۱۳۹۴ بهمن ۱۱, یکشنبه

موسیقی در عصر روشنگری

موسیقی در عصر روشنگری

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ کلاسیک


اکثر مردمِ امروز، منظورشان از موسیقی کلاسیک، موسیقی جدی از هر دورۀ زمانی است و آن را در برابر ژانرهایی مانند جاز، پاپ، راک و غیره قرار می دهند. ولی اصطلاح کلاسیک منحصراً در مورد موسیقی نوشته شده بین سالهای 1750 تا 1830، متناظر با دورۀ زمانی کلاسیسیسم در هنر و معماری، کاربرد دارد.

سبک کلاسیک

در طول این دورۀ زمانی، سبک پر زرق و برق و متکلف معماری باروک (نمونه بارزش داخل کلیسای نیکولاس مقدس در شهر قدیمی پراگ، جایی که موتزارت در یکی از بازدیدهایش در آنجا اُرگ نواخت)، جای خود را به یک سبک معتدل تر و خویشتن دارتر بر اساس تناسب آرامش بخش جهان باستان می بخشد. قرن هجدهم میلادی، عصر سفر های بزرگ بود، که در طول آن مردان جوان طبقات بالا به ایتالیا اعزام می شدند تا معماری یونان و روم، که در خلال حفاری های باستان شناسی اخیر، هویدا شده بود، را مورد مطالعه قرار دهند.
معماران معاصر آن زمان، مثل روبرت آدام، خانه های مجلل روستایی با نماهای کلاسیک طراحی می کردند، در حالی که در طراحی مبلمان، توسط شرایتون و همکارانش، ظواهر ظریف و فریبنده ای به کار گرفته می شد. در انگلستان، مد روز برای ظواهر کلاسیک، تقریباً در سالهای آغازین قرن نوزدهم، (عصر جِین آوستین)، به اوج خود رسید، و تا دورۀ ریجنسی – سبک معماری، نقاشی و هنری در بریتانیا، بین سالهای 1810 تا 1820- ادامه پیدا کرد. در فرانسه، به خصوص، دورۀ زمانی کوتاهی از گذار بین سبک های باروک و کلاسیک، که به نام روکوکو شناخته می شود، وجود داشت، که با تزئین کاری ظریف ولی پر نقش و نگار توصیف می گردد، و نمونه اش را در مبلمان فرانسوی اواسط قرن هجدهم، و نقاشی های هنرمندانی مانند آنتوان واتو – Antoine Watteau- (1721-1684)، و فرانسوا بوشه – Francois Boucher- (70- 1703)، می توان مشاهده نمود.

 سبک کلاسیک در موسیقی

سلیقه های موسیقایی، به صورت اجتناب ناپذیری از هنر های تزئینی تبعیت می نمود، و سبک های پر زرق و  برق، زینتی، و از نظر فنی پیچیدۀ آهنگسازان متأخر دورۀ باروک، راه را برای تأکید خاص تازه ای بر روی وضوح، نظم و تعادل مجسم شده در سمفونی کلاسیک، چهارنوازی سازهای زهی و همچنین سونات، باز کرد. معدودی از آهنگسازان با برچسب روکوکو جور در می آیند، شامل: یوهان سباستیان باخ، فرانسوا کوپرَن – Francois Coprin-، آهنگساز انگلیسی، ویلیام بویس (79-1710)، گلوک و رومو- هر دو اپرانویسان آغازین- در برخی از آثارشان. ولی به طور کلی، دورۀ کلاسیک در تاریخ موسیقی تحت تسلط چهار غول است، همه وابسته به وین و برخی از مواقع به صورت جمعی، آنها به عنوان نخستین مکتب وین، شناخته می شوند. آنها، هایدِن، موتزارت، بتهوون و شوبرت بودند. آثار آنان هنوز بخشی از هستۀ رِپِرتوار – گنجینۀ- موسیقی کلاسیک در کلیت خود است.

جایگاه موسیقی در جامعه

اواخر قرن هجدهم دورۀ زمانی اغتشاشات بزرگ اجتماعی بود. فروپاشی نظام اجتماعی کهنه، در نتیجۀ انقلاب فرانسوی (99-1789)، به منتها درجۀ خود رسید، و موسیقی از اینکه ملکِ طِلق انحصاری اشراف نازنازی یا اسقف ها باشد، دست کشید.
این دگرگونی رادیکال – بنیادین- در کارهای چهار آهنگساز بزرگ کلاسیک بازتاب یافته است. هایدِن، مسن ترین آنها، عمر طولانی حرفه ای خود را در خدمت فقط یک خانوادۀ اشرافی گذراند، که به او به چشم یک پیشخدمت ارزشمند نگاه می کردند. موتزارت زندگی حرفه ای خود را به طریق مشابهی آغاز کرد، و به استخدام اسقف اعظم سالزبورگ درآمد، ولی هنگامی که انتصابات سودمندتر دربار او را فراری داد، گام رادیکالی در جهت تجربۀ یک زندگی با کار آزاد برداشت، که فرصت آزادی شخصی را به او داد، ولی در فراهم آوردن امنیت مالی کافی ناکام ماند.
بتهوون، در وضعیت مشابه، از دوستی و حمایت چندین نجیب زادۀ ثروتمند، برخوردار شد، ولی تا توافق نامۀ- Convention- قرن هجدهم، همانند موتزارت، زیاد در قید و بند نبود. او به عنوان یک فرد، ارزش خود را درک نمود، و حامیان خود را با ساز خود می رقصاند، و نه برعکس. بتهوون یکی از اوّلین آهنگسازانی بود که خود را از قید تفکرِ موسیقی دان، به مثابهِ پیشخدمت، رهانید، تا موسیقی فردگرایانه را به شکل نیرومندی خلق کند، و آن موسیقی را در میان تماشاگران فزایندۀ طبقۀ متوسط ترویج نماید.
شوبِرت، به عنوان یک شهروند اهل وین، هرگز تلاش نکرد که شغل دائمی برای خود دست و پا کند. آهنگسازی که در آستانۀ عصر رمانتیک ایستاده بود، و موسیقی را بر اساس انتخاب شخصی می نوشت، مردمِ همانند خود را هدف قرار می داد ( او حلقۀ نزدیکی از دوستانِ از نظر موسیقی متمایل به خود داشت). بیشتر اثار موسیقی او- به خصوص ترانه ها و موسیقی مجلسی اش- بازار داخلی را مد نظر قرار می داد، و هیچ یک از سمفونی های او در دوران حیاتش، به صورت حرفه ای، به اجرا در نیامد.


۱۳۹۴ بهمن ۴, یکشنبه

سایر آهنگسازان دوره

سایر آهنگسازان دوره

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ بارُوک


دوران بارُوک، انبوهی از آهنگسازان کوچک به صحنه آورد، که بسیاری از آنان، امروزه فقط به خاطر انگشت شماری از آثار، به خاطر آورده می شوند.

ایتالیا

در میان اینان، کشیش و خوانندۀ ایتالیایی، گریگوریو آلِگرُو (1652-1582) قرار داشت، که در نمازخانۀ سیستین، در رم کار می کرد. علت اصلی شهرت او، مِزِرِرِ- سرودی که در آن درخواست رحمت می شود- نُه بخشی است که او جهت استفادۀ انحصاری در نمازخانه نوشت، و تا زمانی که نابغۀ جوان، موتزارت، پس از دو بار شنیدنِ آن، به هنگام بازدید سال 1770، با تکیه بر حافظه اش، بازنویسی کرد، با تعصب از آن محافظت می شد.
جاکومو کاریسّی (74-1605)، که به عنوانِ یک رهبرِ گروه همسرایی، برای ملکه کریستینای سوئدی، در رم کار می کرد، سبک اپرای مونتِوِردی را با اُوراتُوریویِ مذهبی تلفیق کرد، و بیش از یک دوجین از این گونه آثار را، همراه با موتت*ها و کانتات*های متعدد نوشت. او آخرین آهنگسازی بود که از نغمۀ باستانیِ عامیانۀ «مرد مسلح»، به عنوان شالوده ای برای تنظیم مَس استفاده کرد.
شاگردِ کاریسّیمی، آلِسّاندرُو اسکارلاتّی (1725-1660) نیز برای ملکه کریستینا کار می کرد، و زندگی خود را با آمد و رفت بین رم و ناپل، در خدمت دربار و کلیسا، سپری کرد. بیش از نیمی از 115 اپرای او بر جای مانده است، ولی تنها انگشت شماری از آنها، منجمله: «لا گریزِلدا» (1721)، دوباره رواج پیدا کرده است. اسکارلاتّی آریایِ-تک خوانی- "دا کاپُو" را همراه با مقدمه و مؤخرۀ طولانیِ "ریتوِرنِللُو"-ترجیع بند-، ابداع کرد. اعتبار معرفی رسیتاتیف، با همراهی ارکستر، به جای کی برد، به او تعلق دارد، او "اُوِرتور"-پیش درآمد- ایتالیایی، یک مقدمۀ دو بخشی آهسته یا سریع برای آثارِ نمایشی، که بعد ها به سمفونی تحول یافت، را نیز ابداع کرد. همچنین او مجلد حجیمی از موسیقیِ مذهبی، و حدود 700 کانتاتِ (قطعه ای موسیقی آوازی) مجلسی نوشت.
آهنگسازِ ونیزی، تومازُو آلبینونی (1751-1671)، اینک بیشتر به خاطر اثری که او خودش آن را نساخت- آداجیو برای ارگ و سازهای زهی، متشکل از قطعات موسیقیِ نوشته شده توسط رِمُو جاتزوتّو- شهرت دارد، تا 81 اپرا، 99 سونات، 59 کنسرتُو، و نُه سینفونیای اصیل خودش. کنسرتوهای سولویِ- تک نوازی- او برای قره نِی (قدیمی ترین در میانِ شناخته شده ها)، ترومپت، و برخی از کنسرتو گروسی هایش، به تازگی به گنجینۀ آثار موسیقی بازگردانده شده اند.
جووانی باتّیستا پِرگولِزی (36-1710)، بر اثر بیماری سِل، در سنِ فقط 26 سالگی، فوت کرد. بسیاری از آثار او مفقود شده اند، ولی او به خاطرِ یک اپرای فکاهی درخشان، به نامِ «کلفت، به عنوانِ معشوقه» (1733)، یک استابات ماتِر- نوعی از موسیقیِ مذهبی-، و برای نغمه هایی که احتمالاً خود او ننوشت (ولی به دلیلِ محبوبیتش، پس از مرگش به او منتسب شدند)، و استراوینسکی آنها را در بالۀ خود، به نامِ «پولچینِلّا»، بازیابی کرد، به خاطر آورده می شود.
همانند کورِلّی، جوزِپِه تارتینی (1770-1692)، برای موسیقیِ ویولنِ متهورانۀ بدیعش به یاد آورده می شود. به عنوان یک استادِ زبردست و درخشان، او 42 سوناتِ ویولن با دشواری های عظیمِ تکنیکی (مشهورترین آن، «چهچهۀ شیطان» است، که گفته می شد، در هنگام رؤیا، توسط شیطان برای او نواخته شده بود)، 135 کنسرتوی ویولن، و چندین قطعۀ دیگرِ سازی، نوشت.

فرانسه

در فرانسه، خلاء باقی مانده ناشی از مرگ لولّی در سال 1687، توسطِ مارک-آنتوان شارپُونتیه (1704-حدود 1645)، که حرفه اش را به عنوانِ استادِ موسیقی و خوانندۀ دربارِ دوشِس دُ گیز آغاز کرد، پر شد. از سال 1672 تا 1686، او نیز با گروه مولیِر همکاری داشت، و در میان آثار دیگر، برای نمایشنامۀ بدیع «بیمارِ خیالی»، موسیقی ساخت. او انبوهی از موسیقی مذهبیِ زیبا نوشت: 10 ماگنیفیا- سرودِ کلیسایی-، 37 آنتیفون- سرود برگردان-، 84 سرودِ مذهبی- مناجات-، متجاوز از 200 موتِت- قطعه ای موسیقیِ آوازیِ کلیسایی- و چهار تُو دِئُوم (یکی از آنها امروزه هم اغلب اجرا می شود) برای کلیسایِ سَن شَپِل در ایل دُ پاری. در میان آثار متعدد زیبای صحنه ای او، «هنرهای شکوفان» (6-1685)، نامش را به یکی از مشهورترین گروه های مدرن فرانسوی، که آثار دورانِ بارُوک را می نوازند، عاریه داده است.
آهنگساز دیگر فرانسوی، فرانسوا کوپرَن (61-حدود 1626)، برای دربارهای لویی چهاردهم و لوئی پانزدهم، کار می کرد. او که در خاندانی موسیقایی مشهور متولد شد (عمویش لویی، یک آهنگساز برجستۀ موسیقی ارگ و هارپسیکورد بود)، در نمازخانۀ سلطنتی، ارگ نواز شد. آثار هارپسیکوردِ او (چهار مجلد منتشر یافته، حدود 230 قطعه را در بر می گیرد)، شاهکارهایی از توصیف موسیقایی و ظرافت هستند؛ بسیاری از آنها عناوینِ اسرارآمیزی دارند. او همچنین چندین سوئیت سازی به سبکِ مدِ روزِ کورلّی نوشت.

آلمان

آهنگسازِ آلمانی، یوهان هاسه (1783-1699) بر روی اپرا متمرکز بود، و مدیر اپرای دربارِ دِرِسدِن شد. در سال 1763، او به وین عزیمت کرد، و آنجا، حتی با وجودِ اینکه پسند زمانه در حالِ تغییر بود، به نوشتنِ اپراهای زنجیره ای، بر روی متن های نوشته شده توسطِ مِتا ساستازیُو، ادامه داد.
گئورک فیلیپ تِلمان (1767-1681)، بیشتر عمرِ حرفه ای اش را به عنوانِ مدیرِ موسیقی در کلیساهای هامبورگ، سپری کرد. احتمالاً او پرکار ترین آهنگسازِ تاریخِ موسیقی است (بروندادِ او 600 اُووِرتور، 40 اپرا، 44 آهنگ عاشقانه و حجم عظیمی از موسیقیِ سازی را در بر می گیرد)، و در زمان خودش، او بیشتر از باخ، مورد احترامِ عمیق بود. موسیقی سازی او امروزه هنوز محبوبیت دارد.



۱۳۹۴ دی ۲۷, یکشنبه

زندگی ژان فیلیپ رَمُو


زندگی ژان فیلیپ رَمُو

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ بارُوک

زندگی و آثار:
ملیت: فرانسوی
تولد: دیژُون، 1683
مرگ: پاریس، 1764
ژانرهای ویژه: اپرا و باله-اپرا، به سبک فرانسوی
کارهای بزرگ: «هندی های با وقار» (1735)؛ «کاستور و پولوکس» (1737)؛ قطعه ای برای هارپسیکورد (1741).

ژان فیلیپ رَمُو، این روزها به خصوص برای اپراهایش، به خاطر آورده می شود، ولی همانند یاناچِک، او نیز یک آغاز کنندۀ دیرهنگام در زمینۀ کارهای اپرایی بود. دو سال پیش از گروه سه نفرۀ کبیر: باخ-هندل-اسکارلاتّی، متولد شد، سالهای آغازین حرفه اش را به عنوان یک نوازندۀ ارگ سپری کرد، در حالیکه بین شهرهای مهم گوناگون و متعدد در مرکز فرانسه و پاریس، محلی که سرانجام در سال 1772، در آن ماندگار شد، در رفت و آمد بود. در آن سال، یک کتاب درسی دربارۀ هارمونی، به نام «درآمدی بر هارمونی»، منتشر ساخت که او را به عنوان یکی از خلاق ترین و بحث برانگیزترین تئوری پردازان موسیقی در بین هم سن و سالانش، مطرح کرد.
در طول 25 سال بعدی یا همین حدود، رَمُو اساساً به عنوانِ آموزگارِ هارپسیکورد کار می کرد، و کتاب های قطعات کی برد او با شهرتی فزاینده، در امتدادِ سنتِ فرانسوا کوپرَن، بسیار محبوبیت یافت. در سال 1730 او یک حامی ثروتمند پیدا کرد، لُ ریش دُ لا پویلینیِر، متصدی جمع آوری مالیات، که او را به اَبِه سیموُن-ژُوزِف پِلُوگِرَنِ نمایشنامه نویس معرفی کرد. اولین اپرای رَمُو، «هیپولیت و آریسی»، بر روی اپرانامه ای از پِلُوگِرَن، در اکتبر 1723 در سالن اپرای پاریس، تولید شد. این اپرا، آهنگساز را به عنوان یک جانشین سزاوار در زمینۀ آثار اپرایی، برای لولی، بر سر زبان ها انداخت.
رَمُو با نوشتن حدود 30 اثر صحنه ای- تراژدی های تغزلی تمام عیار- در قالبِ با سبکِ لولی، از جمله: «کاستور و پولوکس»، «داردانوس» و «لِ بُورِه آد»؛ باله اپراها (اپرا با یک عنصر بنیادیِ رقص، که اغلب برای گرامی داشتِ پیروزی ها یا مراسمِ ازدواجِ خانوادۀ سلطنتی، نوشته می شد)، مثل «شاهزاده خانمِ ناوار»، «جشن های پولیمنی» و «زائیس»؛ و باله های شسته رفته، همانندِ «پیگمالیون»، کارش را ادامه داد. همۀ آنها با برخوردِ دلسوزانه نسبت به متن، اعم از فکاهی، احساساتی یا غم انگیز؛ استفادۀ خلاقانه و درخشان از ارکستر (به ویژه در چندین رقص سرزنده و شادمانه، نمود می یابد)؛ و نوشتنِ کُرال قدرتمند و پرمعنی، متمایز می گردند.

جنگِ لودِگان

در اوایل سالهای 1750، رَمُو (یا بهتراست بگوییم هوادارانش) در یک جنگِ لفظی معروف، موسوم به "جنگ لودِگان"- بین ستایشگرانِ سبک سنتی فرانسویِ رَمُو، و آنها که به تازگی سبکِ ایتالیاییِ پِرگُولِزی را وارد کرده بودند-، درگیر شد. در دراز مدت، ایتالیایی ها برنده شدند، و اپراهای رَمُو سرانجام از مد افتاد. حدود 200 سالِ بعد، از طریقِ کتابِ «هنرهای شکوفانِ» ویلیام کریستی در فرانسه، و جان الیُوت گاردینِر و نیکولاس کریمِر، رهبران ارکسترِ بریتانیایی، آثار او دوباره رواج پیدا کردند.



۱۳۹۴ دی ۲۰, یکشنبه

زندگی دُومِنیکُو اِسکارلاتّی

زندگی دُومِنیکُو اِسکارلاتّی

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ بارُوک

زندگی و آثار:
ملیت: ایتالیایی
تولد: ناپل، 1685
مرگ: مادرید، 1757

ژانرهای ویژه: موسیقیِ زبردستانۀ هارپسیکورد
کارهای بزرگ: 550 سونات برای کی بُرد

به عنوان فرزند یک آهنگساز، الِساندرُو اسکارلاتّی، به احتمال دُومِنیکُو آموزش موسیقایی اش را با پدرش آغاز کرد. در سن 16 سالگی، به سمت ارگ نواز در نمازخانۀ سلطنتی شهر ناپل، جایی که پدرش، رهبرِ گروه همسرایان بود، منصوب شد، ولی در بهار سال 1705 اَلِساندرُو به پسرش فرمان داد که بختش را در شهرهای شمالی ایتالیا، فلورانس و ونیز بیازماید، در حالیکه در توصیه نامه ای او را چنین توصیف کرد: "عقاب جوانی که بال هایش قد کشیده اند، و نباید در لانه اش، عاطل بماند، و من نباید از پرواز او ممانعت کنم". در واقع الساندرُو تا زمانی که دومِنیکُو در سال 1717، در سن 32 سالگی، استقلال قانونی خود را کسب کرد، به مداخله در امور حرفه ای او ادامه می داد.
در سال 1709، دُمِنیکُو به خدمت ملکۀ لهستانیِ تبعیدی در رُم، ماریا کازیمیرا، درآمد و در انجا با سایر موسیقی دانان رو به موفقیت، از جمله موسیقی دان معاصرش، هَندل روبرو شد. پس از مدتی کار به عنوانِ رهبرِ گروهِ همسرایان در نمازخانۀ جولیانِ واتیکان، تصمیم گرفت ایتالیا را به قصدِ پرتقال ترک کند، و از سال 1719 تا 1728، او در لیسبُون کار می کرد.

سونات هایی برای کی بُرد

از جمله وظایف اسکارلاتّی در لیسبُون، تعلیم دادن دخترِ اهلِ موسیقیِ پادشاه، ماریا باربارا بود. هنگامی که شاهزاده خانم با ولیعهدِ اسپانیا ازدواج کرد و در سالِ 1728، به مادرید منتقل شد، اسکارلاتّی او را همراهی نمود. او برای بقیۀ طول عمرش در خدمت شاهزاده خانم، باقی ماند، و برای او بود که حدودِ 550 سوناتِ کی بُرد، در یک موومان، نوشت که شهرتش را مدیون آنهاست.
این سونات ها در گنجینۀ آثار کی بُرد، بی نظیر هستند. صرفنظر از قالب بندیِ دوگانۀ غیر متعارف شان، آنها تکنیک های نواختنِ جدید، از جمله عبور دست ها از روی هم (hand-crossing) و تکرارِ سریعِ نت ها، را مورد کاوش قرار می دهند. هر سونات، که خود اسکارلاتّی به عنوان "شوخیِ هوشمندانه با هنر" توصیف می کند، بر روی یکی از پیچیدگی های به خصوص، چندین تلفیق از جلوه های ویژه با تقلید از نواهای اسپانیایی، مثل سر و صدای گیتارها و صدای تق و تقِ قاشقک ها، متمرکز می شود.


۱۳۹۴ دی ۱۳, یکشنبه

زندگی جورج فردریک هَندِل

زندگی جورج فردریک هَندِل

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ باروک

زندگی و آثار:
ملیت: آلمانی
تولد: هال، 1685
مرگ: لایپزیگ، 1752
ژانر های ویژه: اپراهای به سبک ایتالیایی، اراتوریوهای انگلیسی
کارهای بزرگ: موسیقی آب (1717)؛ اِیسیس و گالاتیا (1718) و 45 اپرای دیگر؛ سرودهای چاندوز (20-1717)؛ 12 کنسرتوی گراسی (1739)؛ ناجی (1742)؛ 15 اراتوریوی دیگر، موسیقی برای آتش بازی سلطنتی (1749)

هندل و باخ در یک سال و در منطقه ای همسان در آلمان مرکزی- هال- متولد شدند. محل تولد هندل ساکسونی، حدود 160 کیلومتری شمال تورینگن است. هردو نفر نسبتاً تا کهنسالی زیستند و هردو در هنگام مرگ بینایی خود را از دست داده بودند. ولی از لحاظ حرفه ای هیچ دو نفری نمی توانستند بیش از آنها متفاوت باشند.

سالهای نخستین

در حالیکه باخ از اینکه در چارچوب سنت خانوادۀ خود، زندگی و کار می کرد، شادمان بود، هندل می بایست برای مستقر شدن در حرفۀ خود در زمینۀ موسیقی، جدال کند. پدرش می خواست که فرزندش حقوق بخواند، و تلاش نمود که علاقۀ پسر را به موسیقی سرکوب کند. ولی هندل پافشاری کرد، و سرانجام اجازه یافت که موسیقی را به عنوان بخشی از تحصیلات عمومی اش، دنبال کند. تنها پس از مرگ پدرش بود که آموختن موسیقی را به صورت تمام وقت، شروع کرد و در سال 1703، در سن 18 سالگی، رهسپار هامبورگ شد تا شغلی دست و پا کند.

هامبورگ

یک از جاذبه های هامبورگ، این بود که تبدیل به مرکز شکوفایی اپرا شده بود. نخستین اپراخانۀ تجاری آلمان در سال 1678 آنجا افتتاح شده بود، و از لحاظ مالی، تحت مدیریت کارآفرینان با استعداد ولی بی پول، با زحمت سرپا بود. آنجا هندل محل آزمایش مناسبی برای تلاش های اولیه اش در زمینه ای یافت که قرار بود بر زندگی اش مسلط شود. ولی او یک سمت دائمی را نپذیرفت و به جای آن، هامبورگ را به قصد ایتالیا- زادگاه اپرا- ترک کرد.

تجربۀ ایتالیا

هندل تحت حمایت شاهزاده فردیناندو دو مدیچی، به ایتالیا سفر کرد، و در سال 1707، اولین اپرای به کمال رسیدۀ خود را به نام "رودریگو" ساخت و در سالن نمایش فلورنتین، به روی صحنه برد. یک موفقیت بود و نظر لطف معشوقۀ دوک بزرگ، ویتوریا تارکینی خواننده به سمت او جلب شد. شاید عاقلانه بود که هندل به سرعت به رم عزیمت نمود، و آنجا شغلی در دربار کاردینال پیِتو اوتوبونی، قائم مقام بی اندازه ثروتمند صدراعظم دستگاه پاپ، پیدا کرد. در آنجا او موسیقی دانان به نام، از جمله کورِلّی و اسکارلاتیس را ملاقات کرد و تلاش نمود خود را در زمینۀ موسیقی عبادی کلیسای کاتولیک، از جمله مجموعه ای از وِسپِرز- عبادت شامگاهی- محک بزند.
اولین اُراتوریوی او، مجموعه ای از داستان احیا، با شکوه تمام روز یکشنبۀ عید پاک 1708، در سالن پالازّو بونلّی، بر روی صحنه رفت. هندل از رم به ناپل رفت و از آنجا مسافرت خود را به سمت ونیز ادامه داد، در آنجا اپرایش به نام آگریپینا در زمان فصل کارناوال سال 1710، به روی صحنه رفت. سپس همچنان مشتاق تجربه های جدید، به هانوفر در شمال بازگشت، تا به عنوان رهبر ارکستر اِلِکتور- انتخاب کنندۀ پاپ- با حقوقی خوب و قول مساعد برای مرخصی تحقیقاتی سالیانه، منصوب گردد. بلافاصله شغل را تحویل گرفت و فوراً با یک دعوتنامه، عازم لندن شد. دگرگونی او از یک آهنگساز آلمانی به آهنگسازی انگلیسی، آغاز شده بود.

انگلستان

در قصر ملکه آن در انگلستان، هندل پا در خلائی گذاشت که با مرگ جان بلو و شاگرد پراستعداش، هنری پرسل، برجای مانده بود. تصمیم گرفت که این خلاء را با ارضای تقاضای فزایندۀ طبقۀ متوسط برای اپرا پر کند. اپرای او به نام "رینالدو" موفقیت سترگی هم از نظر موسیقایی، و هم از نظر دراماتیک- نمایشی- برای او به ثبت رسانید. تماشاگران به خصوص با ضربه ای دراماتیکِ کاری- رها کردن دسته ای از گنجشکان بر روی صحنه برای واقع نمایی صحنۀ تک خوانی "آگِلِّتّی"- پرندگان کوچک- مبهوت شدند. ولی هندل تحت اجبار برای بازگشت به هانوفر قرار داشت، و آنجا حدود 15 ماه را صرف تکمیل کردن آهنگ هایش- اُوورتورها- پیش درآمد- و کنسرتوهای گروسی کرد. در پاییز 1712، هندل مرخصی دیگری از اِلِکتورِ آسانگیرِ هانوفر گرفت، و به لندن بازگشت، در آنجا اپرای بعدی او به نام "چوپان وفادار" در تئاتر هِی مارکت، بروی صحنه رفت.
این بار مردم نا امید شدند. آن طور که یک منتقد بیان داشت: "لباس ها کهنه، و اپرا کوتاه بود". هندل بلافاصله با یک اپرای پنج پرده ای بر اساس اسطورۀ یونانی، تِزِئوس، جبران کرد. در همان حال، شروع کرد به انجام سفارشات سلطنتی، تهیۀ چکامه های سلطنتی، "تودئوم" و "یوبیلاته"، برای بزرگداشت عهدنامۀ اوترِخت که به جنگ جانشینی در اسپانیا، پایان بخشید.

زندگی زیر لوای یک شاه جدید

وقتی هندل در سال 1714، دچار یک شوک غیرمنتظره شد: ملکه آن، بدون فرزند زندگی را ترک گفت، و تاج و تخت انگلستان به کارفرمای فراموش شدۀ سابقش، اِلِکتورِ هانوفر، دیگر به نام جرج اول انگلستان، رسید، به مدت دو سال از انجام وظایفش در هانوفر سر باز زد. گفته می شود که "موسیقی آب" مشهور برای همراهی با راهپیمایی پیروزمندانۀ شاه در طول رودخانۀ تِیمز، به نشانۀ عذرخواهی نوشته شد (گرچه احتمالاً سه سال پس از جلوس جورج، نوشته شده است). در هر صورت، هندل به سرعت تحت بخشش قرار گرفت و برای بقیۀ عمرش آهنگساز محبوب دستگاه سلطنتی، باقی ماند. همچنین یک حامی جدید به دست آورد، دوک چاندوز، که برای ملک شکوهمند او در اِجوِیر 11 سرودِ چاندوز، یک تودِئوم، نمایش منظوم "اِیسیس و گالاتیا" و اولین تجربه اش در اُراتوریوی انگلیسی، اِستر، را نوشت.

آکادمی سلطنتی

در سال 1719، آکادمی سلطنتی با نام پرطمطراقش به عرصۀ وجود آمد. این مؤسسه که توسط گروهی مرکب از 62 مشترک نجیب زاده و وابستگان خاندان سلطنتی حمایت می شد، تأسیس کردن یک شرکت منسجم اپرا، با همراهی هندل به عنوان آهنگساز مقیم را در دستور کار خود قرار داده بود. در طول هشت سال بعد، هندل حدود 14 اپرای ایتالیایی را برای شرکت تهیه کرد، از جمله "رادامیستو"، "رودِلیندا"، "جولیو سزار" و "تامرلانو (تیمور لنگ)، و بهترین خوانندگان اروپایی را درگیر اجرای آنها کرد. از جمله کاستراتوی بزرگ، سِنزینو، مردی دارای یک صدای کنترالتوی قوی، شفاف، یکدست و دلنشین، و سوپرانوهای فانچسکا کوتزونی و فوستینا بوردونی همه برخوردار از حقوق های نجومی. جدا از جنبۀ تفریحی خود اپراها، جامعۀ لندن به زودی شاهد صحنۀ تماشایی جدال دو دیوای- خوانندۀ اصلی زن اپرا- رقیب بر روی صحنه شد، در حالیکه سنزیو وقت خود را در پس زمینه صرف بدخلقی می کرد.

تغییر در اُراتوریو

جورج اول در سال 1727 درگذشت. برای مراسم تاجگذاری جانشینش، جورج دوم، هندل چهار سرود فراهم کرد ( از جمله "کشیش زادوک" که در همۀ مراسم تاجگذاری های بریتانیا تا کنون خوانده می شود). تا آن هنگام، آکادمی به شدّت مشکل مالی پیدا کرده بود، و زیان های شخصی خود هندل- همراه با اشتیاق رو به افول برای این تفریح "غیرمتعارف و نامعقول"، محبوبیت غیرمنتظرۀ اپرای طنزآمیز "گدا" اثر جان گِی در سال 1728، و یک اختلال کامل در وضعیت سلامتی- او را وادار به تغییر جهت کرد.
از پیش، او مشغول نوشتن موسیقی سازی، به خصوص کنسرتوهای ارگ، برای باغهای تفریحی لندن بود، ولی اگرچه تا سال 1740 او به نوشتن اپراهای ایتالیایی، از جمله "آریودانته و سِرز"، ادامه داد، ولی به ژانر جدیدی نیاز داشت. آن را در اُراتوریوی انگلیسی پیدا کرد، با "دِبورا"، "آتالیا"، "سائول و اسرائیل در مصر" در سالهای 1730 آغاز کرد، ولی در "ناجی" (Messiah)، که برای اجرا در دوبلین در 1742، نوشته شد، به اوج خود رسید.
در تنظیم این داستان های انجیلی، عناصری از اپرای ایتالیایی، به خصوص فرمت تکخوانی رسیتاتیف اقتباس کرد؛ ولی اهمیت تک نوازان را به منظور برجسته ساختن گروه کر و ارکستر، کاهش داد. این تمهید هوشمندانه، بقای اُراتوریوهای او را به عنوان هستۀ اصلی گنجینۀ گروههای کر بریتانیا، تضمین نمود. "ناجی" با 15 اراتوریوی دیگر، از جمله سَمسون (2-1741)، سِمِل (Semel – هنگام) (1743)، که بیشتر شبیه اپراست تا اُراتوریو، یهودا و مَکابیوس (1746)، الکساندر بالو و یوشع (1747)، سلیمان (1748) و یفتاح (1751)، که همۀ آنها هنوز به صورت منظم به اجرا در می آیند، دنبال شد.

سالهای واپسین

سرنوشت هندل در سال های واپسین زندگی اش، متناقض بود. علی رغم زیان هایش، ثروت قابل توجهی اندوخته بود، و بخشی از آن را برای اهداف بشردوستانه، مثل ساختن پناهگاه برای کودکان سر راهی، مورد استفاده قرار می داد. در آوریل 1749، او آخرین سفارش سلطنتی خود را به انجام رساند: موسیقی برای همراهی با یک نمایش آتش بازی مجلل در گرین پارک لندن برای بزرگداشت صلح اِکس لَ شَپِل- فرصتی که با آتش گرفتن و سوختن کامل غرفۀ آتش بازی، ضایع شد.
امّا موسیقی هندل برای آتش بازی سلطنتی، در میان محبوب ترین آهنگ های سازی او، با "موسیقی آب" هماوردی می کند. دو سال بعد، بینایی او در حال زوال بود. عمل جراحی دردناکی برای درمان آب مرواید، بی فایده از کار درآمد، و هفت سال آخر عمرش، کاملاً نابینا بود. ولی مردم سرزمین دومش، او را در قلبشان جای داده بودند، و در حالیکه مرگ باخ، به شدت مورد بی توجهی قرار گرفت، هندل با احترامات کامل در صومعۀ وِست مینستِر به خاک سپرده شد. سنگ نبشتۀ مزارش دستاوردهای خارق العاده او را چنین جمع بندی می کند:
ارزنده ترین موسیقی دانی که تمام عصرها ارزانی داشته است: که آهنگ هایش بیش از آنکه فقط اصوات باشند، یک زبان عاطفی هستند: و از قدرت کلمات در بیانات هیجانات قلب بشر پیشی می گیرند.