۱۳۹۳ مهر ۲۰, یکشنبه

برای کوبانی

برای کوبانی؛ امشب

چشمانت را به ره بدوز
قرار است
زنان هم قبیله ات
با قطارهای فشنگ
و کوله های آذوغه،
بیایند.
آنکه موهای تورا
می بافد
تو را برای
همسری برادرش
نامزد کرده است.
مگذار لحظه ای
نا امیدی
چشمان زیبایت را
تاریک گرداند.
پیروزی سپاه خون،
ارتش سیاه،
تنها فسانه است.
هیچ دستی
گردن سیمگون تو را،
نخواهد برید،
که دستش بریده باد
آن که تو را
بی سر می خواهد.
کوبانی! آی کوبانی!
تو تصویر همۀ آرزوهایی
در قاب گرد گرفتۀ
دنیای پر زکین
دنیای پر ز جهل
چه ساده، امّا پرشکوه
بر جای، استاده ای
و به دور دست ها
می نگری
قبضۀ تفنگ را
محکم تر بگیر
که از راه می رسند یارانت؛
یاران ناشناخته ات
از پاریس و برلن و مهاباد
بیدار گشته اند
تازه
از خواب ناز
گوش می سپارند به خبرها
تا حدیث قهرمانی ات را
از باد بشنوند
تو آغازی
آغازی پرشکوه
تا جهان، دگر بار
عمق حماسه را،
در قلب خفتۀ جهان تبدار
ستودن آغاز کند.



رودهن 20 مهرماه 1393

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر