۱۳۹۵ مرداد ۱۰, یکشنبه

زندگی شارل گونُو

زندگی شارل گونُو

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ رمانتیک

زندگی و آثار:
ملیت: فرانسوی
تولد: پاریس، 1818
مرگ: باریس، 1893
ژانر های ویژه: اپرای بزرگ فرانسوی، اُراتُوریُو
آثار بزرگ: فاوست (1859)؛ رومئو و ژولیت (1867)؛ رستگاری (1881)؛ مرگ و زندگی (1884).

گونُو امروزه عمدتاً به خاطر اپرایش، «فاوست»، بر اساس نمایشنامه ای از گوته، و ترانۀ «آوه ماریا»، تنظیمی بر روی مکاشفات او در مورد درآمد شمارۀ 1 باخ در دُو، برای ویولن، به یاد آورده می شود. در واقع، او یک آهنگساز پرکار بود که موسیقی اش هم در فرانسه و هم در انگلستان صاحب نفوذ بود. پدر گونُو یک نقاش بود و مادرش یک نوازندۀ پیانو. همانند برلیُوز، او نیز، با دریافت جایزه ای در سال 1839، در رم، در کنسرواتوار پاریس تحصیل کرد. در ایتالیا او زیر افسون موسیقی پلی فنیک قرن شانزدهم قرار گرفت، و آغاز به نوشتن موسیقی مذهبی خودش کرد (او همچنین به جِدّ کشیش شدن را مد نظر قرار داشت). ولی او همچنین دو زن متنفذ را نیز ملاقات نمود- پاولین ویاردُو گارسیا، خواننده (1910-1821)، که گونو را به جهان تئاتر معرفی کرد، و فَنّی هِنسِل (47-1805)، که او را به برادر خود، فلیکس مِندِلسُون معرفی کرد. در سال 1843 گونُو خانوادۀ مندلسوُن را در لایپزیگ ملاقات کرد، و در آنجا کارهای ارکستر مشهور گِواندهاوس و موسیقی باخ (که در آن زمانِ به خصوص، به ندرت به اجرا در می آمد)، را شنید.

اپرا

در بازگشت به پاریس، گونُو شروع به نوشتن اپراهای بزرگ مطابق سبکِ آن زمان مدِ روز مِیِربیِر، به همراه مَس های پر نقش و نگار و سایر موسیقی های کلیسایی نمود. اپرای او به نام «فاوست»، در سال 1859 در تئاتر-لیریک به اجرا درآمد، و یک موفقیت آنی بود: قریحۀ گونُو در زمینۀ نغمه های به یاد ماندنی (همانند "همسراییِ سرباز" و "ترانۀ جواهر" در مارگریت)، و شخصیت پردازی هوشمندانۀ موسیقایی اش در مورد عشاق محکوم به شکست، برای تماشاگران پاریسی که در حال رویش و پشت سرگذاشتن گزافه گوییِ ملال آور سبک مِیِربیِری بودند، خوشایند می نمود. هیچ یک از اپراهای او (حتی رومئو و ژولیت، 1867)، هرگز یک موفقیت تمام عیار به حساب نمی آید.

انگلستان

بین سالهای 1870 و 1875 گونُو از جنگ فرانسه-پروس، به انگلستان پناهنده شد، جایی که موسیقی اش مورد توجه احساساتی گری دوران ویکتوریایی قرار گرفت. در آنجا یک معشوقۀ انگلیسی اتشی مزاج نصیبش شد (که به جدیت گونُو نسبت به او بی وفا بود)، و گروه همسراییِ گونُو را پایه گذاری کرد، که در نهایت تبدیل به انجمن سلطنتی همسرایی شد. در سال های 1810، او مجذوب ساختن اُوراتُوریُو ها شد (دو تا از آنها برای فستیوال های بیرمنگام و نورچ نوشته شد). به غیر از "سمفونی کوچکِ" محبوب برای 10 ساز بادی (1885)، معدودی از آثار بعدیِ او از آزمونِ زمان، جان سالم به در بردند.


۱۳۹۵ مرداد ۳, یکشنبه

زندگی فزانتز لیست

زندگی فزانتز لیست

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ رمانتیک

زندگی و آثار:
ملیت: مجارستانی
تولد: رایدینگ، 1811
مرگ: بایرویت، 1886
ژانر های ویژه: شعر-سمفونی، تنظیم سمفونی، آثار پیانو
آثار بزرگ: سال زیازت (77-1836)؛ 19 راپسودی- قطعۀ موسیقی ممزوج و احساساتی- (85-1846)؛ کنستوهای پیانو؛ مراسم تشییع، برای تکنوازی پیانو (1849)؛ شعر-سمفونی های: مازپّا تاسّو، درآمدها و اُرفئوس (4-1851)؛ سونات پیانو در سی مینور (1853)؛ سمفونی دانته (1856)؛ سمفونی فاوست (1857)؛ والس مفیستُو شمارۀ 1 (1861)

به عنوان یک آهنگساز، لیست بیشتر به سمتی متمایل است که در حواشی تاریخ موسیقی قرار گیرد، تا حدی به این دلیل که او به صورت خالص در سنت سمفونیک آلمان، که از بتهوون و شوبرت شروع می شود، از شومّن و مندلسون می گذرد، تا به برامس و بروکنر برسد، جای نمی گیرد. ولی نفوذ او بر روی موسیقی قرن نوزدهم، فوق العاده بود: او یک اجرا کنندۀ ممتاز (هم تراز پاگانینی در زمینۀ نواختن پیانو)، یک مربی برجسته، و یک قهرمان متعهد "موسیقی آینده"، بود، که هم در نوآوری ها و آثار به شدت شخصی خودش و هم در ترویجی که برای آثار واگنر می کرد، این خصوصیات او بازتاب می یابند.
لیست پسر یکی از مقامات دربارِ کارفرمایِ مجارستانیِ هایدن، شاهزاده نیکولاس اِستِرهاتزی بود. او استعداد حیرت انگیزی به عنوان نوازندۀ پیانو، از خود نشان می داد، و نخستین رسیتال- تکنوازی- پیانوی خود را در سن 9 سالگی، برگزار کرد، و پرنس نیکولاس هزینۀ تحصیلات او در وین را بر عهده گرفت. او در همان سن پایین، همراه با گروههایی از اشراف زادگان، به آن شهر عزیمت کرد.

پاریس

در سال های 1820، این نوازندۀ زبردست خودنمای جوان، جنب و جوشی را در پاریس (که خانواده اش به آنجا رفته بودند) و لندن، جایی که برای پادشاه، جرج چهارم می نواخت، برپا کرد. در بازگشت به پاریس در اوایل سال های 1830، او برلیُوز و پاگانینی را ملاقات کرد، و برخی از آثار آنان، از جمله کاپریچیو های پاگانینی را به صورت نت نوشته، درآورد. و آن نسخۀ تهیه شده توسط لیست، «اتودهای بزرگ پاگانینی»، نام گرفت. او همچنین به شدت تحت تأثیر سبک رمانتیک شوپن قرار داشت.
در سال 1834 او رابطۀ نامشروعی را با کنتس ماری از آگول برقرار کرد، که منجر به پیدایش سه فرزند شد (دختر دوم آنها کوزیما، بعدها با واگنر ازدواج کرد). آنها نوعی حضور سیار را در سوئیس و ایتالیا آغاز کردند، و در این دوران لیست مجلد نت نوشته های خود را به نام های: «سالهای زیارت»، برای پیانو و «آلبوم یک مسافر» تدوین کرد.
تا سال 1839، این رابطه دچار تنش شد، و لیست بار دیگر سفرهای حرفه ای خود را به عنوان نوازندۀ چیره دست، پی گرفت. او و کنتس، سرانجام در سال 1844، از هم جدا شدند، و لیست دوره ای از خانم بازیهای افسار گسیخته را آغاز نمود، که به نحو غریبی با آرزوهای نهانی او برای کشیش شدن، در تناقض قرار داشت. در سال 1848 او مدیر موسیقیِ دربارِ دوک نشینِ وایمار شد، و در آنجا عاقبت او در کنار ملازم جدید خود، شاهزاده خانم کارُولین شئین ویتگنشتاین (که در تلاش بود که از شوهرش طلاق بگیرد)، آرام گرفت. او در علاقمندی لیست به مذهب و عرفان مشارکت داشت، و او را تشویق به نوشتن آثار بلندپروازانه می کرد.

وایمار

سالهای وایمار (59-1848)، بازتاب دهندۀ اوج حرفۀ آهنگسازی لیست بود. بیشتر آثار اصلی او مربوط به این تاریخ است. و آنها دو قطعۀ الهام گرفته شده از افسانۀ فاوست- سمفونی فاوست (بر اساس نوشتۀ گوته) و سمفونی دانته؛ متجاوز از یک دوجین شعر-سمفونی الهام گرفته شده از ادبیات یا الگوهای تصویری، از جمله تاسّو، درآمدها (پس از شعری از آلفونس دو لا مارتین)، مازِپّا، هملت و «نبرد هون ها»؛ کنسرتو پیانو در می بِمُل، «رقص مرگ» برای پیانو و ارکستر، و آثار پیانو از جمله تمرینات فرارونده (Transcendental)، سونات در سی مینور، چندین راپسودی مجار، و هارمونی های شاعرانه و مذهبی را در بر می گیرد. به علاوه، لیست از آثار سایر آهنگسازان در حال ترقی نیز، از طریق به روی صحنه بردن اجراهای اولیۀ اپراهای واگنر، شومن، برلیُوز، وردی، و دونیتزتّی، و سایرین، پشتیبانی می کرد. در دوران مدیریت او، وایمار به عنوان پناهگاه «مکتب جدید آلمانی» مشهور شد.

سفارشات مذهبی

معذلک، تا سال 1860 لیست با جامعۀ محافظه کار وایمار، که از رابطۀ بی پردۀ او با کارولین سئین ویتگنشتاین و ترویج هنر آوانگارد توسط او نا خشنودبود، در حالت نزاع قرار گرفت.
او بخش عمده ای از زندگی آتی اش را جدا از شاهزاده خانم (که هرگز حکم طلاق خود را به دست نیاورد)، در رم سپری کرد، و در سال 1865، سفارشات کوچک موسیقی مذهبی دریافت کرد.
یک مورخ که در همان زمان او را می دید، او را به مثابه «شیطانی در لباس روحانی»، توصیف کرد: خصوصیات اهریمنی وی، همانند پاگانینی، با قد بیش از اندازه بلندش، ظاهر تکیده، موهای بلند اصالتاً بلوند، و حالا سفید شده، تقویت می شد. او همچنان یک مربی موسیقی پر خواهان بود.
آهنگ های بعدی لیست، عمدتاً مذهبی هستند، و اُوراتوریوهای «افسانۀ الیزابت مقدس» (62-1857) و کریستوس (7-1862) را در بر می گیرد. با این حال، آثار متأخر او والس های مفیستُوی دوم و سوم، یکی برای ارکستر (1880) و یکی برای پیانو (1883)، را نیز شامل می شود. در میان آثار واپسین او- که به شکل فزاینده ای از نظر سبک امپرِسیونیستی بود-، «گولاندای غمگین»، الهام گرفته شده از یک پیش آگاهی توسط نوه اش، در رابطه با مرگ ریچارد واگنر در سال 1882، در ونیز، قرار داشت. خود لیست چهار سال بعد در بایرویت، که برای شرکت در یک فستیوال موسیقی به آنجا سفر کرده بود، بر اثر ابتلا به ذات الریه درگذشت.




۱۳۹۵ تیر ۲۷, یکشنبه

زندگی روبرت شومّان

زندگی روبرت شومّان

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ رمانتیک

زندگی و آثار:
ملیت: آلمانی
تولد: زئیکاو، ساکسُونی، 1810
مرگ: اِندِنیش، نزدیک بُن، 1856
ژانر های ویژه: ترانه، آثار ارکستری و پیانو، الهام گرفته از انگیزه های فرا موسیقایی
آثار عمده: موسیقی پیانو، از جمله: «کارناوال» (1835)، «صحنه های کودکی»، فانتزی در دُ، و «کِریزلِریانا» (همه 1838)؛ حدود 250ترانه، از جمله چرخه-آواز «عشق شاعر»، «عشق زن» و «زندگی» (1840)؛ چهار سمفونی (شمارۀ 1، «بهار»، 1841، شمارۀ 3، «راین»، 1850)؛ کنسرتو پیانو (5-1841).

درست همانگونه که موتزارت و بتهوون در صحنۀ موسیقایی اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، چیرگی داشتند، مندلسون و شومّان تا سال 1850، پرچمدار بودند. شخصیت و زندگی حرفه ای شومّان الگوی رمانتیسیسم موسیقایی است: طبیعت دمدمی مزاج او، در نوسان بین نشاط مفرط و افسردگی عمیق؛ جدال طولانی او برای دست یافتن به کلارای محبوبش؛ پذیرا بودن او نسبت به محرک های ادبی، دلمشغولی او دربارۀ رمزشناسی اعداد و رموز ارقام، و سرانجام سقوط او به جنون و مرگ زودهنگام، احتمالاً در نتیجۀ سیفیلیس (که همراه با مسلولیت، پایان نابهنگام بسیاری از استعدادهای در حال شکوفاییِ دورۀ رمانتیک را رقم زد).

تأثیرات ادبی

شومّان کوچکترین فرزند یک کتابفروش بود، که علاقه اش را به ادبیات، آشکارا از او به ارث برد. هنگامی که هنوز یک کودک دبستانی بود، آغاز به ساختن موسیقی و همچنین نوشتن مقاله و نمایشنامه کرد. او انجمنی را برای مطالعۀ ادبیات آلمانی تشکیل داد، و در رمانهای ژان پُل (نام مستعار یوهان ویشتِر، 1825-1763)، الگویی برای دو جنبۀ متعارض شخصیت خودش یافت، که بعدها آن را به عنوان فلورستان (با نشاط، برونگرا و عجول) و اُزِبیوس (خیالپرداز، مالیخولیایی و درونگرا)، شخصیت پردازی کرد.
در همان حال که در لایپزیگ حقوق می خواند، شروع به آموختن دروس پیانو نزد فریدریش ویک، کرد، که دختر نه ساله اش، کلارا، استعداد پیش رسِ خارق العادّه ای را به عنوان نوازندۀ پیانو، از خود نشان می داد. تا آن زمان شومّان تصمیم گرفته بود که زندگی حرفه ای اش را در زمینۀ موسیقی دنبال کند، ولی یک آسیب دیدگی در دست (احتمالاً به دلیل ضعف عضلانی ناشی از درمان سیفیلیس با جیوه)، امیدهای او را در جهت نوازندگی پیانو در کنسرت، بر باد داد. در عوض او تصمیم گرفت که بر روی نقد و آهنگسازی تمرکز کند.

آثار اولیه

تا سال 1832 شومّان دو قطعۀ پیانوی بزرگ را منتشر کرده بود: واریاسیون های «آبِّگ»، بر اساس درون مایۀ والس، مقتبس از نام دختری که هوش و حواس از او ربوده بود، و «پروانه ها»، مجموعه ای از قطعاتی مرتبط با رخدادهایی در یک بال ماسکه، که در رمانی از ژان پُل توصیف شده است. او همچنین کار بر روی یک سمفونی را آغاز کرد.
در سال 1843 نشریۀ متنفذ موسیقی به نام «مجلۀ لایپزیگ نو برای موسیقی» را پایه گذاری کرد، که از آن برای تشویق استعدادهای جدید موسیقی، از جمله برامس و شوپن، استفاده می کرد. او همچنین صفحات آن را برای جدال با نافرهیختگیِ هنری، از طریق انجمنی تخیلی، به نام «انجمن داوود»، که اعضایش نام هایی خیالی داشتند، مورد استفاده قرار می داد: خود شومّان یا فلورستان بود یا اوزِبیوس؛ کلارا ویک، کیارا یا چیارینا بود؛ پدرش استاد رارُو، و مندلسُون فِلیکس مِریتیس بود. این نام ها در مجموعۀ 18 قطعه ای ویژه برای پیانوی شومّان (رقص های انجمن داوود، 1837)، حضور پیدا کردند.

ازدواج با کلارا

در سال 1834 شومّان گرفتار عشق اِرنِشتین فون فریکِن شد و به صورت پنهانی با او نامزد شد (و برای او مجموعه ای از قطعات پیانو نوشت که بعداً نام «کارناوال» گرفت.). هنگامی که کشف کرد او فقط دختر نامشروع یک بارُون است، نامزدی را به هم زد و عواطف خود را به سمت کلارا ویک منتقل کرد، که تا آن زمان یک زیبایی ظریف 15 سالۀ سیه گیسو شده بود. کلارا عزیز کردۀ پدری بود که از دخترش غیرتمندانه محافظت می کرد، و فرد تند خویی بود. او تماس شومّان با کلارا را ممنوع کرد. سپس یک جدال شش سالۀ تند بین ویک- که اتهامات شرم آورری را به شخصیت شومّان وارد می ساخت- و دو دلداده، آغاز شد. سرانجام در سال 1840، رأی یک دادگاه راه را برای ازدواج شومّان با کلارا، هموار ساخت، و این در روز دوازدهم سپتامبر به وقوع پیوست.
بنابراین یکی از برجسته ترین ازدواجهای موسیقایی پا به عرصۀ وجود نهاد- شراکتی بسیار جلوتر از زمانۀ خود- که در آن هم زن و هم شوهر تلاش می ورزیدند که زندگی خانوادگی را با زندگی حرفه ای مستقل و پربار، در هم آمیزند. کلارا شومّان (96-1819)، یکی از خارق العادّه ترین زنان زمانۀ خود بود. ظاهر شکنندۀ او، یک قدرت درونی پولادین را در پشت خود پنهان می ساخت، که او را قادر می ساخت از پس برنامۀ شاق ظاهر شدن در کنسرت ها، در سرتاسر اروپا، برآید (او یکی از بهترین نوازندگان پیانو در عصر خود بود)، در حالی که با بارداری های مکرر و پرورش فرزندان نیز کنار می آمد. در عین حالی که این ازدواج هم خالی از تنش های مخصوص به خود نبود (شومّان از موفقیت های همسرش، که اعتبار خود او را به عنوان آهنگساز، زیر سایه می برد، آزرده خاطر می شد)، کلارا تخیلات خلاقانۀ همسرش را، به عنوان منبع الهام، محرم راز و منتقد، برانگیخته می ساخت.

سالهای شکوفایی

از سال 1840 به بعد، تقریباً در تناوب منظم یک ساله، شومّان چرخه-آواز –از جمله حلقۀ گل عروسی، کادوی عروسی او به کلارا، چرخه-آواز، عشق زن و زندگی، و عشق شاعر-، موسیقی مجلسی (از جمله چهارنوازی و پنج نوازی پیانو، و سه سه نوازی پیانو)، و پیکره یی برای موسیقی پیانو، که هیچیک از آهنگسازان نتوانستند روی دست او بلند شوند، بیرون می داد. این کلارا بود که روبرت را تشویق به دست آزمایی در آثاری با مقیاس کلان تر می کرد. این شامل کنسرتوهایی برای پیانو (کنسرتوی محبوب، در لامینور، برای او نوشته شد)، ویولن و ویولن سل؛ چهار سمفونی، و سایر آثار سمفونیک منجمله قطعۀ کنسرت (Konzertstuck) شاد برای چهار شیپور و ارکستر، و اُورتور (پیش درآمد) مانفرد، الهام گرفته از بایرُون، می شد.
موسیقی ارکستری شومّان، به دلیل ارکستراسیون خام دستانه اش، مورد انتقاد قرار گرفته است (تا حدودی در نتیجۀ کم مهارتی اش به عنوان یک رهبر ارکستر)، ولی هرگونه نقطه ضعفی در این زمینه، با افسون ملودیک و ساختار هوشمندانه، جبران شده است. نوآوری های شومّان، استفادۀ مکرر از درونمایه های شعار گونه (Motto) و سایر ابزارهای چرخه ای را در بر می گیرد: در سمفونی (شمارۀ 4) در رِ مینُور، او راهنمایی می کند که موومان های موضوعاً مرتبط باید بدون توقف نواخته شوند.
آثارِ در مقیاسِ بزرگِ آوازی اش، اُراتُوریُوی عرفیِ «بهشت و پری» (1843)، یک اپرا به نام «گِنُوِوا» (1850) و موسیقیِ همسرایی از جمله «صحنه هایی از فاوست گوته» (1853) را در بر می گیرد. به عوان یک آهنگساز ترانه و موسیقی پیانو، او خود را به منزلۀ جانشین ارزشمند شوبرت تثبیت کرد.
موسیقی پیانوی او، چکیده ای است از یک دنیای خصوصی اسرارآمیز، سرشار از کنایه های موسیقایی، ادبی، ارجاعات خودزیستنامه ای و رمزنوشته ها: بسیاری از این قطعات پیانو، پیرامون ارجاعاتی به کلارا، مانند معادل های موسیقایی حروف نام او، ساخته شده اند. ترانه های او تنظیماتی بر روی اشعار گوته، آدلبرت فون شامیسُو (1838-1781)، ادوارد موریکا (75-1804)، و یوزف فون آیخندورف (1857-1788) را در بر می گیرد، ولی تنظیمات او بر روی اشعار هاینریش هاینه (75-1804)، به ویژه چرخۀ «عشق شاعر»، و برخی از رُمانس ها و تصانیف، به دلیل لطافت و غزلوارگی شان، رو دست پیدا نکرده اند.

سالهای واپسین

در سال 1843، خانوادۀ شومّان با فریدریش ویک آشتی کردند (بدون شک برای دیدن نخستین نوه اش). پس از یک تور کنسرت روسیه در سال بعد آنها از لایپزیگ به دریسدن نقل مکان کردند و شومّان همواره مستعد حملات افسردگی عمیق و ناخوشی بود، و در سال 1846، او به قدری به دلیل مشکلات عصبی و بیماریهای مزمن محاط شده بود که بسیار کم آهنگ می ساخت.
تا سال 1849 (هنگامی که خیزش انقلابی خانواده را مجبور ساخت که به صورت موقت از دریسدِن فرار کنند)، شومّان به دلیل شکستش در یافتن یک شغل واقعی، در حال سرخورده شدن بود، و در سال 1850 پیشنهادی را مبنی بر مدیریت موسیقی شهرداری دُوسِلدُورف پذیرفت.
سالهای اقامتش در دُسِلدُورف با زوال سلامتی و بی ثباتی ذهنی برجسته می گردد، که به صورت نامطلوبی بر روی قابلیت هایش به عنوان رهبر ارکستر تأثیر می گذاشت و منجر به بروز مشکلات فزایندۀ او با کارفرمایانش می شد. ذهن او مشغول پدیده هایی همانند چرخش میز (جابجایی موقعیت ها : table-turning) شد، و از اختلالات شنوایی و دماغی رنج می برد. در میان مهمترین بخش های سالهای واپسین زندگانی اش، اولین ملاقات های او با یوهانس برامس جوان، که شومان او را در مجله اش، به عنوان یک موسیقی دان آینده، ارج می نهاد، و یواخیم، نوازندۀ ویولن، که شومان فانتزی اش را برای ویولن و ارکستر، و کنسرتو ویلن اش را برای او نوشت، قرار دارد. در میان آخرین آهنگ های او، «قصۀ خیالی» (1849)، برای کلارینت، ویولا و پیانو، و پنج رُمانس (1853) برای ویولنسل و پیانو یافته می شوند.
سرانجام در فوریۀ 1854، قوای ذهنی شومّان به طور کامل تسلیم شد، و او آغاز به تجربه کردن توهمات کرد. پس از یک تلاش ناموفق برای خودکشی، به آسایشگاه روانی سپرده شد. در مدت دوسال و نیمی که او در آنجا محبوس بود، اجازۀ ملاقات با کلارا را نداشت. سرانجام دو روز پیش از مرگش در 29 ژوئیۀ 1865، کلارا به کنارش فرا خوانده شد.


۱۳۹۵ تیر ۲۱, دوشنبه

زندگی فردریک شوپَن

زندگی فردریک شوپَن

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی  
      
·         دورۀ رمانتیک

زندگی و آثار:
ملیت: لهستانی
تولد: زلازووا وولا نزدیک ورشو، 1810
مرگ: پاریس، 1849
ژانر ویژه: موسیقی تک نوازی پیانو
کارهای بزرگ: دو کنسرتو پیانو؛ سه سونات؛ چهار اسکرتزو- قطعه ای موسیقی نشاط انگیز و ملایم-؛ 25 پیش درآمد؛ 27 اِتود- قطعۀ موسیقی کوتاه-؛ 19 نوکتورن- قطعۀ موسیقی رؤیایی و دل انگیز توصیف کنندۀ شب-؛ 44 والس؛ ده پولونِز- نوعی رقص موزون لهستانی-؛ 56 مازورکا- رقص نشاط انگیز سه ضربی لهستانی-؛ چهار بالاد- قطعه ای کوتاه موسیقی به خصوص برای پیانو.

شوپن مظهر چهرۀ "هنرمند رمانتیک" است. گوشه گیر، تندخو، پراستعداد، و محکوم به مرگ زودهنگام در اثر ابتلا به بیماری سل. همانند پاگانینی، او نیز، هم آهنگساز بود و هم اجراکننده (اگرچه کنسرت های او در عمل بسیار محدود بود)، ولی موسیقی او، پیانو را به عنوان محبوب ترین ساز در قرن نوزدهم، مشهور نمود. او در جنبش ملی گرایی اوّلیه نیز، شخصیت مهمّی بود، که از گویش های عامیانه مردم زادگاهش، لهستان الهام می گرفت.
فرزند پدر و مادری فرانسوی و لهستانی، شوپن قبل از رسیدن به هفت سالگی، شروع به آهنگسازی و اوّلین اجراهای عمومی اش به عنوان نوازندۀ پیانو کرد. در سن 16 سالگی به هنگام ترک مدرسه، در هنرستان موسیقی ورشو ثبت نام کرد، جایی که با پشتکار تمام آغاز به آهنگسازی کرد، و سه سال بعد به هنگام فارغ التحصیل شدن، تصمیم گرفت که بخت خود را در خارج بیازماید. در اوت 1829، برای اوّلین بار در وین به روی صحنه رفت، و دو اثر پیانوی خودش، از جمله مجموعۀ واریاسیون های اُپوس 2، را نواخت، که ناشر آنها، روبرت شومان، با کلماتی فنا ناپذیر آنها را ستود: "آقایان! کلاه را به افتخار یک نابغه از سر بردارید."

تِم های لهستانی

سپس شوپن  به ورشو بازگشت، به قصد آنکه به زودی آنجا را برای یک تور کنسرت اروپا ترک کند، ولی به دلیل وضعیت بی ثبات سیاسی و اینکه شوپن در دام عشق گرفتار شد، سفرش به تأخیر افتاد. در حالی که او در ورشو مشغول اتلاف وقت بود، و قصد عزیمت نداشت، به صورت همزمان بر روی دو کنسرتو پیانو کار می کرد. از آغاز جوانیش او مجذوب ضرب آهنگ- ریتم- و سرزندگی موسیقی عامیانۀ لهستانی شده بود، و قطعات پایانی- فینال- هردو کنسرتوی او به شدّت تحت تأثیر رقص های لهستانی- به خصوص مازورکا- قرار گرفته اند. پس از موفقیت عظیم اجراهای اوّلیۀ آنها، شوپن، لهستان را به قصد پاریس ترک گفت. در راه، او اثر سترگ "انقلابی" را در واکنش به اخبار نگران کننده مبنی بر اشغال ورشو توسط روسیه ساخت.

پاریس

شوپن اوّلین کنسرت خود را در پاریس در فوریه 1832 به اجرا گذارد. اگرچه موفقیت چندانی در نزد عموم به دست نیاورد، او به جامعۀ محفل (salon) پاریس معرفی شد، و آنجا موسیقی او یک پیروزی به حساب آمد. از آن پس- اگرچه او به ندرت در نزد عموم می نواخت- یک شهرت فوری به دست آورد. او یک مربی پرخواهان بود، که با افراد ثروتمند و قدرتمند معاشرت داشت و از دوستی با همقطاران آهنگسازش (لیست، برلیوز، بلینی و مِیِر بیِر)، نویسندگانی مثل هاینریش هاینه و انوره دو بالزاک و هنرمندانی همچون اوژن دلا کروا، برخوردار بود.
شوپن در این محیط پر استعداد، عاشقانی نیز یافت- اوّلی، خوانندۀ اشراف منش، دِلفینا پوتوکا، و سپس اورار دو وانت (جورج ساند) نویسنده، که او در سال 1836 در منزل معشوقۀ لیست او را ملاقات کرد. رابطۀ مشتاقانۀ آنها 9 سال طول کشید. آنها زمستان 1838 را در مایورکا گذراندند، به این امید که از مزایای صلح و آب و هوایی گرم بهره مند شوند. ولی هوای توفانی سرد نامساعد و خصومت محلی آنان را مجبور ساخت که در صومعۀ متروک والدِموسا پناه بگیرند. آنجا شوپن بیست و چهار پیش درآمد و آثار دیگرش، از جمله اسکرتزو دُ دیِز مینور را به پایان رساند. از آن هنگام به بعد او زمستان ها را در پاریس و تابستانها را در ملک روستایی متعلق به جورج ساند، سپری می کرد، ولی در سال 1847 روابط آنها در نهایت به شکست انجامید. تا آن هنگام، شوپن به شکلی جدی به بیماری سل مبتلا شد.
در سال 1848، شوپن متقاعد شد که از انگلستان بازدید کند، و در آنجا او به صورت خصوصی برای مناسبت های اجتماعی تابع مد روز، می نواخت. آخرین اجرای عمومی او در یک کنسرت خیریه به نفع پناهندگان لهستانی بود. در 17 اکتبر 1849، در محل اقامتش در پاریس جان سپرد.

موسیقی شوپن

جدا از کنسرتوها و مشتی از قطعات برای ویلنسل و فلوت، برونداد شوپن، همه اش برای تکنوازی پیانو است. او شکل جدید جان فیلد، آهنگساز ایرلندی، زمزمۀ شبانه را به عاریت گرفت، و آن را به بلندای تازه ای از بیان ظریف و زیرکانه ارتقا داد. قطعات موسیقی کوتاه، پیش درآمدها، والس ها، بدیهه نوازی ها، و مازورکاهای او برای استخراج و توسعۀ تکنیک های پیانو نوازی نوشته شده بودند؛ در حالیکه پولونِزها- نوعی رقص موزون لهستانی-، فانتزی ها- رؤیا پردازی-، اسکرتزوها- قطعات نشاط انگیز و هزلی-، بالادها، بارکارول و دو سونات، همه آثاری استادانه هستند.
معاصران، ظرافت بی نظیر و پختگی سیال آهنگ هایش و گردی مروارید گون پاساژهای مفصل بندی سریع آنها را می ستودند. اینها هنوز شاخص های تفسیر شوپن بزرگ هستند.



۱۳۹۵ تیر ۱۳, یکشنبه

زندگی فلیکس مندلسون

زندگی فلیکس مندلسون

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ رمانتیک

زندگی و آثار:
ملیت: آلمانی
تولد: هامبورگ، 1809
مرگ: لایپزیگ، 1847
ژانرهای ویژه: سمفونی، اوورتور، کنسرتو، قطعات پیانو، ترانه
کارهای بزرگ: پنج سمفونی، موسیقی های متن نمایش برای "یک رؤیای شب نیمۀ تابستان" (42-1826)؛ هشت نوازی برای ساز های زهی (1825)؛ اووِرتور هِبرید (1830)؛ کنسرتو ویولن (1844)؛ دو کنسرتو پیانو؛ هشت کتاب (ترانۀ بدون کلام) برای پیانو (45-19829)؛ الیاس (1846).


فلیکس مندلسون در خانواده ای ثروتمند و با فرهنگ یهودی متولد شد. پدر بزرگ او موسِس، یک فیلسوف لیبرال بود، و پدرش آبراهام، بانکداری برجسته بود که از هامبورگ گریخت (شهری که فلیکس و خواهرش در آن به دنیا آمدند) تا از دست سربازان غارتگر ناپلئون در امان بماند. خانوادۀ مندلسون از مزایای یک زندگی طبقۀ متوسطِ بهره مند در برلین برخوردار بودند، و آنجا فرزندان (دو دختر و دو پسر)، به عنوان مسیحی غسل تعمید داده شدند و پدرشان عضو انجمن شهر شد.
          در منزل خانوادگی، فلیکس جوان با بسیاری از فیلسوفان، هنرپیشه ها، هنرمندان، نویسندگان و موسیقی دانان مشهور روبرو می شد، و استعداد زودهنگامی را در زمینۀ موسیقی، طراحی و شعر از خود نشان می داد. تا سن 13 سالگی او آهنگساز ورزیده ای شده بود، و در سال 1821 توسط مربی اش، کارل زِلتِر به گوته معرفی شد. رابطه ای مستحکم بر پایۀ دلبستگی های مشترک بین غول ادبی (در آن زمان 70 ساله) و پسر پر استعداد، شکل گرفت. مندلسون سوّمین کوارتت پیانوی خود را به گوته تقدیم کرد، و او بسیار قدردان بازدیدهای مکرر مرد جوان از خانۀ او در وایمار بود.

تأثیرات موسیقایی

مندلسون در زمان جوانی بسیار مسافرت می کرد، او از سوئیس، ایتالیا، و بریتانیا بازدید نمود. با شور و اشتیاق هم نسبت به ادبیات و هم تأثیرات مردم و مناظری که در جریان سفرهایش با آن ها روبرو می شد، واکنش نشان می داد و همۀ آنها بر روی رسالاتی که در مورد اَشکال کلاسیک موسیقی زمانۀ خودش- سمفونی، اوورتور، کنسرتو، سونات، و کوارتتمی نوشت، تأثیرگذار بودند. در سن 16 سالگی او اوکتِت (هشت نوازی) درخشانی برای سازهای زهی ساخت که اسکرِتزوی آن از صحنۀ "افسونگران، سَبّت" در فاوست گوته الهام گرفته شده بود؛ دو اوورتور اولیه به ترتیب از "رؤیای یک شب نیمۀ تابستان" اثر شکسپیر و "دریای آرام و سفر پربار" اثر گوته الهام گرفته شده بودند. تور 1829 او به اسکاتلند نیز منجر به الهام اوورتور هِبریدِ مشهور شد که پس از دیداری از غار فینگال در جزیرۀ استافا نوشته شد.

سبک کلاسیک

در دو کنسرتو پیانوی مندلسون، کنسرتو ویولن محبوب ترش و سمفونی اسکاتلندی، تجربه های دست اوّلی را در شکل آزمود، مثل ماده مضمونی چرخه ای و پیوند زدن موومان ها، که بعد ها یکی از خصوصیات موسیقیِ متمایل به رمانتیک شد. با وجود همۀ ویژگی های رمانتیکش، او یک خلف ارزشمند برای بتهوون و شوبرت، در تنظیم مواد موسیقایی اش بود. شومان او را "موتزارت قرن نوزدهم" می نامید- کسی که با بیشترین وضوح، دوگانگی های زمانه را می بیند و برای اولین بار، آنها را با هم تلفیق می سازد.

ماترک موسیقایی مندلسون

از طریق کار خستگی ناپذیر به عنوان سازمانده و رهبر ارکستر، به خصوص در جریان فستیوال موسیقی راینِ سُفلی در دوسلدورف و ارکستر گِواندهاوس لایپزیگ، مندلسون مسئول احیای گنجینه های مدفون شده، مانند شور و اشتیاق ها و مَس سی مینور باخ و اوراتوریوهای هَندِل بود ( که آن را مدلی برای اوراتوریوی خود به نام پائول و الیاس قرار داد). او همچنین به تثبیت نقش رهبر ارکستر کمک کرد و استانداردهای همسرایی و اجراهای ارکستری را ارتقا بخشید.
به علاوه مندلسون زندگی حرفه ای آهنگسازان و اجراکنندگان دیگر را نیز، از جمله روبرت و کلارا شومان، برلیوز و ویولن نوازانی مانند یوزف یوآخیم، فدیناند داوید (73-1810)، و هانری ویوتان (81-1820)، و پیانو نواز و آهنگساز، آنتون روبنشتاین (94-1829) را ترفیع بخشید. بسیاری از این دست پروردگان، توسط مندلسون برای پیوستن به جمع کارکنان کنسرواتوار به تازگی افتتاح شدۀ لایپزیگ دعوت شدند (تأسیس در 1843)، که تحت مدیریت او، معتبرترین نهاد موسیقایی در اروپا شد.
در سال 1837 او با سِسیل ژانرونو، دختر یک پیشوای روحانی لوتری ازدواج کرد. آنها دارای پنج فرزند شدند و ازدواج آنها کامیاب، ولی بسیار کوتاه مدت بود. مندلسون به دلیل افراط در کار و ماتم زدگی، در نوامبر  1847، در سن 38 سالگی، اندک زمانی پس از شنیدن خبر مرگ خواهر محبوبش، فانی، زندگی را بدرود گفت.