۱۳۹۵ مهر ۱۲, دوشنبه

زندگی آنتونین دوُژاک

زندگی آنتونین دوُژاک

برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی

·         دورۀ خیزش ملی گرایی

زندگی و آثار:
ملیت: چک
تولد: نِلاهوزِوِس، 1841
مرگ: پراگ، 1904
ژانر ویژه: اپرا، سمفونی، منظومه-سمفونی، موسیقی مجلسی
آثار بزرگ: نُه سمفونی، از جمله شمارۀ 9، «از دنیای نوین» (1893)؛ سِرِناد- موسیقی عاشقانه- برای سازهای زهی (1875)؛ سَبات ماتِر (1877)؛ رقص های اسلاو (1878 و 1886)؛ رکوئیم (1890)؛ کنسرتو ویولنسِل در سی مینوُر (1895)؛ چند اپرا؛ موسیقی مجلسی؛ موسیقی پیانو؛ چند ترانه.

دوُژاک در قلب جنبش موسیقایی ملی گرایی چک قرار می گیرد. همانند معاصر خود، چایکوفسکی، موفق شد که الحان بومی (آهنگ هایی با ملودی های محلی و ریتم های مخصوص رقص های چک مانند "فوریان") را با تکنیک های سمفونیک اسلاف خویش، بتهوون و برامس، تلفیق کند. سمفونی های او (به ویژه سه تای متأخر آنها)، منظومه-سمفونی ها، موسیقی مجلسی و موسیقی پیانو همه اجزایی از جریان اصلی گنجینۀ آثار موسیقی هستند، و اپراهای او (به ویژه روسالکا، 1900)، از طریق رواج مجدد پیاپی، در حال کسب شهرت گسترده هستند.
پدرِ دوُژاک قصاب دهکده بود، و می خواست فرزندش همان پیشه را دنبال کند، ولی آنتونین در خردسالی، آغاز به آموختن ویولن نمود و عاقبت اجازه یافت که به تحصیل در زمینۀ موسیقی بپردازد. او به مدرسۀ اُرگ پراگ رفت، و حرفه اش را به عنوان نوازندۀ اصلی ویولا در ارکستر "تماشاخانۀ موقت" آغاز کرد. همچنین شروع به ساختن آهنگ و تدریس کرد. عاشق یکی از شاگردانش، به نام یوزِفینا چِرناکُوا شد، ولی هنگامی که او دست رد به سینه اش زد، با خواهر جوانتر او به نام آنّا ازدواج کرد.
تا پیش از سال 1874 دوُژاک چهار سمفونی و دو اپرا را تکمیل کرده بود. در آن سال وقتی که او به قصد مقابله با هنرمندان جوان، چندین آهنگ را در یک آهنگ گنجاند، به نخستین موفقیت خود نائل گشت. هیئت داوران، از جمله برامس، که استعداد دوُژاک را تشخیص داد، اولین جایزه را به او تخصیص داد، و پدرانه علاقمند شد تا به او در ارتقاء شغلی اش مساعدت نماید.
برامس دوُژاک را به ناشر خودش توصیه کرد، که او در سال 1878 مجموعه ای از هشت رقص اسلاو ارکستری را سفارش داد و ظرف مدّت یک سال آنها را به همراه سه راپسودی اسلاو، یک سِرِناد برای سازهای بادی، یک سکستِت (6 نوازی) و کوارتِت (چهارنوازی) سازهای زهی، چندین ترانه و دوئِت (دو نوازی) پیانو، منتشر ساخت. به ویژه «رقص های اسلاو» خوش آهنگ، به شکلی همه گیر، یک کامیابیِ کلان بود و اعتبار بین المللی دوُژاک را تضمین نمود.

انگلستان

از آن زمان به بعد، آثار دوُژاک تا دوردست ها مانند لندن و نیویورک، مورد اجرا قرار می گرفت. در سال 1882 اوگِست مانس سمفونیِ ششم او را در کاخ کریستالِ لندن رهبری کرد، و سال بعد استابات ماتِر با موفقیت عظیم در لندن اجرا شد.
در سال 1884 دوُژاک برای نخستین بار از انگلستان بازدید کرد، در این سفر اجرای چند اثر خود، از جمله سمفونی ششم و «شِرزُو کاپریچیوزُو» برای ارکستر، را رهبری کرد. بلافاصله از او دعوت شد که یک سمفونی جدید (هفتم، در رِمینُور) برای انجمن فیلارمونیک سلطنتی و دو اثر کُرالِ بزرگ برای جشنواره های لیدز و بیرمَنگام بنویسد: «شبح عروس» برای بیرمَنگام» و اُراتوریوی «سَنت لودمیا» برای لیدز.
لندن نیز شاهد اجرای «واریاسیون های سمفونیک»، به رهبریِ هانس ریشتِر در سال 1887، و سمفونی هشتم-  اغلب انگلیسی خوانده می شود، حال آنکه اثری کاملاً بوهمی است-  در سال 1890 بود. سال بعد دوُژاک یک دکترای افتخاری از دانشگاه کمبریج دریافت کرد.

آمریکا

در سال 1891 از او دعوت شد که با حقوقی اغوا کننده، مدیر مدرسۀ عالی ملیموسیقی جدید نیویورک شود. دوُژاک پیش از آنکه در بهار سال 1892 به قصد نیویورک  سوار کشتی شود، پنج ماه را در حال مسافرت در بوهمیا، با چندین اثر تازه- از جمله سه نوازی پیانوی دومکی و چرخه ای از سه اُوِرتور: «در حوزۀ طبیعت»، کارناوال و اتلّو، سپری کرد.
او سه سال را در نیویورک، به تدریس آهنگسازی و رهبری ارکستر گذراند. سمفونی شمارۀ 9 (از جهان نوین)، چهارنوازی آمریکایی سازهای زهی، کنسرتوی ویولنسل (که کُدای آن- قطعۀ پایانی- حزن دوُژاک از شنیدن خبر درگذشت خواهرزنش یوزفینا را بازتاب می دهد)، و سوناتینا- سونات کوچک- ی دلربای ویولن (تقدیم شده به 6 فرزند او)، همه در همانجا ساخته شدند. بسیاری از این آثار حاکی از تأثیر موسیقی محلی آمریکایی، به ویژه آوازهای مذهبیِ سیاهان، هستند.

بازگشت به پراگ


سرانجام اثبات شد که کشش بوهمیای زادبومی اش برای او، بسیار نیرومند است، و پس از سال 1895 دوُژاک تصمیم گرفت که دیگر به آمریکا بازنگردد. در عوض او تدریس در هنرستان عالی موسیقی پراگ را از سرگرفت، و بیشتر اوقاتش را با خانواده سپری می کرد. دهۀ آخر عمر او، آثار جدید متعددی را حاصل داشت، از جمله دو چهارنوازی سازهای زهی، چهار منظومۀ سمفونیک بر اساس داستان های محلی چک- «جِنِ آب»، «چرخ طلایی گردان»، «افسونگر ظهر» و «کبوتر وحشی»، 7-1896- و دو تا از مشهورترین اپراهایش، «کِیت و اهریمن» (1899) و روسالکا (1900)، هر دو بر اساس داستانهای تخیلی. او در اول ماه مه 1904 درگذشت، برای او مراسم خاکسپاری رسمی دولتی برگزار شد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر