۱۳۹۴ بهمن ۱۸, یکشنبه

زندگی کریستف ویلیبالد گلوک

زندگی کریستف ویلیبالد گلوک

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ کلاسیک

زندگی و آثار:
ملیت: آلمانی
تولد: ایراسباخ، 1714
مرگ: وین، 1787
ژانرهای ویژه: اپرا به سبکهای ایتالیایی و فرانسوی
کارهای بزرگ: اُرفِئوس و اِئُوریدیکِه (1672)؛ آلسِست (1767)؛ ایفی ژنی در اُولید (1744)؛ ایفی ژِنی در تُرید (1799)

کار حرفه ای گلوک با کار رامُو، ارشدش، برای متجاوز از سی سال، همپوشانی داشت، و همانند رامُو او نیز در طول مدت دورۀ گذار از باروک به سبک های کلاسیک، که غالباً با نام رُوکُوکُو نامیده می شود، کار می کرد. او در خانواده ای جنگلبان که در بوهمیای علیا زندگی می کرد، متولد شد. وقتی حدوداً 13 ساله بود، با فرار از خانه، از ادغام شدن در حرفۀ خانوادگی سرباز زد. او به پراگ و سپس وین رفت و در آنجا به یک خاندان نجیب زاده ملحق شد. وقتی که آن نجیب زاده به میلان نقل مکان کرد، گلوک نیز با او همراه شد، و در ایتالیا بود که حرفۀ حقیقی اش را تحقق بخشید- آهنگسازیِ اپرا.
تا سال 1744 هشت اپرای او در ایتالیا تولید شده بود، اکثر آنها بر شالودۀ اپرانامه های نوشته شده توسط پیِترو مِتاستازیُو، نمایشنامه نویسِ بزرگ ایتالیایی، قرار داشت. در سال 1745 گلوک به لندن رفت، و در آنجا خود را در رقابت با هَندِل (که گفته می شود اظهار کرده است: "گلوک بیشتر از آشپزِ من در مورد کونتِرپوآن، نمی داند"، اگرچه در واقع او گلوک را دوست داشت و یک کنسرت را با همراهی او ترتیب داد) یافت. پس از ترکِ لندن، پیش از آنکه یک ازدواج پر برکت نصیب او گردد و در وین استقرار یابد، گلوک چندین سال را به صورت سیار، همراه با یک شرکت اپرای ایتالیایی در حال مسافرت در سراسر اروپا، گذراند. در سال 1745، ملکه تِرِزا او را به سمت آهنگسازِ نمایشخانۀ دربار منصوب کرد.

اپراهای "اصلاحات"

در خلال چند سال بعد، گلوک سبکِ اپراییِ خود را تکامل بخشید، و این موجبِ شهرت او شد. روشن بود که دورۀ "اپرای جدی" (opera seria)، به سر رسیده است. تماشاگران به تدریج انواع متنوع تری از تفریحات را طلب می کردند، که بیشتر از آنکه نمایشگرِ تصویرِ ساختگیِ قهرمانانِ باستانی باشد، مردم واقعی را در موقعیت های واقعیِ زندگی به تصویر بکشد. در نظرِ گلوک، اپرا توسط تقاضاهایِ غالباً پوچِ خوانندگانِ ستاره، که احساس می کردند قادرند آرزوهای خود را، اغلب برخلافِ منطقِ دراماتیک (نمایشی)، به اپرانویسان و آهنگسازان تحمیل کنند، تصرف شده بود. در همکاری با رانیرُو دِ کالتسابیجیِ شاعر (95-1714)، و با تشویق های مصرانۀ مباشرِ نمایشخانۀ دربار، کُنت جاکومُو دوراتسو، گلوک اصلاحات در قواعدِ اپرایی را در پیش گرفت.
او با نوشتن زنجیره ای از اپراهای فکاهی به سبک فرانسوی، از جمله «بردۀ دروغین و جزیرۀ مرلَن» (1758)، کار خود را آغاز کرد، ولی حاصل نخستین همکاری جدّی اش با کالستا بیجی و گاسپارُو آنجولینی، طراح رقص، بالۀ دون ژوآن بود، یک اثر دراماتیک نیرومند، که الهام بخش موتزارت برای نوشتن اپرای «دُون ژُوّانّی» شد. او این کار را با اپرای «اُرفِئوس و ایدیکِه»- پر احساس ترین تنظیم آهنگ بر روی این داستانِ عاشقانۀ غم انگیز، از زمانِ مونتِوِردی- ادامه داد. تک خوانیِ اُرفِئوس،: "بدون ایدیکِه، من چه خواهم کرد؟"، یکی از تأثیرگذارترین سوگواری های اپرایی محسوب می شود، در حالی که صحنه هایی در «دوزخ و فردوس» (به خصوص «رقص ارواح ملکوتی» مشهور)، فرصت کافی برای جلوه های آوازی و سازی، که با حرکات نمایشی، پشتیبانی می شد، را در اختیار گلوک قرار داد.
در سال 1767، گلوک و کالتسابیجی، دومین اپرای اصلاحی خود، «آلسِست» را تولید کردند. در مقدمه ای برای نت نوشته ها، گلوک اصولِ این نوع جدید از اپرا را جمع بندی کرد: "فارغ از سوء استفاده هایی که آنقدر اپرای ایتالیایی را از ریخت انداخته است و با شکوه ترین نمایش ها را تبدیل به مضحک ترین و ملال آور ترین آنها ساخته است". گلوک "محدود کردن موسیقی در جایگاه حقیقی خودش، در خدمت شعر، از طریق توصیف و پیروی کردن از موقعیت های داستانی"، جستجوی "نوعی سادگی زیبا"، فارغ از خودنمایی آوازی غیر ضروری ناشی از هوس های خوانندگان منفرد، را هدف خود قرار داد. او همچنین تلاش نمود که اُوِرتور (پیش درآمد) را تبدیل به بخشی جدایی ناپذیر از نمایش کند. این اصول بر اپرای وینی بعدی او حکمروایی می کرد.
در سال 1747، گلوک به پاریس رفت، و در آنجا در طول 6 سال بعدی، او سه اپرای جدید ( دو تا از آنها بر اساس داستانِ ایفی ژِنی و «اِکُو و نرگس») و نیز نسخه هایی تجدید نظر شده (به زبان فرانسه) از اُرفِئوس و آلسِست، را نوشت. او همچنین خود را در کشاکش رقابت با نیکُولُو پاچینی (1800-1728)، آهنگساز ایتالیایی یافت. پس از آنکه «اِکُو و نرگس»، از استقبال برخوردار نشد، گلوک به وین بازگشت، و در آنجا پس از یک سلسله حملات قلبی که متحمل شد، گفته می شود که در اثر نوشیدن یک لیکُورِ پس از شام، برخلاف دستورات پزشکش، در اثر آخرین حمله با زندگی وداع گفت.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر