۱۳۹۵ شهریور ۲۱, یکشنبه

زندگی پیوتر ایلیچ چایکوفسکی

زندگی پیوتر ایلیچ چایکوفسکی

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ خیزش ملی گرایی

زندگی و آثار:
ملیت: روسی
تولد: کامسکو، ووتینسک، 1840
مرگ: سن پترزبورگ، 1893
ژانر های ویژه: سمفونی، باله، اپرا
کارهای بزرگ: سمفونی های شمارۀ 1 تا 6؛ کنسرتو پیانوی شمارۀ 1؛ دریاچۀ قو (1877)؛ کنسرتو ویولن (1878)؛ اوژِن اونِگین (1879)؛ سمفونی مانفِرِد (1886)؛ زیبای خفته (1889)؛ بی بیِ پیک (1890)؛ فندق شکن (2-1891)
چایکوفسکی می تواند ادعا داشته باشد که محبوب ترین آهنگساز "کلاسیک" جهان است. موسیقی او به دلیل شور و حرارت، سبک تغزلی، احساساتی گرایی افراطی و رنگ آمیزی ارکستری پر آب و تابش، همیشه گیرایی خاصی داشته است. موسیقی او افراط و تفریط های خُلق و خوی آهنگساز- دمدمی مزاج، شخصیت مالیخولیایی، مستعد افسردگی ولی در عین حال در اوج خوش بینی- را بازتاب می دهد.
در سراسر زندگی، چایکوفسکی، بین اشتیاقش برای یک زندگی خانوادگی "معمولی" و طبیعت همجنسگرایانه اش، دو پاره شده بود. این جدال ناگوار دائمی در موسیقیِ او، به خصوص سمفونی های متأخر او بازتاب می یافت. با وجود آنکه با "آتش پاره های توانا" – اشاره ای است به پنج آهنگساز روس که به رهبری بالاکیرِف گروهی تشکیل دادند و هدفشان ساختن موسیقی با مشخصه های کاملاً روسی بود- معاشرت می کرد، هرگز چایکوفسکی عضوی از آن گروه ملی گرا نبود. بیشتر آثار خود او، رگه ای قوی از فرهنگ عامیانۀ روسی در خود دارد که به شکل موفقیت آمیزی با سنت سمفونیک غربی در هم می آمیزد. او نوشت :" تا آنجا که به عنصر روسی در موسیقی من مربوط می شود، دلیلش این است که من در شهرستان ها بزرگ شده ام، و از نخستین سالهای کودکی از زیبائی های توصیف ناپذیر خصیصه های ویژۀ موسیقی عامیانۀ روسی آکنده شده ام."

زندگی آغازین

چایکوفسکی فرزند یک مهندس معدن بود و در نزدیکی کوههای اورال به دنیا آمد. از مادر فرانسوی صرعی و شکننده، طبیعت بیش حساس خود و تمایل خودبیمار انگاری را به ارث برد. وقتی هشت ساله بود، خانواده به سن پترزبورگ نقل مکان کرد، جایی که چایکوفسکی در بخش مقدماتی مدرسۀ حقوق نام نوشت، زمینۀ آموزشی لازم برای آنکه به استخدام دولت درآید. تا آن هنگام او صاحب دو برادر دوقلو به نامهای آناتولی و مُدِست شده بود. او به شکلی استثنایی به مادرش نزدیک بود و مرگ تکان دهندۀ او در زمان یک شیوع بیماری وبا، به هنگام 14 سالگی چایکوفسکی، ضربه ای عاطفی بر او وارد کرد که هرگز واقعاً از آن خلاصی نیافت.
چایکوفسکی در سال 1859 از مدرسۀ حقوق فارغ التحصیل شد، ولی زندگی کارمندی را باب طبع خویش نیافت. هنگامی که در سال 1862، یک هنرکدۀ موسیقی جدید در سن پترزبورگ افتتاح شد، او به عنوان هنرآموز در آنجا ثبت نام کرد. در سال 1866 فارغ التحصیل شد و به عنوان مربی هارمونی در هنرکدۀ موسیقی مسکو، که در همان زمان توسط یکی از مربیانش، نیکلای روبنشتاین، نوازندۀ پیانو و آهنگساز، تاسیس شد، شغلی پیدا کرد.
اجرای موفقیت آمیز یک اوورتور قدیمی در مارس 1866، او را به کار بر روی یک سمفونی به نام "رؤیا پردازی های زمستان"، تشویق کرد، که در سال 1868، تحت رهبری روبنشتاین به اجرا درآمد. با سرمشق گرفتن از سمفونی های اسکاتلندی و ایتالیایی مندلسون، او از ملودی هایی استفاده می کرد که زیر نفوذ نواهای مردم روسیه قرار داشتند.

موسیقی برای صحنه

در ضمن چایکوفسکی بر روی اولین اپرایش وویوُدا نیز کار می کرد که در فوریۀ 1869، توسط بالشوی تئاتر مسکو به اجرا گذاشته شد. مدت کوتاهی پس از آن، چایکوفسکی با بالاکیرِف ملاقات کرد، او یک استعداد بزرگ جدید را کشف نمود و چایکوفسکی را تشویق کرد که با منظومۀ سمفونیک "رومئو و ژولیت" دست و پنجه نرم کند. موضوع این داستان که با زمینه های روسی عشق و مرگ همخوانی داشت، تخیلات آهنگساز را شعله ور ساخت، و این اثر به سرعت یکی از محبوب ترین آثار او شد.
در ماه مه 1872، زمانی که چایکوفسکی در ملک روستائی خواهر محبوبش، آلکساندرا و خانوادۀ او، به سر می برد، دومین سمفونی خود را مشهور به "روس کوچولو" نوشت، که در آن نواهای ناب عامیانۀ اوکراینی را با بافت موسیقایی اش در هم می آمیزد. این اثر به خوبی مورد استقبال قرار گرفت، ولی او هنوز علاقمند بود که به موفقیت در زمینۀ اپرا، نائل گردد. تا پس از اولین جسارت ورود به دنیای باله، "دریاچۀ قو"، که برای بالۀ سلطنتی مسکو نوشت، از کار بر روی اپرا اجتناب نمود. با وجود اینکه نخستین اجرای این باله در سال 1875 یک فاجعه بود، اولین اثر از مجموعۀ سه اثر بزرگ بالۀ او محسوب می شود- دو اثر دیگر "زیبای خفته" و "فندق شکن" هستند- که هنوز سنگ بنای گنجینۀ هنر بالۀ کلاسیک به شمار می آیند.
در سال 1874، وقتی که نیکلای روبنشتاین به شکلی تحقیرآمیز اولین کنسرتو پیانوی چایکوفسکی را به عنوان "بی ارزش و غیرقابل نواختن"، رد کرد، ضربۀ شدیدی به اعتماد به نفس او وارد گشت. چایکوفسکی به درستی انتقاد را نادیده گرفت، و از تغییر دادن تنظیم آن امتناع ورزید. پس از آن که هانس فون بولوُ، سال بعد اولین اجرای آن را در بوستون ایالات متحدۀ آمریکا، با موفقیتی عظیم به نمایش گذاشت، روبنشتاین مجبور شد اشتباه خود را بپذیرد. در همین حال چایکوفسکی – که تا حد مقدور اوقات خود را صرف مسافرت خارج از کشور می کرد- "کارمن" بیزِت را در پاریس و "حلقۀ" واگنر را در افتتاحیۀ فستیوال اپرای بایرویت دید. تحت تأثیر این دو قلو ها، او منظومۀ سمفونیک "فرانچسکا داریمینی" (1876) را بر اساس اپیزودی معروف در دوزخ اثر دانته، و در تباینی کامل، واریاسیون های روکوکو برای ویولنسل و ارکستر را ساخت.

ازدواج

تقریباً در همان زمان او معاشرت طولانی مدت خود را با نادژدا فون مِک مولتی میلیونر، بیوۀ یک غول صنعت راه آهن، آغاز کرد، این زن با آهنگساز دوستی می کرد، آثار او را سفارش می داد و از نظر مالی از او پشتیبانی می نمود، با این شرط که هرگز با هم ملاقات نکنند. حمایت او چایکوفسکی را قادر ساخت که بر روی آهنگسازی متمرکز شود و او را از آشفتگی عاطفی ناشی از ازدواج عجولانه و بدون تدبیرش با یک هنرآموز موسیقی نامتعادل از نظر روحی، به نام آنتونیا میلیکووا، که او را با نامه های عاشقانه به ستوه آورده بود، در سال 1877، خلاصی بخشید.
چایکوفسکی آشکارا امید داشت که ازدواج، "حالت عادی" را به زندگی اش باز گرداند، ولی کشف کرد که با توجه به هم جنس گرایی اش، قادر به وفق دادن خود با تقاضاهای فیزیکی همسرش نیست. تلاشی برای این تطابق او را تا آستانۀ خودکشی پیش برد و در طول هفته های بعد از عروسی، به پناهگاه منزل برادرش در سن پترزبورگ گریخت. چایکوفسکی هرگز دوباره همسر خود را ندید، گو اینکه آنها هیچوقت از هم طلاق نگرفتند. در سال 1896، سه سال پس از مرگ چایکوفسکی، اعلام شد که همسرش دیوانه است و بقیۀ عمرش را در آسایشگاه روانی سپری کرد.

تقدیرگرایی

در دورۀ بلافاصله پس از ازدواج فاجعه آمیزش، چایکوفسکی چهارمین سمفونی اش را ساخت و آن را به خانم فون مِک تقدیم کرد، به او گفت:" برنامه ای در سمفونی ما وجود دارد....مقدمه، هستۀ کل اثر است، قدرت مقدری که مانع از تحقق امیدهای ما به خوشبختی می شود."
از آن پس، کار او به شکل فزاینده ای تحت سیطرۀ ایدۀ تقدیر قرار گرفت. در اپرای او به نام "اوژن اونِگین"، بر اساس داستان منظومی از پوشکین، اثر نمایشی عاطفی قدرتمندی که در مقابل پس زمینۀ زندگی رنگارنگ روستایی روسی، تنظیم شده، این فکر رسوخ کرد. این اپرا تشابهات مرموزی با وضعیت خود چایکوفسکی داشت، به ویژه در نامۀ پر شوری که توسط قهرمان زن داستان، تاتیانا به اونِگینِ بی عاطفه، که تا سالها بعد قادر به قدرشناسی از ارزش حقیقی او نیست، نوشته می شود.
بر سمفونی پنجم (1888)، که تم آغازین مشهور آن حاکی از تسلیم کامل در برابر سرنوشت است و در حالی که موومان دوم که با تکنوازی بی نظیر شیپور آغاز می گردد، ترانه ای عاشقانۀ درخشان است، حس مشابهی از تقدیرگرایی، چیرگی دارد.
ترکیبی از سرنوشت و پوشکین، سناریویی را برای آخرین اپرای موفقیت آمیز چایکوفسکی، "بی بیِ پپک"، قصه ای ماوراءالطبیعی و ترسناک از مرگ و اضمحلال معلول اعتیاد به قمار شکل بخشید.
در سال 1878، چایکوفسکی از کار تدریس خود در هنرکدۀ موسیقی مسکو استعفا داد. از آن به بعد، او وقت زیادتری را در خاج از کشور، در سوئیس، جایی که کنسرتو ویولن (اثر دیگری که عمیقاً از موضوعات عامیانۀ روسی تأثیر پذیرفته بود) خود را نوشت و در ایتالیا (منبع الهام کاپرچیوی ایتالیایی و خاطرات فلورانس)، می گذراند. در 1880، او شکست تاریخی ارتش ناپلئون را با یک اوورتور جسورانه ولی همواره محبوب، که به عنوان " پر سر و صدا ..... و احتمالاً به شکلی هنرمندانه، بی ارزش"، توصیف شد، گرامی داشت.
تا سال 1844، چایکوفسکی احساس نیاز کرد که آرام و قرار بگبرد و برای خود یک خانۀ ییلاقی نزدیک کلین، خارج از مسکو، دست و پا کرد. او دوستی قدیمی با بالاکیرِف (که او را تشویق به ساختن سمفونی بایرونیک- به سبک لُرد بایرون- به نام "مانفرد" کرد)، را از سر گرفت، ولی وقتی که در اکتبر 1840، مادام فون مِک، شخصیت جایگزین مادرش، روابط چهارده سالۀ خود را با او قطع کرد، یک رابطۀ دوستی دیگر را از دست داد.

سال های واپسین

مرگ خواهرش در 1891، بازدیدی از ایالات متحدۀ آمریکا، که در غیر اینصورت می توانست پیروزمندانه باشد، را تحت شعاع قرار داد، و تا آخر سال 1892 چایکوفسکی با ترس از ناخوشیها، احاطه شده بود. آخرین سمفونی او که توسط برادرش، مُدِست، پاتتیک- احساساتی- نام گرفت، مواجهۀ نهایی با سرنوشتی که تعقیبش می کرد، را عرضه می دارد. چایکوفسکی گفت که: "جوهر غایی این سمفونی زندگی است"، ولی اندوهناکی بخش پایانی آن (آداجیو مِنتوزو- آداجیوی حزن انگیز- ، آداجیو: قطعه ای موسیقی که باید به آهستگی و ظرافت نواخته شود)، نشانه ای از مرگ بود. یک هفته پس از اجرای نخستین آن در 28 اکتبر 1893، چایکوفسکی در سن 53 سالگی، زندگی را وداع گفت.

چگونگی مرگ او یک معما است. گفته می شود که او (همانند مادرش) بر اثر وبا، پس از نوشیدن یک لیوان آب نجوشیده، فوت کرد. برخی از پژوهشگران اعتقاد دارند که او برای اجتناب از گرفتار شدن در یک رسوایی همجنسگرایانه، با شخصیتی مشهور، خواه از طریق نوشیدن عامدانۀ آب آلوده، خواه از طریق خوردن سم آرسنیک، اقدام به خودکشی کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر