۱۳۸۸ فروردین ۴, سه‌شنبه

چهارم فروردین 1388

گردون ز زمین هیچ گلی بر نارد==========کش نشکند و هم به زمین نسپارد
عمر خیام

باز دوباره امروز هوا ابری شد. دیشب خانه برادرم بودیم. خوش گذشت. هیچ خبری هم از افر مشانت نبود. لو دو وی بود و گفت و شنود، جوان ها هم طبق معمول مشغول موزیک و دنس.
آخر شب موقع خداحافظی دوباره صحبت سیاست و خطر هاش شد. یعنی یکی از برادر زاده هام پرسید. نمی دانم سئوال خودش بود یا سئوال دیگری؛ گفتم : عجب سئوالی می کنی خوب معلوم است که سیاست خطر دارد. به خصوص اگر در چارچوب هژمونیک حاکم نباشی. اما تازه اگر هم در حاکمیت باشی باز احتمال ترور هست. و این درعین حال اصلاً بستگی به اینکه آدم چه طرز تفکری داشته باشد ندارد. در ضمن مگر زندگی خطر ندارد. مگر از خیابان رد شدن خطر ندارد؟ احتمال این وجود دارد که یک راننده مست یا اکس زده یا خواب آلود بزند و آدم رو از هستی ساقط کند. حتی توی خواب هم احتمال سکته وجود دارد. پس انسان نباید بخوابد چون ریسک دارد؟! این سئوال ها بعضاً بوی تهدید هم دارند و من درست نمی دانم از کجا آب می خورد. البته احتمال هم دارد که کاملاً از روی حسن نیت باشد ولی این نیت های حسنه نمی دانم چرا آن وقت ها که من زیاد درگیر مسائل سیاسی نبودم، فعال نبود و نمی دانم چرا آن وقت ها هم که من درگیر کار و زندگی معمولی بودم، نمی گذاشت آب خوش از گلویم پایین برود. حالا این جور وقت ها همه دلسوز می شوند. انشاله که خیر است و همه جز نیت خیر هیچ ندارند. به هر حال پذیرایی خوبی از ما شد و در مجموع شب خوبی سپری کردیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر