زندگی میخائیل گلینکا
برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی
تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی
·
دورۀ خیزش ملی گرایی
زندگی و آثار:
ملیت: روسی
تولد: اسمولنسک، 1804
مرگ: برلین، 1857
ژانر های ویژه: اپرا و آثار ارکستری در سبک ملی گرایی روسی
کارهای بزرگ: ایوان سوسانین (یک زندگی برای تزار، 1836)؛
روسلان و لیودمیلا (1842)؛ اوورتورهای اسپانیائی خوتا آرا گونِسا (1845) و شب در
مادرید (1848).
به میخائیل گلینکا به عنوان پدر بنیانگذاری ملی گرایی روسی
در موسیقی نگریسته می شود. او که معاصر شاعر رمانتیک، الکساندر پوشکین (1837-1799)
بود، نخستین سالهای کودکی اش را با مادر بزرگش گذراند، و تحت توجهات او اولین تماس
هایش با موسیقی واقعی روسیه- ترانه های عامیانه محلی، طنین ناقوس و سرودهای
کلیسائی، که بعدها مایۀ اصلی موسیقی خود او شدند- برقرار شد.
گلینکا اولین بار در آغاز نوجوانی اش، پس از آنکه در سن
پترزبورگ، به مدرسه فرستاده شد، و در آنجا به آموختن ویولن و پیانو مشغول شد (از
جمله درس هایی از جان فیلد)، با موسیقی غربی مواجه شد. پس از ترک مدرسه، او یک
کارمند دون پایه شد، شغلی که برای پرداختن به شور و اشتیاقش نسبت به موسیقی، به
عنوان یک نوازندۀ پیانو و خواننده غیر حرفه ای، وقت آزاد زیادی به او می داد.
اپرا
او در سالهای 1820، شروع به ساختن ترانه و موسیقی مجلسی
کرد، ولی سفری طولانی به ایتالیا در اوایل دهۀ 1830، علاقه ای همراه با شیفتگی
نسبت به اپرا در او به وجود آورد. اولین اپرای خود او، "یک زندگی برای
تزار"- بر اساس داستان میهن پرستانۀ زندگی قهرمانانۀ یک روستایی که به قیمت
جان خودش، زندگی تزار را نجات می بخشد- پس از بازگشتش به روسیه نوشته شد و در
اولین اجرایش در سال 1836، با موفقیت بی نظیری همراه گشت.
گلینکا به عنوان پیشتاز آهنگسازی روسیه، مورد تحسین واقع شد
(اگرچه، چنانچه بخواهیم منصف باشیم، رقابت زیادی وجود نداشت)، و موفقیت، او را
تشویق کرد که به ساخت دومین اپرایش مبادرت ورزد. برخلاف اثر پیشینش، روسلان با
استقبال خوبی روبرو نشد. پی رنگ آن، که بر اساس قصۀ تخیلی پوشکین ( و شامل
کابوسهایی نظیر حضور سر یک غول سخنگو بر روی صحنه می شد)، قرار داشت، پیچیده و
برای روی صحنه، نامقبول بود، و گلینکا موسیقی متن را به صورت بریده بریده، ساخت.
اما محتوی موسیقایی این اثر- آمیزه ای جذّاب از عناصر اقتباس شده از موسیقی محلی
روسی، شرقگرایی نا متعارف و ذره هایی از "گروتسک بازی"- همانند دلبستگی
او به موسیقی اسپانیا (در دو اوورتور –پیش درآمد- اسپانیائی او، بروز یافت)،به
عنوان میراثی غنی برای همۀ آهنگسازان بعدی روسی، تثبیت شد. اگرچه گلینکا نسبتاً در
جوانی وفات یافت، تأثیر او تا قرن بیستم، به درازا کشید.
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ
آزاد
گروتِسک (به انگلیسی: Grotesque) یا همان طنز سیاه جلوه دادن بسیار
سیاه یک ضعف است. در لغت هر چیز تحریف شده، زشت، غیرعادی، خیالی یا باورنکردنی را
«گروتسک» یا صُوَر عَجایب یا عجیب و غریب میگویند.[۱] برای مثال
اگر کاریکاتوریستی بینی یک فرد را بزرگتر از حد عادی نشان دهد طنز است ولی اگر به
جای صورت فرد یک بینی بکشد این طنز سیاه است.
از سری
کارهای طنز سیاه میتوان به کارهای رولان توپور اشاره کرد که کتابی از او با نام
مستاجر (tenant) در ایران منتشر شدهاست. گروتسک یاعجایبپردازی،
در اصل به شیوه آرایش دیوار و سقف سردابه (گرُتو)های پیدا شده در ویرانههای رم
باستان گفته میشد. در این تزئینات، شکلهای خیالی آدمیان، جانوران، گلها و
گیاهان در طرحی متقارن بههم بافته شدهاند. این اصطلاح در سده شانزدهم میلادی
رواج پیدا کرد و در مورد شکلهای کژنما و اغراقآمیز، ترسناک یا مضحک-به خصوص در
مجسمهسازی- بهکار بردهشد. محمد سیاهقلم از معدود نگارگران ایران قدیم است
که طرحهایی در این شیوه دارد.[۲]
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر