۱۳۸۸ فروردین ۱۳, پنجشنبه

سیزدهم فروردین 1388

گر می نخوری طعنه مزن مستانرا
بنیاد مکن تو حیله و دستانرا
تو غره بدان مشو که می می نخوری
صد لقمه خوری که می غلام است آنرا
خیام

از دیروز تصمیم گرفتم که نوشتن یادداشت های روزانه را متوقف کنم. به نظرم خیلی آبکی شده بود. بنابر این تصمیم گرفتم که تا مطلبی، عکسی، درد دلی ، گله و شکایتی، فکری یا دل خوشی برای نوشتن و خلاصه مطلب جالبی نداشته باشم، چیزی پست نکنم. در ضمن از پس فردا باید شرکت بروم و وقت کافی هم نخواهم داشت. به هر حال امروز، سیزدهم فروردین، ما برای سیزده بدر جائی نرفتیم. یعنی کسی برنامه ای اعلام نکرد. البته هوا هم هنوز مناسب پیک نیک رفتن نشده. امروز آفتابی ولی کماکان کمی سرد بود. من هم کمی سرما خورده ام و آب ریزش از بینی، کمی هم سر درد داشتم. خلاصه حال و حوصله بیرون رفتن نداشتم. راستی تا یادم نرفته بگویم که به نظر من عدد سیزده اصلاً نحس نیست خیلی هم عدد خوبی است ولی در هر صورت من پیک نیک رفتن و در قلب طبیعت اتراق کردن و ارج گذاشتن به محیط زیست را دوست دارم.

........
شاد بودن هنر است
شاد کردن هنری والاتر.
لیکن هرگز نپسندیم به خویش،
که چو یک شکلک بی جان، شب و روز،
بی خبر از همه، خندان باشیم.
بی غمی عیب بزرگی است،
کاشکی آینه ای بود درون بین، که در او،
خویش را میدیدیم.
آنچه پنهان بود از آینه ها، می دیدیم.
می شدیم آگه از آن نیروی پاکیزه نهاد،
که به ما زیستن آموزد و جاوید شدن.
پیک پیروزی و امید شدن.

شاد بودن هنر است،
گر به شادی تو، دل های دگر باشد شاد.
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست.
هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود.
صحنه پیوسته بجاست.
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.

ژاله اصفهانی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر