۱۳۹۵ تیر ۷, دوشنبه

زندگی هِکتُور بِرلیُوز

زندگی هِکتُور بِرلیُوز

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ رمانتیک

زندگی و آثار:
ملیت: فرانسوی
تولد: لا-کُوتِه-سن-آندره، نزدیک گِرِنُوبل، 1803
مرگ: پاریس، 1869
ژانر های ویژه: آثار کُرال و اُرکِسترال رمانتیک، اپرا در مقیاس بزرگ
کارهای بزرگ: سمفونی فنتَستیک (1830)؛ هَروُلد در ایتالیا (1834)؛ مرثیۀ بزرگ (1837)؛ رومئو و ژولیت (39-1838)؛ اوِرتور دزدان دریایی (1831) و کارناوال رومی (1844)؛ دوزخ فاوست (1846)؛ تُو دِئُوم (1849)؛ ترُوجان ها (8-1856).

همانند شومّن و شوپن، به برلیوز به عنوان یک نمونۀ تمام عیار هنرمند «رمانتیک» نگریسته می شود، هم به خاطر ماهیت آثارش و هم برای رویدادهای رنگین زندگی خودش، که در کتابش به نام «خاطرات سرگرم کننده»، مستند شده اند.
به عنوان فرزند یک پزشک شهرستانی، او قصد داشت حرفۀ طبابت را دنبال کند، ولی صحنه های وحشتناک اجسادی که او در مدرسۀ طب پاریس با آن ها روبرو شد، او را منصرف ساخت. در عوض شروع به فراگیری موسیقی کرد، در آغاز به صورت خصوصی و سپس در کنسرواتوار پاریس.
برلیوز که طبیعتی آتشی مزاج، حساس و شتاب زده داشت، در معرض هیجانات شدیدی قرار داشت. در سال 1827، او اجرایی از هملت را در تئاتر اُودِئُون دید که توسط شرکت تئاتر انگلیسی، انجام می شد، و به سرعت با ستایشی مهار نشدنی، گرفتار سحر آن شد، هم به خاطر شکسپیر، و هم برای هَریِت اسمیتسُونّ بازیگر زن جذاب ایرلندی که نقش اُوفِلیا را بازی می کرد. عشق یکسویۀ او در سال 1830 در اثر خارق العادۀ برنامه ریزی شدۀ «سمفونیِ فَنتَستیک» با عنوانِ فرعیِ «حوادثی در زندگیِ یک هنرمند»، جلوۀ بیرونی پیدا کرد. در سه موومان اول از پنج موومان، «محبوبه» در قالب یک موتیف ملودیک (که برلیوز آن را «وسواس» می نامید)، یا در "شورها و رؤیاها"، در یک باله، یا در طول یک چکامۀ شبانی (که بسیار آن را به بتهوون مدیون است)، ظاهر می شود. در موومان چهارم، «گام برداشتن به سمتِ دار»، رؤیاهای یک هنرمند که محبوبه اش را به قتل رسانده است و در حال رانده شدن به سمت گیوتین است؛ در آخرین موومان، سَبت (یکشنبه) ساحران عجیب و غریب، که محبوبه تبدیل به یک عفریته می شود، تِم کار او به شکل وقیحانه ای تحریف می شود.
در سال 1832، سرانجام برلیوز هریِت اسمیتسُون را متقاعد کرد که با او ازدواج کند. ولی ثابت شد که مجاورت با محبوبه، به اندازۀ پرستش از راه دور پرجاذبه نیست. اگرچه او هرگز هَریِت را (که در سال 1854 در اثر اعتیاد به الکل، فوت کرد) طلاق نداد، از سال 1841 به بعد، او رابطه ای نامشروع با مِری رِچُو برقرار ساخت، و او بعداً همیر دومش شد.
در طول سالهای 1830، برلیوز برخی از بهترین آثارش را، از جمله سمفونی با ویولای آبلیگاتا، هَرُولد در ایتالیا تولید کرد. این اثر توسط پاگانینی سفارش داده شد، که به آهنگسازِ در حالِ تقلّا، 20،000 فرانک برای این قطعه پرداخت کرد، با وجود این، او هرگز بخش سولوی آن را ننواخت، زیرا می گفت که آن بخش به اندازۀ کافی استعدادهای او را به عنوان نوازندۀ چیره دست، به نمایش نمی گذارد.

آثار در مقیاس بزرگ

شیفتگی برلیوُز برای آثار ماندگار، او را به سمت ساختن قطعات عظیم برای گروههای ارکستری بسیار بزرگ هدایت کرد (هرچند خود او فقط گیتار می نواخت، او استاد سازبندی بود و رساله ای اثرگذار در این زمینه به رشتۀ تحریر درآورد). آثار غول آسای او برای گروههای همسرایی و ارکستر، یک رکوئیم (1837)، سمفونی دراماتیک «رومئو و ژولیت» (9-1838)، «سمفونی بزرگ پیروزی و تشییع» (1840)، و اپراهای «چلینی!، خوش آمدید» (7-1834)، و «تروجان ها» (8-1856)، را در بر می گرفت.
برلیُوز هیچوقت به اندازۀ کافی پول نداشت. او مجبور بود که از طریق کار کردن به عنوان منتقد موسیقی و سفرهای اروپایی به عنوان رهبر ارکستر، کمبود درآمد خود را جبران سازد.
در سال 1846 «دوزخ فاوست»، یک "کانتات (قطعه ای موسیقی آوازی) دراماتیک"، براساس نمایشنامه ای از گوته – که برلیُوز او را به همراه شکسپیر، متنفذترین شخصیت های زندگی اش معرفی می کرد-، موفق به جلب توجه پاریسی ها نشد، اگرچه در روسیه موفقیت عظیمی کسب کرد. ولی اُراتوریوی او، «کودکی مسیح»، در سال 1854 موفقیت متوسطی کسب نمود، و صحنۀ بی نظیر «وداع چوپانان» همیشه به عنوان یک اثر محبوب مردم، باقی ماند.
«تروجان ها» سرانجام در سال 1863، برای رفتن بر روی صحنه آماده شد، در آن زمان تنها بخش دوم آن، «تروجان ها در کارتاژ»، در پاریس اجرا شد. نا کامی آن، قلب بِرلیُوز را شکست، و آخرین سالهای عمرش، با افسردگی و نا خوشی، ابر آلود شد. (اپرا در کلیت خود تا سال 1969 به زبان فرانسوی بر روی صحنه نرفت) در اوایل سال های 1860، او آخرین اثرش، اپرای شکسپیری درخشان «بئاتریس و بندیکت» را تکمیل کرد، ولی پس از آن تا هنگام مرگش، آثار کمی را نوشت.

ارزیابی مجدد

در حالی که آثار مقیاس بزرگ او هنوز هم نسبتاً به ندرت اجرا می شوند، زیرا به روی صحنه بردن آنها بسیار پر هزینه است، سمفونی فَنتَستیک و اُوِرتورهای کنسرت (به خصوص «قضات پولکی»، «کشتی دزدان دریایی» و «کارناوال رومی») همانطور که چرخه-آواز ارکستریِ با ظرافت تنظیم شدۀ «شب های تابستان» (1841)، بر اساس اشعار زنجیره ای تئوفیل گُوتیه، همچنان محبوب مانده است.
بِرلیوُز هنوز به عنوان یک آهنگساز «عجیب و غریب» تفسیر می شود، و اصالت کارهایش به عنوان بی کفایتی، مورد استهزاء واقع شده است. ولی حمایت متقاعد کنندۀ نویسندگانی مانند دیوید کِیرنز و رهبران ارکستری همانند کالین دیویس و راجر نورینگتُون، باعث احیای برخی شاهکارهایی شده است، که قبلاً نادیده گرفته می شدند، مانند «تروجان ها»، و اهمیت برلیور را به عنوان یکی از برجسته ترین آهنگسازان قرن نوزدهم، به اثبات رسانده است.


۱۳۹۵ خرداد ۳۰, یکشنبه

زندگی نیکّولو پاگانینی

زندگی نیکّولو پاگانینی

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ رمانتیک

زندگی و آثار:
ملیت: ایتالیایی
تولد: جنوآ، 1782
مرگ: نیس، 1840
ژانر ویژه: موسیقی زبردستانۀ ویولن
کارهای بزرگ: 24 کاپریچیو- قطعه ای سر زنده موسیقی، نوعاً کوتاه و آزاد در شکل- بدون همراهی برای ویولن (1820)؛ کنسرتو های ویولن و آثار کوتاهتر، از جمله "رقص ساحران" و "جنبش دائمی"


ویولن نواز و آهنگساز ایتالیایی، نیکولو پاگانینی هنوز به عنوان بزرگترین استاد همه- یک نابغۀ حقیقی ویولن که مهارت تکنیکی اش، هرگز همتایی نداشته است- مورد احترام است. بیست و چهار کاپریچیوی درخشان او برای تکنوازی ویولن، بسیاری را به تقلید از او واداشته است، و کنسرتوها و واریاسیون هایش، هنوز بخشی از گنجینۀ موسیقی ویولن هستند. در خانواده ای جنوآییِ فقیر به دنیا آمد، به عنوان کودکی خردسال، توسط پدر قلدرش مجبور می شد که به صورت دائمی تمرین ویولن کند.
در سال 1795، یکسال را در پارما به مطالعه پرداخت، و در سن 18 سالگی به عنوان رهبر ارکستر (و سپس همچنین به عنوان ویولن نواز دربار) در لوکا منصوب شد. در یکی از کنسرت هایش در دربار، او با اسفاده از تنها دو سیم ویولنش، یک "صحنۀ عاشقانۀ" موسیقایی را به صورت بالبداهه ساخت، و  نیز سوناتی را تماماً بر روی سیم سُل نوشت و به اجرا گذاشت، که دقّت و زبردستی چشمگیری را طلب می کرد.
از سال 1810 به بعد، پاگانینی به عنوان استادی مستقل در اروپا مسافرت می کرد. پس از آغاز به کار کنسرتش در لا اسکالا، میلان، در سال 1813، منتقدی نوشت: "بدون تردید او پیشروترین و بزرگترین ویولن نواز در جهان است. نوازندگی اش به راستی غیرقابل تصور است. او کار پاساژ، پرش ها، و توقف های دوبل مشخصی را اجرا می کند که هرگز از هیچ ویولن نوازی شنیده نشده است..."

معاهده با شیطان

زبردستی اعجاب برانگیز نوازندگی پاگانینی، با ظاهر نا مأنوسش ترکیب می شد- او لاغر و نحیف و زشت، با انبوهی از موهای بلند مشکی بود، که انگشتان باریک و بسیار بلندی داشت- و این به شایعاتی دامن میزد مبنی بر اینکه او هم پیمان شیطان است. او هرگز ازدواج نکرد، ولی رابطه ای چهار ساله با خواننده ای به نام آنتونیا بیانکی داشت که حاصلش پسری به نام آکیله بود، که خودش را وقف او نمود.
بین سالهای 1828 و 1834، حرفۀ پاگانینی به عنوان یک استاد در حال سفر، در اوج خود قرار داشت: او در وین، برلین، ورشو، پاریس و لندن، مورد تحسین قرار می گرفت، ولی وخامت وضع سلامتی اش، بازنشستگی و بازگشتش را به ایتالیا جلو انداخت. شش سال بعد او به دلیل سرطان حنجره فوت کرد، ولی کلیسا، او را به عنوان یک بدعت گذار محکوم کرد و اجازۀ دفن او را در زمین وقفی کلیسا نداد. در سال 1845، بقایای جسد او از ریویِرای فرانسه به یک گورستان خصوصی در پارما منتقل گردید و در سال 1876 بار دیگر در گورستان عمومی پارما، مدفون شد. ویولن گوارنری او در موزۀ شهرداری جنوآ، حفظ شده است. پاگانینی تأثیر عظیمی هم بر روی آهنگسازان (منجمله شومان)، و هم اجرا کنندگان، نه فقط نوازندگان ویولن، بلکه همچنین نوازندگان پیانو داشت. هم لیست و هم شوپن از او برای گسترش دادن مرزهای تکنیک های کی بُرد، سرمشق می گرفتند. "تمرینات متعالی" لیست، مستقیماً از کاپریچوهای پاگانینی الهام گرفته شده بود.



۱۳۹۵ خرداد ۲۳, یکشنبه

زندگی جاکومو مایر بیِر


زندگی جاکومو مایر بیِر

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ رمانتیک


زندگی و آثار:
ملیت: آلمانی
تولد: فوگلسدورف، نزدیک برلین، 1791
مرگ: پاریس، 1864
ژانر های ویژه: اپرای بزرگ فرانسوی
کارهای بزرگ: روبرت شیطان (1831)، اوگونوها – پروتستان های فرانسوی- (1836)؛ پیامبر (1849)؛ آفریقا (1865)


در حالیکه اپراهای روسینی، دونیتزتی، بلّینی و وِبِر، همه تا اندازه ای جای خود را در گنجینۀ آثار موسیقی حفظ کرده اند، آثار جاکومو مایِر بیِر در طول قرن گذشته فقط گاه گاهی رواج دوباره یافته اند. در زمان خودش، مایر بیر یکی از موفق ترین سازندگان اپرا و یکی از ثروتمندترین افراد در اروپا محسوب می شد. این به شکل اجتناب ناپذیری سنگ اندازی حسادت آمیز از طرف همکاران کمتر کامیاب- به خصوص واگنر، که حملۀ گزنده ای را بر ضد او در رسالۀ یهودی ستیزانه اش، به نام "یهودیت در موسیقی" (1850)، آغاز کرد- را تحریک میکرد.

کودک اعجوبه

مایر بیر به راستی یک چهرۀ جهانی بود. در برلین متولد شد، همانند معاصر جوانترش، مندلسون، در خانوادۀ یاکوب لیِبمَن بیِر (آنسان که در آغاز نامیده میشد)، در جمعی ثروتمند، با فرهنگ و یهودی، پا به عرصۀ هستی نهاد، و استعداد آغازین خود در زمینۀ  نواختن پیانو را با ظاهر شدن به عنوان یک تکنواز در کنسرتوی موتزارت، به نمایش گذارد. وقتی هنوز در دهۀ دوّم عمر خود بود، شروع به نوشتن اپراهای آلمانی کرد.
از 1816، او نه سال را در ایتالیا گذراند، و آنجا او شش اپرا به سبک روسینی نوشت. آخرین آن، "جهادگر صلیبی در مصر"، (1824)، بود که متعاقباً با موفقیتی همسان در لندن و سپس پاریس، جایی که مایر بیر با اوژن اسکریب (1861-1791)، نویسندۀ اشعار اپرا ملاقات نمود، به روی صحنه رفت. از آن زمان به بعد، پاریس کانون فعالیت های مایر بیر شد، اگر چه او هرگز در آنجا به صورت دائمی اقامت نکرد. در سالهای 1840 او به عنوان مدیر کل موسیقی – Generalmusik Director- در برلین منصوب گشت، و در آنجا او یک زینگ اشپیِل – بازی خوانندگی- برای خوانندۀ سوپرانوی سوئدی، جنی لیند (87-1820)، نوشت.

اپرای بزرگ

اعنبار مایر بیر به واسطۀ اپراهای بزرگی است که او برای اپراخانۀ پاریس، با همکاری اسکریب، خلق کرد، که با "روبرت شیطان" در 1831، آغاز شد و با "اوگونوها" و "پیامبر" ادامه، و با "آفریقا" (اوّلین اجرای آن در 1865، پس از مرگش) خاتمه یافت. همۀ این آثار با جلوه های نوآورانه و تماشایی، همانند طوفان، غرق شدن کشتی ها در روی صحنه و صحنه های با جمعیت کلان، بر روی صحنه رفت.

برخلاف روسینی، مایر بیر یک تند کار نبود و تولیدات او مشتاقانه به انتظار می نشستند. او با در ذهن داشتن صداهای مشخص، می نوشت و همیشه در جستجوی طنین های ارکستری و آوازی بدیع بود.

۱۳۹۵ خرداد ۱۶, یکشنبه

زندگی کارل ماریا فون وِبِر

زندگی کارل ماریا فون وِبِر

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ رمانتیک

زندگی و آثار:
ملیت: آلمانی
تولد: اوئتین، نزدیک لوبک، 1786
مرگ: لندن، 1826
ژانر های ویژه: اپرای رمانتیک آلمانی، آثاری برای کلارینت
کارهای بزرگ: دو کنسرتو کلارینت، کوئینتت کلارینت (1814)؛ گراند دو کنسرتانت (1816)؛ دعوت به رقص (1819)؛ قطعۀ کنسرت در فا مینور (1821)؛ تیرانداز آزاد (1821)؛ یوریانته (1823)؛ اوبرون (1826)
کارل ماریا فون وِبِر یک پیشاهنگ برجستۀ رمانتیک آلمانی و جنبش ناسیونالیست، امروزه عمدتاً برای اپرایش، "تیرانداز آزاد"، قطعۀ پیانوی درخشانش به نام "دعوت به رقص"، که توسط برلیوز برای ارکستر تنظیم شد، قطعه ای برای پیانو و کنسرت، و آثار پرقریحه اش برای کلارینت، گرامی داشته می شود.
وِبِر در خانواده ای اهل موسیقی، پدر، مدیر اپرای تماشاخانه ای و مادر، خواننده، در شمال آلمان به دنیا آمد. در هنگام کودکی درس های موسیقی اش را از برادر هایدِن، به نام میخائیل در سالزبورگ فراگرفت، و تا سن 14 سالگی اولین اپرایش را نوشته بود. تحصیلات موسیقی اش را در وین تکمیل کرد، و سپس متجاوز از یک دهه را با کار در دربارها و تماشاخانه های شهرداری های گوناگون آلمان سپری کرد ( در این دوران او بسیاری از قطعات سازی خود را نوشت) تا اینکه در 1813 به عنوان رهبر ارکستر اپرای پراگ منصوب گشت. در دوران تصدی اش در آنجا، عاشق کارولین برانت خواننده شد، ولی روابط عاشقانۀ آتشین آنها قبل از آنکه به ازدواج منجر شود، چهار سال به طول انجامید.

یک اپرای جدید آلمانی

در روز کریسمس 1816، وِبِر پست آبرومند کاپِل مایستِر –مدیر نمازخانه- در دربار دِرِسدِن را اشغال کرد. وظیفۀ او مطابق با شرح وظایفش، تأسیس یک اپرای آلمانی ملّی برای رقابت با تسلط آن زمانِ ایتالیایی ها بود، در سرتاسر دوران اقامتش در دِرِسدِن او مجبور بود با خصومت آشکار کاپل مایستر سلطنتی (یک ایتالیایی) و نیز علائم اوّلیۀ بیماری سِل، دست و پنجه نرم کند. با این وجود استقامت به خرج داد و شرکت اپرای خود را سازمان داد و اپرای آلمانی خود، "تیرانداز آزاد" را ساخت.
اولین اجرای "تیرانداز آزاد" در 18 ژوئن 1821 در برلین یک پیروزی بود. در مقایسه با اپراهای کسل کنندۀ آن دوره، این اپرا، بر اساس داستانی اقتباس شده از فولکلور آلمانی، و موسیقی متأثر از ترانه های محلی عامیانۀ آلمان- موسیقی مردم-، با نشاط و مسحور کننده بود. اساس آن حکایتی است از یک جنگلبان جوان که با فروش روح خود به شیطان، در ازای هفت گلولۀ سحرآمیز که امکان ندارد به هدف اصابت نکنند، تلاش می کند قلب محبوبۀ خود را به چنگ آورد. این اپرا فرصتی را در اختیار وِبِر قرار داد تا صحنه ای خارق العاده و حیرت انگیز را در "درّۀ گرگ" خلق کند و این نعمتی بود برای طراحان و تهیه کنندگان، برای ایجاد رقابتی نفس گیر در عرصۀ موسیقی.
اگر چه "تیرانداز آزاد" به شکلی توفان آسا به تسخیر اروپا ادامه داد، دو اپرای بعدی وِبِر از موفقیت کمتری برخوردار شد. هم "یوریانته" و هم "اوبرون"، در عین اینکه عناصر منفرد حیرت انگیزی را در بر می گرفتند، (پیش درآمد اوبرون یک شاهکار است)، از پی رنگ- طرح داستانی- آشفته و غیرقابل درک بودن، و کمبود ذوق نمایشی، در مضیقه بود. "یوریانته" در 1823 در وین افتتاح شد، ولی فقط بیست بار فرصت نمایش یافت.

آخرین اجراها

اپرای "اوبرون" که توسط مدیر تماشاخانۀ کاوِنت گاردن لندن سفارش داده شد، برای اجرا در بهار 1826، برنامه ریزی شده بود. تا آخر سال 1825، وِبِر می دانست که در حال مرگ است. با وجود آنکه همسر و دوستانش تلاش کردند تا او را از سفر به لندن برای رهبری اپرا منصرف سازند، وِبِر آنقدر نگران تأمین مالی خانوادۀ جوان خود بود که بر روی انجام سفر اصرار ورزید.
او توانست اولین اجرای "اوبرون" را در 12 آوریل 1826، رهبری کند، و تعهد اجرای کنسرت های متعدد دیگری را نیز بر عهده گرفت، ولی او به سرعت در حال اضمحلال بود. سرانجام وِبِر در خانۀ اجاره ای اش در خیابان گِرِیت پورتلند لندن در 5 ژوئن و سن 39 سالگی، جان باخت. هجده سال بعد، واگنر که اپراهای نخستینش در سبک رمانتیک آلمانی، دِین کلانی به آثار پیشگامانۀ وِبِر داشت، ترتیبی اتخاذ کرد تا بقایای جسد سلفش به دِرِسدِن بازگردانده شود.