۱۳۹۶ تیر ۴, یکشنبه

موسیقی در چارچوبی نوین

موسیقی در چارچوبی نوین

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         سالهای آغازین قرن بیستم


تا سالهای پایانی قرن نوزدهم، روشن شده بود که دورۀ رومانتیسیسم در حال سپری شدن است. گرایشات نوین در ادبیات و   هنر، آشکاربود: دراشعار سمبولیک پاول وِرلِن، شارل بودلِر و اسفان مالارمِه و نمایشنامه های موریس مِتِرلینگ؛در نقاشی های امپرسیونیستی کلُود مونِه، کامیی پیسّارّو و ادوارد مانِه، که در آنها هنرِ بازنمودی جایش را به طرح های مبهم و تأکید بر روی بازی ناپایدار نور می داد.
همانگونه که قرن بیستم پدیدار می گشت، ازطریق مجموعه ای حیرت انگیز از جنبش های هنری نوین: فُووها، با طرح های وقیح و رنگ های تندشان، هنر اکسپرسیونیستِ ادوارد مونک و واسیلی کاندینسکی، کوبیسمِ پابلو پیکاسو، خطوط بی روح هنر و معماری باوهاس، امپرسیونیسم جایش را به پسا امپرسیونیسم می سپرد. وقتی کانون گرایشات جدید به طور قطعی از اروپای مرکزی به پاریس منتقل شد، موسیقی مانند همیشه، از غفا رویدادها را تعقیب می کرد.

امپرسیونیسم در موسیقی

در اصطلاحات موسیقایی، آهنگسازان پی بردند که دیگر نیازی نیست که زیر سلطۀ استبداد مقام سنتینظامی که  400 سال به درازا کشید- باشند. یکی از پیشگامان "موسیقی آینده"، کلود دبوسّی فرانسوی بود که ساختارهای سیالش، ساخته شده از  تکرار موتیف های  کوچولو با جلوه های سازی پر هیجان را، باتکنیک های امپرسیونیستی در نقاشی پیوند زد. معدودی از آثار موسیقی دوران پختگی دبوسّی را می توان گفت که در یک "کلید" است؛ در عوض، مرکز گرانشی آن در نتیجۀ هارمونی کروماتیکش، به طور مداوم دگرگون می گردد.

آتونالیتی

در ضمن آرنولد شوئِنبِرگ، آهنگساز اتریشی، آغاز به نوشتن در نوعی سبک مجلل رمانتیک  متأخر نمود، ولی در دهۀ نخست قرن بیستم، در آغاز با آزمایش کردن آتونالیتی (رهایی از قید مقام)، که در آن 12 نت مقیاس کروماتیک به طور مساوی تلقی می شدند، و سپس با یک اسلوب سازمان مندی موسیقایی بدیع، به نام "نظام 12 نتی"، او هارمونی کروماتیک را تا افق های آن پیش راند. این اسلوب- که در آن ردیف- نغمه که از همۀ 12 نت مقیاس تشکیل شده است-، بسیاری از آهنگسازان آتی، ازجمله بِرگ و وِبِرن (که شاگرد شوئنبرگ بود)، استراوینسکی، مسیان، بولز و اشتاک هاوزن را تحت تأثیر قرار داد. آنها آن را به روشهای بکر متنوعی به کار گرفتند.

ملی گرایی

درعین حال، ملی گرایی موسیقایی ادامه یافت تا به شکوفایی برسد: در انگلستان درآثار رالف وان ویلیامز دیلیس و گوستاو هولست؛ در دانمارک درآثار کارن نیلسن، در اروپایی مرکزی در آثار بیلا بارتوک و زولتان کُودای مجارستانی، و آهنگساز چک، لائوش یاناچِک، فرزند معنوی دوُژاک. همۀ این آهنگسازان، نخست از طریق تنظیم کردن دستی آنها، و سپس، هنگامی که امکان ضبط از طریق گرامافون به وجود آمد، از طریق ضبط آنها، گِرد آورندگانِ مشتاق ترانه های عامیانۀ ملی شان بودند.
ایالات متحدۀ آمریکا- هنوز ملتی بالنسبه جوان- نخستین آهنگساز بزرگ خود را در شکل بسیار بدیع چارلز آیوز، به دست آورد، وبه سرعت با دیگران ادامه یافت: ساموئل باربِر، جورج گیرشوین (یک استاد مردم گرا)، اِرِن کوپلند، که آگاهانه بر عهدۀ خود گرفته بود که به طور مشخص موسیقی "آمریکایی" را خلق کند.

موسیقی و سیاست

اغتشاشات سیاسی قرن بیستم، به خصوص دو جنگ جهانی، تأثیر عمیقی بر روی موسیقی، همانطور که بر روی سایر اشکال هنری، داشت.
در دوران رکود اقتصادی که به دنبال جنگ جهانی اول بروز کرد، آهنگسازان مجبور شدند که منابع موسیقایی خود  را کاهش دهند. آثاری که مستلزم ارکسترهای سمفونی عظیم و پرهزینه بود، جای خود را به گروهای مجلسی کوچک داد، به روشنی این را در آثار پس از جنگ ایگور استراوینسکی و گروه التقاطی عمدتاً آهنگسازان فرانسوی مشهور به" شش تایی ها"، می توان مشاهده کرد.
عامل تأثیر گذار محسوس دیگر در دورۀ زمانی سالهای 1920 و 30، جاز بود، که از ایالات متحدۀ آمریکا به اروپا وارد شد، و در انگلستان، فرانسه و آلمان (به خصوص در آثار کورت وایل)، با شور و شوق پذیرفته شد.
 بر آمدن آلمان نازی در سالهای  1930 ضربۀ غم انگیزی را وارد کرد. آثار آهنگسازان "منحط" مانند وایل، ممنوع شد. و اروپای مرکزی از موسیقی دانان یهودی و آریایی های غیر دنباله رو، هم آهنگسازان و هم اجرا کنندگان، تخلیه شد. برخی- از جمله شوئِنبِرگ، هیندِمیت و وایل- به بریتانیا  و ایالات متحدۀ آمریکا فرار کردند (و در آنجا ها آنها به گستردگی موسیقی ملت های نو یافتۀ خود را غنی کردند)، در حالیکه بقیه  به قتل رسیدند. جدا از ریچارد اشتراوسِ پا به سن گذاشته، آلمان بیشترِ بهترین آهنگسازان خود را از دست داد: شایدمشهورترین آهنگسازی که باقی ماند، کارل اُرف بود، که تنها برای کانتات محبوبش به نام «کارمینابورانا» و اسلوب آموزشی موثرش، به خاطر مانده است.
به همین ترتیب، در روسیه شوروی، پاکسازی های استالین، وحشت را به جان آهنگسازان جدی انداخت. دوتن از عالی ترین آهنگسازان روس در قرن بیستم، پُروکُوفیِف وشُوستاکُویچ، هردوجان به در بردند، ولی به شدت تحت یک رژیم  استبدادی، که از طریق جزمیات سیاسی برانگیخته می شد و با نو آوری های هنری مخالفت می ورزید، در رنج به سر می بردند.


۱۳۹۶ خرداد ۲۸, یکشنبه

سایر آهنگسازان دورۀ رمانتیک های متأخر


سایر آهنگسازان دورۀ رمانتیک های متأخر

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

  • دورۀ رمانتیک های متأخر


به مانند راخمانینُف، الکساندر گلُازونُوف (1936-1865)، نیز درمیان آهنگسازان رمانتیک روسی متأخر قرار داشت. او که شاگرد ریمسکی-کُرساکُف بود، اوّلین سمفونی اش را در سن فقط 16 سالگی نوشت، و دست پروردۀ بالاکیرف شد. از سال های 1880 به بعد او به گستردگی مسافرت می کرد، در وایمار با لیست ملاقات کرد، و در پاریس و لندن رهبری ارکستر را بر عهده داشت. در سال 1905، او مدیر مدرسۀ عالی موسیقی سن پترزبورگ شد. در دوران انقلاب روسی، او از سختی های شدید رنج می برد، و در سال 1928 به طور کلی روسیه را ترک کرد، و عاقبت در پاریس مستقر شد. آثار او، که بیش از آن که ملی گرایانه باشند، جهان وطنی هستند، نُه سمفونی، دو کنسرتو پیانو، یک کنسرتو ویولن محبوب، یک کنسرتو ساکسیفون متأخر (1931)، هفت جهارنوازی سازهای زهی، ویک باله، «فصل ها» (1899)، رادر برمی گیرد.
آهنگساز لهستانی، کاروُل شیمانوُفسکی (1937-1882)، بیشتر دوران اوایل زندگی اش را در اوکراین سپری کرد، ولی بین سالهای 1905 و 1908 او در برلین زندگی می کرد، جایی که اوّلین سمفونی اش را نوشت. خانۀ روسی او در دوران انقلاب، تخریب شد، ودر سال 1920 او به ورشُو نقل مکان کرد، در آنجا او مدیر مدرسۀ عالی موسیقی (بعداً آکادمی) شد. او  در اثر بیماری سل در گذشت. موسیقی پیانوی او توسط نوازندگان لهستانی پیانو، از جمله آرتور روبینشتاین، تحت پشتیبانی قرار گرفت، درحالیکه دو کنسرتو ویولن او نخستین بار توسط نوازندۀ لهستانی ویولن، پاول کوهانسکی، به اجرا درآمد. استابات ماتر (6-1925) او به شدت  مورد توجه است.
هوگوُلف (1903-1860)، دقیقاً معاصر مالر و نیز شاگرد او در هنرستان عالی موسیقی وین بود. به عنوان یک  هوادار دو آتشۀ واگنر، او خصومت بسیاری از افراد را، از طریق حملات انتقادی به برامس، با خود برانگیخته ساخت. او  به دلیل ترانه های بی نظیرش، به خاطر آورده می شود- جانشین شایستۀ شوبرت و شومان. آنها 53 تنظیم بر روی اشعار موریک، 20 تنظیم برروی اشعار آیشندُورف، 51شعر گوُته، 44ترانه  به سبک اسپانیایی (1891)، در مجموع 46 ترانه در دو مجلد، ترانه های به سبک ایتالیایی (6-1892) و سه شعر میکل آنژ (1898)، رادر بر می گیرد. جدا از ترانه ها، مشهورترین اثر او سِرِنادِ ایتالیایی (1892) برای ارکستر سازهای زهی (اصالتاً برای چهارنوازی) است. در سال 1897، به عنوان یکی از قربانیان سیفیلیس، او دچار جنون شدو به آسایشگاه روانی سپرده شد.
آهنگساز آلمانی ماکس برُوخ(1920-1838)، به عنوان رهبر ارکستر در برلین، بُن، لیورپول، برسلاو و اسکاتلند، کار می کرد، و استاد آهنگسازی دانشگاه برلین شد. او که فوق العاده آهنگساز پرکاری بود، امروزه عمدتاً برای سه اثرش، کنسرتو ویولنِ سُل مینور (1868)، فانتزی اسکاتلندی برای ویولن و ارکستر (1880)، کوُل نیدرای (1881)، یک آداجیو بر روی یک ملودی عبری برای ویولنسِل و ارکستر، به خاطر آورده می شود.
فرانسه
سزار فرانک متولد بلژیک(90-1822)، درسال 1872 استاد ارگ نوازی در مدرسۀ عالی موسیقی پاریس شد. او که یک ارگ نواز برجسته بود، مقادیر متنابهی موسیقی مذهبی نوشت، ولی عمدتاً برای سمفونی ارگش در رِ مینُور (8-1886)، واریاسیون های سمفونیک برای پیانو و ارکستر (1885) و «پانیس آنجِلیکوس»- لاتین: نانِ شب-(1872)، برای تِنوُر، ارگ، چنگ، ویولونسِل و دابل باس، به خاطرآورده می شود.
شاگرد او وَنسان د'ایتالی (1931-1851)، همانند استادش، یک ستایشگر واگنِر، در سال 1894، بنیانگذار اسکولا کانتوروم پاریس (اصالتاً برای تحصیلات موسیقی کلیسایی، ولی از سال 1900 به بعد، یک مدرسۀ عمومی موسیقی)، بود.
او چندین اپرا نوشت، ولی احتمالاً مشهورترین اثر او سمفونی بر روی ترانۀ کوه نشینان فرانسوی (1886) است. بر روی آثار پاول دوکاس (1935-1865)، واگنر نیز تأثیر گذاربود، اوّلین موفقیت بزرگش «شاگردجادوگر» (1897)، بر اساس داستانی از گوته قرارداشت، که هنوز نیز به فراوانی اجرا می گردد. دوکاس اپرای زیبایی بر اساس نمایشنامه ای از مترلینگ، به نام «آریاند و ریش آبی» (1907)، شبیه به حال و هوای «پلیئاس ملیزانده» دبوسّی نوشت، ولی خودانتقادی سختگیرانۀ او باعث شد که تنها معدودی از ساخته هایش را منتشر سازد و بیشتر آثارش را پیش از مرگ، نابود ساخت.
بریتانیا

در اواخر دوران ویکتوریایی اتگلستان، هوبرت پِرّی (1918-1848) و چارلز ویلیه استنفورد (1924-1852)- هردو اساتید کالج سلطنتی موسیقی لندن- برروی نسل جوانتر آهنگسازان بریتانیایی، که درمیان شاگردانشان به شمار می آمدند، نفوذ فوق العاده ای داشتند. پرّی در دانشگاه آکسفورد تدریس می کرد؛ استنفورد، سازندۀ هفت سمفونی، در دانشگاه کمبریج تدریس می کرد.

۱۳۹۶ خرداد ۲۱, یکشنبه

سِرگِئی راخمانینُف

سِرگِئی راخمانینُف

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

  • دورۀ رمانتیک های متأخر

زندگی و آثار
تولد: سِمیُونُووُ، 1873 ؛
مرگ: بِوِرلی هیلز، 1943
ژانرهای ویژه: کنسرتو پیانو، موسیقیِ تکنوازی پیانو
آثار بزرگ: چهار کنسرتو پیانو؛ چهار سمفونی؛ چهارپیش درآمد برای پیانو (1910-1892)؛ راپسپودی بر روی تِمی از پاگانینی (1934) .
راچمانینُف آخرین آهنگساز از یک سُنَتِ آهنگساز-نوازندۀ پیانوی بزرگ، از رمانتیک های روس بود. حوزه دراماتیکِ موسیقی او، در ترکیب با غم زدگیِ خاطره انگیز روسی، یک گیرایی قدرتمند را واجد می گرداند. سه سمفونی وچهار کنسرتو پیانویِ او بسیار شیفته دارد.
او ابتدایی ترین دروس پیانوی خود را نزد مادرش، یک نوازندۀ آموزش دیدۀ پیانو، فرا گرفت. در سال 1882 خانوادۀ او به سَن پترزبورگ نقل مکان کردند، ودر آنجا راچمانینُف وارد هنرستان عالی  موسیقی شد. ولی هنگامی که والدینش از هم جدا شدند، او به مسکو منتقل شد، و در آنجا نزد آموزگار سخت گیر، نیکلای زوِرِف و از سال 1888 به بعد ، نزد الکساندر زیلُوتی (1945-1863) برای نواختن پیانو و آنتون آرِنسکی (1906-1861) برای آهنگسازی، به تحصیل پرداخت. او از کلاس پیانوی مدرسه عالی موسیقیِ  مسکو در تابستان 1891، با تکمیل همزمان اوّلین کنسرتو پیانو خود، فارغ التحصیل شد.
سال بعد، اپرای تک پرده ای او، «آلِکُو»  عالی ترین جایزۀ آهنگسازی کنسرواتوار را نصیب او ساخت،  و اندک زمانی پس از فارغ التحصیل شدن ، یکی ازمحبوب ترین قطعاتش، پیش درآمد در دُ دیِز برای پیانو  را نوشت.

در سال 1897، وقتی که اوّلین سمفونی او، در رِمینُور، در یک کنسرت سمفونی روسی، به رهبری الکساندر گلازونوف، به اجرا درآمد، ورق خوش اقبالیِ راچمانینُف برگشت. این اجرا یک فاجعه بود.
(شایعه شد که گلازونوف مست بوده است) و منتقد موسیقی، سزارگوئی، قطعه رابه مثابه یک سمفونی برنامه ریزی شده « دربارۀ هفت طاعون مصر » توصیف کرد. تا سال 1945 ، این اثر اجرای دوباره نداشت. راچمانینُف از یک اختلال عصبی، رنج می برد، و تا سه سال نمی توانست هیچ آهنگی بسازد. در زمان مقتضی او به یک درمان هیپنوتیسمی، نزد دکتر نیکلای دال تن در داد، که اعتماد به نفس را به او باز گرداند و او را قادر ساخت که کار بر روی کنسرتو پیانوی دوم را آغاز کند، موومان آهسته آن، به مثابه تأثیری به یاد ماندنی درسال 1945 درفیلمِ دیوید لین، به نام «برخورد کوتاه»، مورد استفاده قرار گرفت. راچمانینُف اوّلین اجرای کنسرتوی خود را در نوامبر 1901 به دکتر دال تقدیم کرد، وچند ماه بعد پس از اتمام کانتاتَش ، «بهار»، او با دختردائیِ خود، ناتالیا ساتینا ازدواج کرد. درطول چند سال بعد او خود را با ساختن اُپرا مشغول کرد، تا زمانیکه  بیماری دخترش، ایرینا، خانواده را مجبور ساخت که در سال 1906 به  دِرِسدِن نقل مکان کنند. در آنجا او دوّمین سمفونی اش، (موومان آهسته به همراه کلارینتِ نفسطولانیِ آن، یک شاهکار در زمینۀ قطعه نویسی، است)، اوّلین سوناتِ پیانو، ومنظومۀ سمفونیکِ «جزیره مرده»، الهام گرفته شده توسط هنرمند سوئیسی آرنولد بوکلین دریک تابلوی نقاشی ، را تکمیل نمود.
درسال 1909 راچمانینُف اوّلین بازدیدش از آمریکا را انجام داد، و در آنجا او با کاری جدید، کنسرتو پیانویِ سوّم، به مسافرتِ کاری پرداخت. درخلال چند سال بعد او تابستانها را در ملک ییلاقی خود می گذراند، در آنجا او 13 پیش درآمد برای پیانو، اُپوسِ 13(1910)، مراسم عبادت کلیساییِ سَنت جان کریسُستُم (1910)، تابلوهای اِتُود برای پیانو، اُپوسِ 33(1911)، 14 ترانه اُپوسِ 34، و سوناتِ پیانوی دوّم (1913) را نوشت. در مدت زمستانها او به عنوان نوازندۀ پیانو به مسافرت می پرداخت، روالی منظم و تکراری که تا زمان وقوع جنگ جهانی اوّل ادامه پیدا کرد. سایر آهنگ های عمدۀ این دورۀ زمانی، سمفونی  همسرایانۀ «ناقوس ها» (1913)، «نگهبانی تمام شب»، برای همسرایی بدون همراهیِ ساز (1915)،  را در بر می گیرد.

آمریکا

در سال 1917، وضعیت خطرناک سیاسی در روسیه،  راچمانینُف و خانواده اش را وادار به تبعید کرد، نخست به سوئد، و سپس به امریکا، جایی که برای بقیۀ عمر آنجا ماندگار شد. از سال 1918 به بعد، او کم می نوشت، وبیشتر اوقاتش را به اجرا می گذراند. کنسرتو پیانوی چهارم در سال 1926 نوشته شد، ولی وقتی که نتواست به موفقیتِ همترازِ کارهای پیشین نائل گردد، راچمانینُف وادار شد که در آن تجدید نظر و آن را کوتاه سازد.

در سال 1931 او آخرین اثر تکنوازی پیانوی خودرا، «واریاسیون هایی بر روی تِم کورِلّی» را ساخت و کار را با راپسپودیِ درخشانی، بر روی تمی از پاگانینی، برای پیانو و ارکستر(1934)، سمفونی سوّم (8-1935)، و رقص های سمفونیک، آخرین اثر او(1940)، دنبال کرد. تا اوایل سال 1943، او خسته و بیمار بود، ولی به مسافرت ادامه می داد. او چهار روز پیش از هفتادمین زادروزش، در28مارس1943، درخانۀ خودش دربِوِرلی هیلز، در اثر ابتلا به بیماریِ سرطان، درگذشت.

۱۳۹۶ خرداد ۱۴, یکشنبه

زندگی ریشارد اشتراوس

زندگی ریشارد اشتراوس

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی


·         دورۀ رمانتیک های متأخر

زندگی و آثار:
ملیت: آلمانی
تولد: مونیخ، 1864
مرگ: گارمیش، 1949
ژانر های ویژه: منظومه-سمفونی رمانتیک متأخر، اپرای واگنری
کارهای بزرگ: منظومه سمفونی «مکبِث» (8-1886)، «دُون ژوان» (9-1888)، «مرگ و تغییر شکل» (9-1888)، «تا شوخی های شاد اویلنشپیگل» (5-1894)، «چنین گفت زرتشت» (6-1895)، «دون کیشوت» (7-1896) و «زندگی یک قهرمان» (8-1897)؛ اپراهای «سالومه» (1905)، اِلِکتِرا (1909)، دِر رُزِنکاوالیِر (1911) و «زنی بدون سایه» (12-1911)؛ «هوس» (1-1940)، آخرین چهار ترانه (1948).


ریشارد اشتراوس همانند راچمانینوف، آهنگسازی بود که دورۀ خود را پشت سر گذاشت. اِلگار و سیبِلیوس اندک زمانی پس از جنگ جهانی اول، آهنگسازی را متوقف کردند، شاید با تشخیص اینکه روح قرن با پنداره های هنری شخصی آنان در تناقض بود؛ ولی معاصران آنها، اشتراوس و راچمانینوف بی اعتنا به تغییرات سبکی، از یک تابستان هندی رمانتیک متأخر بهره مند شدند.
پسر نوازندۀ اصلی شیپور در ارکستر دربار مونیخ، اشتراوس در سال 1864 متولد شد. پدر او فرانتس، در اولین اجرای «تریستان و ایزولده» (1865) و «آوازه خوان نورنبرگی» (1868)، تک نوازی شیپور را بر عهده داشت، ولی ریشارد جوان چندسالی دیرتر با اپراهای واگنر مواجه شد. او که به شکلی استثنایی کودک پر استعدادی بود، نواختن پیانو را از چهار سالگی، و ویولن را از هشت سالگی آموخته بود.

اولین اثر مهم اشتراوس، سِرِناد- قطعه موسیقی عاشقانه- برای سازهای بادی، در سال 1882، توسط اعضای ارکستر مشهور ماینینگن، در برلین اجرا شد، و رهبر آن ارکستر، هانس فون بلو به آهنگساز جوان سفارش ساخت یک سوئیت در سی بِمُل را داد. در طول این مدت اشتراوس همچنین اولین کنسرتوی شیپور خود، یک سونات ویولن سِل، یک سمفونی (شمارۀ 2، اولین اجرا در نیویورک)، و چندین مجموعه ترانه را نوشت. در تابستان 1885، اشتراوس دستیار بولو در ماینینگن شد و یک ماه بعد جانشین فون بلو شد. از آن زمان به بعد، کار حرفه ای او بین آهنگسازی و رهبری ارکستر تقسیم شد.

منظومه سمفونی ها

در سال 1886 اشتراوس به ارکستر دربار مونیخ ملحق شد، و در آنجا او به تئوریهای واگنر، آرتور شوپنهاور و منظومه-سمفونی های لیست علاقمند شد. اولین جسارت او در پرداختن به این ژانر، «از ایتالیا» به سال 1886 باز می گردد. بین 1889، وقتی که او به عنوان دستیار رهبر ارکستر اپرای دربار به وایمار رفت، و 1898، هنگامی که رهبر اصلی ارکسترِ دربار در برلین شد، مجموعه ای از هفت منظومه-سمفونی نوشت: «دون ژوان»، «مکبِث»، «مرگ و تغییر شکل»، «تا شوخی های شاد اویلنشپیگل»، «چنین گفت زرتشت»، «دون کیشوت» و «زندگی یک قهرمان». همراه با «سمفونی خانگی» و «سمفونی آلپ» (15-1911)، این آثار نمایانگر مهمترین آثار ارکستری اشتراوس هستند.

اپرا

 در هر صورت در زمینۀ اپرا بود که اشتراوس به شهرت دست یافت. با الهام از ازدواجش در سال 1893 با خوانندۀ سوپرانو، پولین دوآنا، او روابط عاشقانۀ خود با آواز- به خصوص صدای زنانه- را آغاز کرد. اولین اپرایش «گونترام» (1894)، یک شکست بود، و دومین آن «قحطی آتش» (1901)، به ندرت به اجرا درآمده است؛ ولی از «سالومه» به بعد او مجموعه ای از آثار شکوهمند و منحصر به فرد خلق کرد که به ندرت خارج از گنجینۀ موسیقی جهان قرار گرفته اند. «سالومه» (بر اساس نمایشنامۀ رسوایی آور اُسکار وایلد) و «اِلِکتِرا» (بر اساس نمایشنامۀ سوفوکل) به نعمت نحوۀ برخورد رک اشتراوس در رابطه با مضامین آنها، منجر به یک رویداد مهیج در سطح جهانی شدند. از نظر موسیقایی، هر دو اثر تا حد زیادی مدیون واگنر بود؛ به خصوص «سالومه» شاهکاری است از شهوت انگیزی، جنبۀ اغراق آمیزی از رمانتیسیسم متأخر. حق تألیف «سالومه» به تنهایی، اشتراوس را قادر ساخت که برای خود ویلایی مجلل در گارمیش بسازد. اپرانویس «الکترا»، هوگو فون هوفمَنستال (1929-1874)، در طول دو دهۀ بعد با اشتراوس همکاری داشت: موفقترین همکاری آنها فکاهی مورتزارتی «دِر رُزِنکاوالیه» بود. با همراهی هوفمَنستال، به خلق آثاری همچون: «آریاند اوف ناکسوز»، «زنی بدون سایه» (17-1914)، «هِلِن مصری» (7-1923) و «آرابلّا» (33-1929)، که پس از مرگ هوفمَنستال تکمیل شد، ادامه داد. اپرانویسِ اشتراوس برای اپرای بعدیش، «زن ساکت» (4-1933)، استفان تسایگ یهودی بود، ولی جو سیاسیِ غالب در آلمان، اشتراوس را ملزم ساخت که یک اپرانویس اتریشی به نام یوزف گِرِگور را برای اپراهای بعدی اش انتخاب کند: «روز صلح» (6-1935)، «دافنه» (7-1936)، «عشق دانائه» (40-1938).

ساده لوحی سیاسی اشتراوس منجر به بهره کشی او توسط انجمن موسیقی رایش نازی شد، که در سال 1933 او را به سمت ریاست آن برگماردند، ولی دوسال بعد (دختر خوانده اش یهودی بود)، او را برکنار کردند. او دو سال جنگ را در وین گذراند (در آنجا او آخرین اپرایش، «هَوَس» را در سالهای 1-1940، نوشت)، ولی بعد هنگامی که توسط دادگاه نازی زدائی مورد بازجویی قرار گرفت و از اتهام وابستگی به نازی ها تبرئه گردید، به سوئیس عزیمت کرد.

آخرین آثار اشتراوس، عمدتاً سازی هستند: از جمله «دگردیسی» برای 23 ساز زهی سولو (1945، مرثیه ای برای ویرانی آلمان)، دومین کنسرتوی شیپور، کنسرتوی اُبوا- نوعی ساز بادی- سوناتینا- سونات ساده و کوتاه- برای سازهای بادی، و چهار تررانۀ درخشان واپسین (1948) برای آواز و ارکستر. او در سن 85 سالگی در منزلش در گارمیش زندگی را وداع گفت.