراهای ساوُی هرگز محبوبیت عظیم خود را از دست ندادند، در حالیکه آثار "جدی"، بدون هیچ رد پایی، ناپدید شدند.