۱۳۸۸ فروردین ۵, چهارشنبه

پنجم فروردین 1388




امروز دوباره رفتم بیرون قدم زدم و چند تا عکس گرفت. یکی دو تاش رو توی وبلاگ می گذارم. زیاد نمی شه عکس گذاشت. چون سنگین می شه. هوا نیمه ابری است و باد سردی هم می آمد. امروز نگران شدم گفتم نکنه این یادداشت های روزانه من شبیه گزارش های هواشناسی شود. به هر حال هوای تهران این روز ها خیلی متغیر است. دیروز جایی نرفتیم. باز هم در خانه به وبلاگ ها ور می رفتم. یک وبلاگ جدید هم درست کردم برای مقالات. همون مقالاتی رو که در وبلاگ چپ دمکرات و با نام شاهین درویش گذاشته بودم می خواهم از اول با نام خودم توی این وبلاگ بگذارم. البته آرام آرام و به تدریج این کار را خواهم کرد. لینکش همین جا هست.


این عکس ها هم کار را رحت تر کرده ما را هم تنبل کرده. عکس را می گذاریم و خودمان را راحت می کردیم. حالا بیچاره ها سعدی و حافظ اگه می خواستن وبلاگ بنویسن حالا به جای این عکس ها مجبور بودن جزء جزء محیط و طبیعت اطرافشون رو شرح بدن. ما به جای همه اون کاره فقط عکس میگذاریم. نمی دانم فرمت این یکی وبلاگ من چه جوریه که من شعر نمی تونم توش بذارم همه رو بد جوری به هم میچسبونه و حتی پاراگراف ها را هم نیگذاره از هم جدا بشند چه رسد به مصرع های شعر. به خاطر همین نمی تونم این جا شعر بگذارم – مگر یکی دو تا بیت از رباعی های خیام که گذاشتم و با انواع لطائف الحیل مصرع هاشو از هم سوا کردم- به هر حال اگه می شد دلم می خواست یک شعر ازحافظ رو هم بگذارم.


این هم یک غزل از حافظ:
سحر گاهان که مخمور شبانه،
گرفتم باده با چنگ و چغانه
نهادم عقل را رهتوشه از می
ز شهر هستیش کردم روانه
نگار می فروشم عشوه ئی داد
که ایمن گشتم از مکر زمانه
زساقی کمان ابرو شنیدم
که:"- ای تیر ملامت را نشانه!
"نبندی زین میان طرفی کمر وار
"اگر خود را ببینی در میانه.
"برو این دام بر مرغ دگر نه
"که عنقا را بلند است آشیانه.
"ندیم و مطرب و ساقی، همه اوست؛
"خیال آب و گل، در ره، بهانه.
"که بندد طرف وصل از حسن ماهی
که با خود عشق ورزد جاودانه؟"

وجود ما معمائی است حافظ
که تحقیقش فسون است و فسانه.
بده کشتی می، تا خوش برآئیم
از این دریای نا پیدا کرانه!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر