زندگی روبرت شومان
برگرفته و برگردان از کتاب: آهنگ سازان بزرگ نوشتۀ وِندی
تامپسون
مترجم: منوچهر خاکی
·
دورۀ رمانتیک
زندگی و آثار:
ملیت: آلمانی
تولد: زویکائو، ساکسونی، 1810
مرگ: اندنیخ، نزدیک بُن، 1856
ژانرهای ویژه: ترانه، آثار ارکستری و پیانو، الهام گرفته از
انگیزه های فوق موسیقایی
کارهای بزرگ: موسیقی پیانو مشتمل بر کارناوال (1835)، صحنه
های کودکی، فانتزی در دُ و کرایسلِریانا (همه 1838)؛ حدود 250 ترانه، از جمله چرخه
آهنگ های عشق شاعر، عشق زن و زندگی (1840)؛ چهار سمفونی (شماره 1 بهار، 1841،
شمارۀ 3 از راین، 1850)؛ کنسرتو پیانو (5-1841).
درست همانند موتزارت و بتهوون، مندلسون و شومان، حکمفرما بر
صحنۀ موسیقی اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن
نوزدهم، تا سال 1850، پرچمداران موسیقی بودند.
شخصیت و زندگی حرفه ای شومان، نمونۀ بارزی از رمانتیسیسم
موسیقایی است: طبیعت خلقی ناپایدار: در نوسان بین شور و سرزندگی و افسردگی عمیق؛
جدال طولانی مدت او برای دست یافتن به کلارای مورد پرستشش، پذیرا بودن او در مقابل
انگیزه های ادبی، دلمشغولیش دربارۀ کشف رمز اعداد و رموز سّری، و بالاخره سقوط او
به دیوانگی و مرگ زودرس، احتمالاً در نتیجۀ سیفیلیس ( که همراه با مرض سل، فرجام
نابهنگامی را برای بسیاری از استعدادهای در حال شکوفایی رمانتیک رقم میزد).
تأثیرات ادبی
شومان جوانترین فرزند یک کتابفروش بود که علاقه اش به
ادبیات را، به شکل واضحی از او به ارث برد. در حالیکه هنوز یک بچۀ مدرسه ای بود،
آغاز به آهنگسازی و نیز نوشتن مقالات و نمایشنامه کرد. او انجمنی را برای مطالعۀ
ادبیات آلمان تأسیس کرد و در رمان های ژان پُل (اسم مستعار یوهان پائول) الگوی نقشی
را برای دو جنبۀ متناقض شخصیت خودش یافت، که بعداً آن را به عنوان فلورستان (برونگرای
و بی پروا) و اوسبیوس (رؤیایی، مالیخولیایی و درونگرا)، برای شخصیت پردازی مورد
استفاده قرار داد.
در حین تحصیل در رشتۀ حقوق در لایپزیگ، شروع به گرفتن
درسهای پیانو از فریدریش ویک نمود، که کلارا، دختر نه ساله اش استعداد خارق العاده
ای را به عنوان نوازندۀ پیانو از خود نشان می داد. تا آن هنگام، شومان تصمیم گرفته
بود که موسیقی را به عنوان حرفه دنبال کند، ولی آسیبی به دستش (احتمالاً در نتیجۀ
ضعف عضلانی ناشی از درمان سیفیلیس با جیوه)، امیدهای او را برای اینکه نوازندۀ
پیانوی کنسرت شود، نقش بر آب کرد. به جای آن تصمیم گرفت بر روی آهنگسازی و نقد
متمرکز شود.
کارهای آغازین
تا سال 1832 شومان دو قطعۀ بزرگ پیانو را انتشار داده بود:
واریاسیون های "اُبِگ" بر اساس یک تم والس برگرفته از نام دختری که
علاقه اش را به خود جلب کرده بود، و پروانه ها، مجموعه ای از قطعات مرتبط با
رویدادهایی در یک بال ماسکه که در رمانی نوشته شده تووسط ژان پُل توصیف شده بود.
همچنین او کار بر روی یک سمفونی را آغاز کرد.
در سال 1834 گاهنامه ای را تحت عنوان "مجلۀ لایپزیگ نو
برای موسیقی" پایه گذاری کرد، که از آن برای ترفیع استعدادهای جدید موسیقایی،
از جمله برامس و شوپن، استفاده می کرد. او همچنین از صفحات آن برای جدال با
مادیگرایی هنری از طریق یک انجمن خیالی، به نام "گروه داوید" (بگرفته از
پیروزی جالوت)، بهره می برد، که اعضای آن نام های خیالی داشتند: شومان خودش
فلورستان یا اوسیبوس بود؛ کلارا ویک، کیارا یا کیارینا بود؛ پدر کلارا، استاد رارو
بود، و مندلسون، فلیکس مریتیس بود. این نامها در مجموعۀ 18 "قطعۀ شخصیت
پردازانه" شومان برای پیانو به نام "رقص گروه داوید" (1837)،
پدیدار شدند.
ازدواج با کلارا
در سال 1834 شومان عاشق ارنِستین فون فرکِن شد، و مخفیانه
با او عهد نامزدی بست ( و برای او بعداً مجموعه ای از قطعات پیانو با نام کارناوال
را نوشت). وقتی پی برد که او فقط دختر نامشروع یک بارون است، نامزدی را به هم زد و
عواطفش را متوجه کلارا ویک، که تا آن زمان یک دختر 15 سالۀ زیبا، خوش اندام با
موهای تیره رنگ شده بود، منتقل کرد. پدر کلارا که به شکلی حسادت آمیز، از دخترش
مراقبت می نمود، خشمگین شد و شومان را از تماس با کلارا بر حذر داشت. آنگاه جدالی
تند و تلخ شش ساله بین ویک- که بهانه های واهی از شخصیت شومان می گرفت) و دو
دلداده، آغاز گشت. سرانجام، در سال 1840، حکم دادگاهی راه را برای ازدواج شومان با
کلارا هموار کرد، و این در 12 سپتامبر رخ داد.
بدینسان یکی از استثنائی ترین زناشویی های موسیقایی اغاز
شد- شراکتی بسیار فراتر از زمان خود- که در آن هم شوهر و هم زن تلاش می کردند
زندگی خانوادگی را با زندگی حرفه ای مستقل و موفقیت آمیز گره بزنند. کلارا شومان
(96-1819) یکی از خارق العاده ترین زنان زمانۀ خود بود. ظاهر شکنندۀ او غلط انداز
بود و این را القا می کرد که او قدرت درونی پولادینی دارد که قادرش می سازد که به
تقاضای حضور در کنسرت های سراسری اروپا مداومت بخشد (او یکی از بهترین نوازندگان
پیانو در میان همسالان خود بود)، در حالیکه او همچنین با آبستنی های مداوم و پرورش
فرزندان نیز کنار می آمد. همچنانکه این
زندگی زناشویی خالی از تنش نبود ( شومان از موفقیت همسرش که اعتبار او را به عنوان
آهنگساز تحت الشعاع قرار می داد، آزرده می شد)، کلارا تصورات خلاقانۀ شوهرش را، به
عنوان منبع الهام، محرم اسرار و منتقد، برانگیخته می ساخت.
سالهای پربار
از سال 1840 به بعد، تقریباً در دوره های سالانۀ منظم،
شومان، چرخه آهنگ هایی – از جمله "تاج گل عروس"، "عشق زن و
زندگی"، و "عشق یک شاعر"- موسیقی مجلسی (ازجمله یک کوارتت و
کوئینتت پیانو، و سه تریوی پیانو)، و یک قطعه پیکرۀ پیانو که نظیر آن در میان هیچ
یک از معاصرانش یافته نمی شود، بیرون می ریخت. این کلارا بود گه روبرت را تشویق به
آزمودن دستش در آثاری در مقیاس بزرگتر می کرد. این ها مشتمل بود بر کنسرتو های
پیانو ( کنسرتوی محبوب لا مینور برای او نوشته شد)، ویولن و ویولن سل، چهار
سمفونی، و سایر آثار سمفونیک از جمله قطعۀ پرنشاط کنسرت برای چهار شیپور و ارکستر
و پیش درآمد- اوورتور- مانفِرِد، الهام گرفته از بایرُن.
موسیقی ارکستری شومان از جهت تنظیم زمخت برای ارکستراسیون،
مورد انتقاد قرار گرفته است (بعضاً به دلیل ناشایستگی او در مقام رهبر ارکستر)،
ولی هر نقصی در این زمینه، با گیرایی ملودیک و ساختار بی ریای موسیقی او به قدر
کفایت، جبران می گردد. نوآوری های شومان، استفادۀ مکرر از تِم های زبدۀ شعارگون و
سایر ابزارهای چرخه ای: در سمفونی رِ مینور (شمارۀ 4)، را در بر می گیرد، او این
سمفونی را به صورت مضمونی و موومان های متصل و بدون وقفه اجرا نمود.
آثار گستردۀ آوازی او، اوراتوریوی "بهشت و پری"
(1843)، یک اپرا، ژنووِوا (1850) و موسیقی کُرال از جمله صحنه هایی از فاوست گوته
(1853) را شامل می گردد. به مثابه یک آهنگساز موسیقی پیانو و ترانه، او خود را به
عنوان جانشین ارزشمند شوبرت، تثبیت نمود. موسیقی پیانوی او چکیده ای است از یک
جهان شخصی اسرار آمیز، سرشار از کنایه های موسیقایی و ادبی، ارجاعات خودزیستنامه
ای و پیامهای رمزآلود: بسیاری از قطعات پیانو با ارجاعاتی به کلارا نوشته شده اند،
مثل معادل های موسیقایی نامه هایی خطاب به او. ترانه هایش منجمله تنظیم هایی بر
روی اشعار گوته، آدِلبرت فون کامیسو (1838-1781)، ادوارد موریک (75-1804) و یوزف
فون آیخِندورف (1875-1788)، به جز تنظیماتی بر روی اشعار هاینریش هاینه
(1856-1797)، به خصوص چرخه آهنگ "عشق شاعر" و برخی از عاشقانه ها و
ترانه ها، به خاطر لطافت و غزل پردازی شان، بی نظیر هستند.
سالهای واپسین
در سال 1843 شومان ها با فریدریش ویک آشتی کردند، بدون
تردید او مشتاق دیدار نخستین نوۀ خود بود. پس از یک تور کنسرت در روسیه، سال پس از
آن از لایپزیگ به دِرِسدِن نقل مکان کردند. شومان همیشه مستعد حملات افسردگی عمیق
و بیماری بود، و در سال 1846 او آنقدر با بیماری های عصبی و مزمن احاطه شده بود که
بسیار کم به آهنگسازی می پرداخت.
تا سال 1849 (هنگامی که یک خیزش انقلابی به طور موقت
خانواده را مجبور به گریختن از دِرِسدِن کرد)، شومان به دلیل شکستش در یافتن یک
شغل واقعی، داشت دچار دلسردی می شد، و در 1850 او پیشنهادی را برای رهبری ارکستر
موسیقی شهرداری دوسلدورف پذیرفت.
سالهای اقامت او در دوسلدورف با زوال سلامتی و ناپایداری
ذهنی، رقم خورد، که به شکل نامطلوبی توانایی های او را به عنوان یک رهبر ارکستر
تحت تأثیر قرار داد و باعث افزایش مشکلاتش با کارفرمایانش شد. او دچار وسواس های
نوظهور همچون چرخش میز- تغییر موضع رئیس و مرئوس)- (Table turning)، می شد و از اختلالات مغزی و شنوایی
در رنج بود. از نکات برجستۀ سالهای بعدی زندگی او، ملاقات هایی با یوهانس برامس،
که شومان او را در مجله اش، به عنوان یک موسیقیدان آینده، گرامی می داشت، و
نوازندۀ ویولن، یواخیم بود، که شومان فانتزی هایش برای ویولن و ارکستر و کنسرتو
ویولن را برای او نوشت. در میان آخرین آهنگ های ساخته شده توسط او، "داستان
های پریان" مسحورکننده برای کلارینت، ویولا-ویولن بزرگ- و پیانو، و پنج داستان
عاشقانه (1853)، برای ویولن سل و پیانو یافت می شوند.
سرانجام قوای ذهنی شومان به طور کامل در فوریۀ 1854، تسلیم
گشت و او پس از یک تلاش ناموفق برای خودکشی، به یک آسایشگاه روانی اعزام شد. در
مدت دو سال و نیمی که او در آنجا محبوس بود، اجازۀ دیدن کلارا را نداشت. بالاخره
او دو روز قبل از مرگ شوهرش در 29 ژوئیه 1856، به کنار بسترش فراخوانده شد.