۱۳۸۸ فروردین ۶, پنجشنبه

ششم فروردین 1388

یک جرعه می کهن زملکی نو به==وز هرچه نه می طریق بیرون شو به==در دست به از تخت فریدون صد بار==خشت سر خم ز تاج کیخسرو به===عمر خیام===

رفتم بیرون یک کم خرید خانه داشتم انجام دادم. حسابی توی این تعطیلات نوروزی دارم یللی تللی می کنم برای خودم. صبح تا ساعت ده و نیم خوابیده بودم. البته به ساعت جدید. توی این تعطیلات نه کتاب خوندم و نه درست و حسابی اخبار را دنبال کردم. کتاب" آموزش دانش سیاسی" دکتر بشیریه را برای دومین بار قبل از عید دست گرفته بودم به همراه کتاب آزادی فرد و قدرت دولت محمود صناعی. (کمی تالیف و بیشتر ترجمه قسمت هایی از آثار تماس هابز، جان لاک و جان استوارت میل) توی تعطیلات هیچ کدام را ادامه ندادم. حال کم کم باید به خودم بیام وگرنه همینطور عادت می کنم.
دیشب خانه برادر دومی ام بودیم. ل.د.و. بود اما چون جوون ها زیاد نبودن خبری از موزیک و دنس نبود. کمی گفتیم و خندیدیم کمی خاطرات گفتیم؛ گریزی هم من به تاریخ زدم. شب خوبی بود. بدون افکار پریشان در صبح فرداش. جای شما خالی بود. امروز حسابی آفتاب شده. دیروز در فیس بوک ثبت نام کردم. و کلی از فامیلامونو اون جا پیدا کردم.
برخیزم و زندگی ز سر گیرم===وین رنج دل از میانه برگیرم===باران شوم و به کوه و در بارم===اخگر شوم و به خشک و تر گیرم===بهار

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر